من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم

*SAMIRA*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

کودک،فرشته ای است که هر چه دست و پایش بزرگ تر شود ، بال هایش کوچکتر می شود.


استعفا از بزرگسالی

بدینوسیله من رسمـــــاً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم.

می خواهــــم به یک سانــدویچ فروشی بروم و فکر کنـــم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است.

می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است،چون می توانم آن را بخورم!

می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخــورم .

می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.

می خواهم به گذشته برگردم،وقتی همه چیز ساده بود،وقتی داشتم رنگها را،جـدول ضرب را و شعرهای کودکانه را یاد می گرفتم،

وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم و هیچ اهمیتی هم نمی دادم .

می خواهم فکر کنم که دنیــــــــا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند.

می خواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است.

و می خواهم که از پیچیدگیهای دنیــــــــــــا بی خبر باشم .

می خواهــــــــــم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم،

نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری، خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جــــــــریمه و …می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم،به یک کلمه محبت آمیز،به عـــــدالت،به صــــــــلح،به فرشتگان،به باران ایمان داسته باشم.

این دسته چک من، کلید ماشین،کارت اعتباری و بقیه مـــــــدارک.مال شما…

من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم .

"سانتیا سالگا"


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا