......لطفا همه منجی دوازدهمی ها شرکت کنید......

  • نویسنده موضوع mitra*
  • تاریخ شروع

کدوم نامه بهتر بود؟

  • نامه شماره 1

    رای: 3 12.5%
  • نامه شماره 2

    رای: 5 20.8%
  • نامه شماره 3

    رای: 4 16.7%
  • نامه شماره 4

    رای: 2 8.3%
  • نامه شماره 5

    رای: 2 8.3%
  • نامه شماره 6

    رای: 5 20.8%
  • نامه شماره 7

    رای: 3 12.5%

  • مجموع رای دهندگان
    24
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سلااااااااااااااااااام

اول از همه ممنون از شرکت کننده های عزیز .

ودوم از تمامیه کاربرا تقاضا دارم لطفا شرکت کنید تا ببنیم کی نامه ش قشنگ تر بوده..... هر چند که تمام نامه ها قشنگ بودن ولی هرکس حق

رای
دادن به یک نامه رو داره .!!!!

کوتاهی نکنید!

بخونید و رای بدین!!!
 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نامه شماره 1


به نام یکتا معبود در خلوت دلم همیشه نام زیبایت جاریست و حتی در سکوتم با تو سخنها دارم مهربانم!

ولی کنون قلم به دست گرفته ام تا برایت بنویسم سخن از تو که باشد ،قلم در خود جانی دوباره میبیند قلم بی اختیار بر صفحه جاری میشود ای وسعت بی کرانه ی عشق !
با آنکه همه را نانوشته میدانی ولی بگذار بنویسم از دل تنگم برایت بگویم و شکسته سبویی که تنها تو دوستش داری معبودم!
از دنیایی بگویم که با صداقتم ساخته ام و یکرنگی ام که تنها رنگ زندگانی ام شد از قاصدکهایی که در انتهای جاده رهایشان کردم به افق خیره شدم تا پیامم را در جاده ها پراکنده کنند مهربانم من و آوازم سکوتیم و در انتظار دنیای موعودت معبود من !
نشانه هایم رنگ عشق است و دنیایم نماد لحظه هایی که جز تو نمیداند خود را به آغوش گرمت سپرده ام و گاه دلتنگی فقط دستان قدرت توست که اشکهایم را از گونه بر میدارد به پاس مهربانیت دلتنگ لحظه های با تو بودنم مرا دریاب مهربانم بدون لطف تو تنهای تنهایم !
 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نامه شماره 2

سلام خالق من .حالت خوب است ؟چه خبراازان بالاها ؟انشالله که ملکوتت درسکوت مطلق دردرگاهت مشغول عبادتت باشند هميشه .چه خبرازبنده هايت ؟شنيده ام که همه شان حوايي شده اند وبه دنبال سيب هوس اند؟واقعادرست است ؟يااينکه دوباره شايعات داغ روز مارا گول ميزند درست مانند زماني که باورکرده بودم اخرالزمان است ...وبنده هايت رامي ديدم که چگونه از حول مجازات روز اخرنمازهاي صد ساله شان رايک جا برپاميکردند . بين اين سکوت من و شماچيزي نيست که حرمتش رانگه نداريم پس بگذار از احوالات خود بگويم : اگر حال من راهم بپرسي خوبم فقط هرازگاهي دلم ازاين خاکي بودن سير ميشود،ازاينکه ارزوهايم دير ميگيردو ازاينکه چراوقتي خواهر کوچکترم ميپرسد خداکجاست؟ نميتوانم جوابش را بدهم . اين روزها محتاج کمي هق هق هستم کناريک سجاده ي بي غل و غش که وقتي به اونگاه ميکنم تمام نگاهت راخلاصه کند در قلبم وسوسوي نيازم را به همراه تمنابه شمابفهماند . فقط کمي سکوت ،دست هايت را برسرم بکش و من خواب ميخواهم ازان خواب هايي که کابوس ندارد ازهمان هايي که تاصبح حتي ازجايم تکان هم نخورم درست ازهمان هايي که خستگي صد ساله را از تنم در کند . اين زمين ،واي از اين زمين پرشده ازگناه که باهوس اميخته والوده شده است و واقعا براي اين احساسات بچگانه قابل هضم نيست . شمامراحتي از خودم بهترميشناسيدمن همان کودک ديروزي ام که عروسک به بغل پاي پنچره خوردن هرقطره به ناودان را ميشمرد اما حالا حتي ازساعت ها زيرباران ماندن هم لذت نميبرد ؟چرا؟گناهانم زياد است ؟يااينکه خداي نکرده ديگرمانند قديم ها هوايم را نداري ؟شايد هم هوايم را داري که ديگرلذت اين دنيا برايم لذتي در بر ندارد . من بنده ام، بنده اي ناقص که اگر لحظه اي چشم از او برداري زمين خردنش حتمي است .درست مانندکودکي نوپا.درست مانندنهالي کوچک درست مانندخاکي در بادواب و اتش . کنارم باش تا ارام باشم تاازارم ندهدهرانچه که خردميکنداين غروري که ازبودنت به دست اورده ام . گاهي که حس ميکنم ازشمادورشده ام دستانم را براي چند لحظه روي قلبم ميگذارم تا مطمئن بشوم اين تپش ازبودنتان درقلبم به وجود امده است .من شک ندارم فرداهايم با شماروزي دگراست روزهايي که خنده هايم از ته دل است وروزهايي که والدينم ازاينکه درکنارتان قدم برميدارم از وجودم احساس رضايت دارند. سکوت ميکنم در برابرتان تانشان دهم اين اشک ها تنهابراي شماميريزدواين پاهاتنهابراي رسيدن به يک عشق قدم برميدارد. من گريزانم ازاين شلوغي و هرروزبه سوي شماپناه مي اورم تا ماوايم باشيد و دراغوشتان حتي براي لحظه اي هم شده خوبگيرم با محبت واقعي .دلم ميخواهددوبالم را ازشما پس بگيرم اينجاروي زمين خشک و ساکن ماندن سخت است من ريشه ام اينجانيست من درختي هستم که ريشه هايش در اسمان است و سرش درزيرخاک و هرچه تمناميکند براي لحظه اي نفس کشيدن واقعي هيچ کس به خواهشش پاسخي نميدهد.ميگويند نامه بايدکوتاه باشد و بي منت وساده امااين دفعه همراه نامه ام کاغذي است که بااشک چشمانم نوشته شده است .بخوانيد واگرخواستيد جوابي براي ان ها پيداکنيد .اين هاهمه شان حرف است و شماکه مي دانيد اين روزها به حرف هاي هيچ ادمي اعتبارنيست !پس من بادل ميگويم با اشک چشم هايم مينويسم (دوستتان دارم) .
 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نامه شماره 3

به نام خودت خدای مهربونم؛
سلام
منم خدا
همونی که آفریدی, بهش کمال بخشیدی, اومد بالا , بهش سلامتی دادی ... خداجونم من که جز تو کسیو ندارم بخوام حرفای دلمو بزنم من خیلی کارایی که کردم که دیدیو به روی خودتم نیوردی .... بهم گفتی می بخشم توام تکرار نکن ولی من بازم .... خدایا یادته آخرین باری که بهم نشون دادی که همه چیز دست توئه چقدر دلم شکست؟؟؟؟ چقدر گریه کردمو اشک ریختم؟ خدایا از چی بگم برات؟ از این بنده هایی که خسته شدن؟ یا از اون هایی که مثل من در امتحان تو مشروط شدند و مجبورن خیلی کم واحد های مهربونی رو پاس کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا خیلیا بهم التماس دعا گفتند ولی نمی دونند من بیشتر از اونا تو رو خوندم ولی ............... خدا من ازت میخوام که منو ببری سفر عشقم سفری که خواستم برم ولی نشد سفری که همه راضی بودند ولی انگار تو راضی نبودی شاید عشقم راضی نبود .... خدایا یه کاری بکن من از این حالت بیام بیرون شکرگذارتم هیچوقت نگفتم که خدایا شکرت نمیکنم .... اگه همه اینایی رو که دادی بگیری دیگه چی میمونه؟ همه چیز من تویی! پس بذار با همه چیز به طرف زندگی برم. الهی آمین!

 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نامه شماره 4

سلام
البته می دونم که هرکسی جای تو بود جواب سلامم رو نمی داد . شاید الان می گی پارسال دوست امسال آشنا ، می دونم ، حق داری . امروز بین من و تو خیلی فاصله افتاده همش هم تقصیر خودمه ، خیلی به خودم قول دادم مخالف نفسم عمل کنم اما خیلی سخته یعنی اگه بخوام حقشو بگم برای من سخت شده . گناه ها اونقدر داره برام عادی می شه که حتی شاید ازت طلب کار بشم و بگم مگه چیکار کردم که اینقدر فاصله بینمون افتاده اما خودم که می دونم چه خبره شاید بقیه منو که می بینن فکر کنن من همون قبلیم اما تو که می دونی امیدوارم قبل از اینکه این رو کسی بخواد بخونه خود خودت بخونی ... چند وقت مونده به سال نو ، این دعایی که روی صفحه ی اول همه ی تقویم ها هست دعای تحویل سال ، یعنی می شه ؟؟؟ برای یکبار هم که شده برای من مستجاب بشه بهترین حالها رو بهم بدی ؟؟؟ یا اصلاً نه بهترین حالا رو نمی خوام . خیلی وقته دوست دارم برم مشهد و نمی شه ، گاهی اونقدر مغرور بودم که فکر می کردم هروقت اشاره کنم می رم ... اما الان چند ماهه که دوست دارم برم و نمی شه یکی از دوستام همیشه هروقت می بینه گرفته ام بهم می گه اون بالا رو نگاه کن ... یکی هست که داره بهت لبخند می زنه ، راست می گفت ، اما چند وقتیه دیگه اون لبخندم نمی بینم ممنونم از مسابقه تون شاید خیلی وقت بود خودمونی با خدا صحبت نکرده بودم
.
 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نامه شماره 5

خدايا روزها مي گذرد، و من در پيچ و خم جاده هاي زندگي، گيج و مبهوت گام برمي دارم
من در اين خستگي، تنها به كمك كورسويي از نور اميد تو گام بر مي دارم
من مي دانم كه چاره اي جز رفتن نيست و مي روم اما خدايا بدان تنها به اميد تو مي روم
پس تنهايم نگذار
ميدانم بنده ي غرق گناه توأم، اما هيهات از آن دلِ رحيم تو كه مرا تنها بگذارد ...
کوله بارم بر دوش
سفری باید رفت
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
یار تنهایی من با من گفت:
هرکجا لرزیدی از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
"من خدا را دارم ...."

 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نامه شماره 6

سلام!
خدا جونم میخوام باهات درد و دل کنم...
این نامه رو از ته دلم دارم برات مینویسم...
اینا دردای دلمه...نمیتونم تحملشون کنم...خیلی وقتا دوس دارم چشامو ببندمو هیچوقت بازشون نکنم...گوشام کر بشن تا دیگه نشنوم. آخه با دیدن اینا واقعا قلبم به درد میاد... خدا جونم میدونم که همه ی اینارو میدونی و میبینی ولی دوس دارم باهات حرف بزنم: درد های سرزمینم را در گوش کدام بیگانه نجوا کنم وقتی مردمم با هم غریبه اند؟! مردمی که نقاب میزنند تا چهره ی واقعیشان را پشت دروغ نقاب پنهان کنند... صدای سکوت کودکان فقیر سرزمینم تا کدام آسمان باید برود؟!...تا شاید کسی این صدا را بشنود! دیدن گریه ی مرد دل میخواهد این روز ها گریه مردان سرزمینم را میشنونم و چه دردی بر قلبم حس میکنم...مردانی که جیب هایشان پر از هیچ است...مردانی که شرمسار نداشتنند... بغضی که گلویم را میفشارد همین روزها میترکد...غرورم به باد خواهد رفت دیگر سکوت جواب نگفته ها نیست... اینها تنها گوشه ای بود از دردهایم خدایا... این مردم کجا ها که به دنبال تو نمیروند... من تو را میبینم...هر روز...هر ساعت...هر دقیقه ...هر لحظه میبینم وقتی از جایی که انتظارشم را هم ندارم گره از مشکلم باز میکنی وقتی که همه اسمش را شانس میگذارند...من دست تو را میبینم دست تو وقتی کودک فقیری را نوازش میکنی... وقتی که نورت را به دلهای مردم سرزمینم میتابانی و دلهایشان را به هم نزدیکتر میکنی... من میبینمت وقتی بین مردم در کوچه ها قدم میزنی و نگاهشان میکنی ولی هیچکس حواسش به تو نیست...من میبینمت کاش همه تو را میدیدیم اگر میدیدیم دیگر هیچ بغضی در گلویم نبود دیگر هیچ مردی گریه نمیکرد دیگر هیچ کودکی فقیر نبود دیگر نقاب بر چهره هیچکس نبود دیگر... اگر همه میدیدیمت... دوست دارم خدا جونم...نورت رو به قلب همه ی مردم سرزمینم بتابون.

 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
شماره 7
بسم الله الرحمن الرحیم باشه .فقط برای تو مینویسم . دیگه برای هیچ کس و هیچ چیز دیگه ای نمینویسم . قولم یادمه . گفتم فقط تو . من نمیخوام شکایت کنم . نه از مردم نه از تو نه از خودم . خدایا اومدم ازت تشکر کنم . تو همیشه همراهم هستی همه جا . خدایا تو به من چیزایی رو نشون میدی که باورش سخته . زندگیم دیگه دست خودم نیست . همه چی عجیب سریع و غیر قابل پیش بینی داره پیش میره . هر چقدر بیشتر نزددیکت میشم بیشتر میفهمم راهم کدوم وریه . بیشتر افسوس میخورم واسه ی روزایی که بی تو بودم و بیشتر به اینده امیدوار میشم . میدونم بنده ی خوبی نیستم . میدونم سخته تا اخرش ایستادن میدونم کار هر کسی نیست میدونم ایمانم باید قوی باشه ولی با همه ی اینا میخوام تمام تلاشمو بکنم میخوام حست کنم میخوام باهام بمونی ... اره تو همیشه هستی . این منم که قلبم ازت دور میشه این منم که خلاصه شدم تو لذت و پول و دنیا این منم که صداتو نمیشنوم نور امید تو قلبم خاموش میشه غیبت میکنم دروغ میگم میرنجونم دلارو. میشکنم قلبارو این منم که کارای بد خودمو میذارم پای تو و دیگران و فقط بلدم شکایت کنم . این منم که یادم میره تو هستی تو میبینی تو میشنوی تو ... اره همه ی اینا تقصیره منه . هر کس دیگه ای بود کنار میکشید ... به خاطر گناهای رو دوشش ولی ... ولی من نمیخوام تسلیم شم . تسلیم این دنیا تسلیم خودم . من فقط تسلیم حرف تو میشم . فقط میخوام تورو ببینم . خدایا هر سنگی میخوای سر راهم بذاری بذار ولی نذار قلبم ازت دور شه .نذار الوده ی گناه شم نذار ... از مردم شکایت نمیکنم چون اگه ایمان داشتن گناه نمیکردن . اگه تورو داشتن کم صبر نبودن . اگه مشکلی نداشتن گله نمیکردند . اگه قلب داشتن دل نمیشکوندن . اگه تورو میدیدن بقیه رو دید نمیزدن . مشکل اونا مربوط به خودشون . من ازشون میگذرم . بذار هرچی میخوان بگن . اونا اگه عاقل بودن اینقدر بی منطق نگاه نمیکردن ! منم یکی از اونا . ولی خدایا دستمو بگیر همونطور که تا الان گرفتی ... میخوام فاصله بگیرم از گناه از جهل از کبر . خدایا یاد گرفتم : برای رسیدن به تمام چیز های پایدار کافیه به تو نگاه کنم . تو خودت راه رو نشونم میدی ... برای همین برای اینکه هستی برای اینکه خوشبخت ترینم چون تو رو دارم ازت ممنونم . خدایا شکرت . خدای خوبم به خاطر همه چیز ازت تشکر میکنم . تا پر کشیدن زیاد فاصله است . میدانم ... بالهایم به تو سپرده ...
 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سلاااااام.
ممنون از همه کسانی که شرکت کردند.
برنده این قسمت از نامه برای خدا با موضوع ازاد نامه شماره 6 است نویسنده نامه
samiraعزیز هستش.
ممنون از تمام شرکت کننده ها
baroOn.ali.معین.ناجی دلها.حدیث.ATIعزیز.

باتشکر ازهمه
:53:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا