انتظار انسان از دین..........

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"


بشر گمشده‏اى دارد که نیازمند یافتن آن است.این گمشده نامش دین است .
البته نام این حقیقت هرچه باشد بایدپاسخ‏گوى سوالات اصلى او باشد که بدون پاسخ به آن‏ها، جز بن‏ بست نهیلیستى منزلى‏دیگر پیش رو نخواهد داشت، همان بن‏بستى که بسیارى از انسان‏هاى امروزى در داخل آن‏با کمال اضطراب در جا مى‏زنند.
این سوالات عبارتنداز:

من کیستم؟
از کجا آمده‏ام؟
به کجا آمده‏ام؟
در این‏جا با کیستم؟
به کجا مى‏روم؟
براى چه آمده‏ام؟

پاسخ مثبت ‏به این سوالات به‏قدرى حیاتى است که بشر خصوصابشر محصور در تمدن‏جدید به جهت‏ بى‏اعتنایى به آن‏ها، توانایى پذیرش هیچ اصلى را ندارد.
از این رو،او در امروزهایى زندگى مى‏کند که نه دیروزى داشته است و نه فردایى، یعنى اگر بشردر امروز خویش رفاه و آسایش و لذت گرایى‏اش را اشباع کند، همه چیز و از جمله‏گذشته و آینده‏اش را دارا مى‏باشد، و به همین جهت مى‏توان گفت که انسان معاصراکنون‏زده‏ است.

سررشته تمامى اصول و قوانینى که تکلیف آدمى را در ارتباطات چهارگانه مشخص‏مى‏کند در همان گم‏شده دینى دین است، این ارتباطات عبارتند از:

1 . ارتباط انسان با خویشتن
2 . ارتباط انسان با خدا
3 . ارتباط انسان باجهان هستى
4 . ارتباط انسان با هم‏نوع‏ خود
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
این گمشده، یک حقیقت‏خیالى نیست، بلکه اصالت‏بخش همه حقایق است و بدون آن هیچ واقعیت ‏بد و خوب، و وجدان و ارزشى نمى‏تواند مطرح باشد.

عاملى که باعث مى‏شود آدمى نخست‏ خود را بیابد و سپس گمشده‏اش را، توجه به این واقعیت است که بشر جزئى معنادار از یک جهان معنادار است که براى به ثمر رسیدن استعدادها و سرمایه عالى شخصیتش در این جهان باید امورى را در بعد عمل و نظر رعایت کند.
که این امور و اصول درچهره دین قوام خود را هم‏چون حکمت وجودى انسان ازمبدا هستى آفرین دریافت مى‏کنند.
با درک واقعیت مذکور است که آدمى خود را و سپس‏ گمشده‏اش را مى‏یابد.
اما این‏که چرا این گم‏شده فقط از طریق دین یافت مى‏شود باید توجه داشت که:

اولا : مدتى است ‏بس طولانى که در برخى از جوامع، عده‏اى از دین اعراض نموده‏اند ومى‏خواهند مفاهیمى مانند اخلاق جهانى ، حقوق جهانى، فرهنگ جهانى و به‏طور کلى اصطلاح‏جالب اومانیسم‏ را جانشین دین‏ نمایند، و همان‏گونه که دیده‏ایم این‏اصطلاحات نه از نظر استدلال و نه در قلمرو عمل، نتوانست گمشده اصلى بشر را به‏ارمغان آورد.
ثانیا: به فرض این‏که بشر بتواند مفاهیم مزبور رااز قلمرو دانشگاهى و آکادمیک‏پایین آورد و آن‏ها را مورد عمل و استفاده قرار دهد، تنها ره‏آورد آن، تامین‏زندگى صحیح و منطقى در عرصه طبیعت و روابط اجتماعى است، ولى گم‏شده حقیقى که‏باید با پاسخ به پرسش‏هاى ششگانه گذشته پیدا شود بدون دین پیدا نخواهد شد، والاجوامع شرق و غرب دنیاى امروز، این همه ناله و شیون براى پوچى سر نمى‏دادند.

آرى گردانندگان بزرگ جوامع براى زدودن اصالت آن گمشده از عقول و دل‏هاى بشرآمپول مخدرى کشف نموده‏اند تا با تزریق آن به عقل و روح آدمیان حداکثربهره‏بردارى را بکنند و آن مخدر چیزى نیست جز هستى داشتن و بودن به هر شکل‏ممکن.
بنابر این انتظار بشر از دین اینست که به این سوالات اساسی بشر در زندگی او پاسخ دهد.

منبع
1- علامه جعفرى،محمدتقى، فلسفه دین ، دفتر نخست، ص‏96 وصص 107104
 
بالا