پاسخ : *^^^^*خاطرات **و**سوتی ها*^^^^*
یه مدت جو گیر شده بودم میرفتم کلاس شنا با دخترعمه م .با دخترعمه م قرار داشتم که بریم من زودتر رسیده بودم همش داشتم به ساعتم نگاه میکردم.بعدیهو یکی از بچه های که باهش کلاس میرفتم اومد جلو گفت سلام.منم انقدر به ساعت فکر کرده بودم گفتم:ساعت14:30است.دختر ترکیده بود.