وضو یکی از عبادتهای اسلامی است که در عین مستحبّ بودن، مقدّمه برخی از عبادتهای دیگر، نظیر نماز است. امام باقر(ع) میفرماید: «لا صلاة إلاّ بطهور.»[1]
در کتابهای فقهی، احکام وضو به تفصیل بیان شده است. آنچه در این جا مورد بحث است، کیفیت وضو و اختلاف شیعه و اهل سنت درباره این موضوع است. دو نکته بارز این اختلاف عبارتند از:
الف) از نظر شیعه باید دستها از بالا به پایین شسته شود، ولی اهل سنت چنین شرطی را لازم نمیدانند.
ب) باید پاها پس از شستن صورت و دستها مسح شوند و شستن آنها صحیح نیست، ولی اهل سنت شستن پاها را لازم دانسته و مسح آنها را کافی نمیدانند.
ما بحث از وضو را در دو مسئله دنبال میکنیم: یک نحوه شستن دستها و دیگری مسح پاها.
الف) شروع شستن دستها از آرنج
نقل فتاوای امامیه
1ـ شیخ مفید(ره) درباره کیفیت وضو میفرماید: «... آنگاه کفی دیگر از آب به دست راست خود برداشته و در دست چپ خود میریزد و با آن دست راست خود را از مرفق تا اطراف انگشتان میشوید.»[2]
2ـ شیخ طوسی(ره) نیز در این باره میفرماید: «... سپس کفی دیگر از آب برداشته و بر مرفق راست خود ریخته و آن را تا اطراف انگشتان میشوید.»[3]
3ـ علامه حلّی(ره) نیز در این مورد میفرماید: «واجب است ابتدا از مرفقین. و اگر برعکس بشوید در آن دو قول است، همانند شستن صورت قول حقّ در مسئله بطلان است.»[4]
از مجموعه کلمات علمای امامیه استفاده میشود که مشهور نزد آنان این است که از مرفق به اطراف انگشتان واجب بوده و عکس آن باطل است.
1ـ ماوردی میگوید: «... آنگاه ذراع راستش را تا مرفق میشوید و سپس دست چپ خود را نیز بدین شکل میشوید...».[5]
2ـ عبدالرحمن جزیری میگوید: «ائمه بر فرائض چهارگانه ـ که در قرآن به آن اشاره شده است ـ اتفاق نمودهاند و آنها عبارتند از: شستن، دو دست تا مرفقین، مسح سر تمام آن یا بعضش و شستن هر دو پا تا کعبین».[6]
ادله شیعه امامیه
چنان که گفته شد، نظر مشهور امامیه در مورد شستن دستها در وضو، بر لزوم شروع از موفق به طرف انگشتان است. حال به طور خلاصه به ادله آنان اشاره میکنیم:
1ـ مقتضای اصالة الاشتغال
با رجوع به اصول عملی پی میبریم که مقتضای اصالة الاشتغال، شستن از مرفق است، زیرا با مراجعه به روایات اهل بیت(ع) وجوب شستن دستها از مرفق استفاده میشود، لذا با وجود این روایات لااقل علم به فراغ ذمه برای اهل سنت حاصل نخواهد شد.
2ـ روایات بیانیه
در روایات بیانیه که کیفیت وضوی رسول خدا به توسط اهل بیت(ع) بیان شده، شستن دستها از مرفق ترسیم شده است:
شیخ طوسی(ره) به سند خود از بکیر و زرارة بن اعین نقل میکند: ما هر دو از امام باقر(ع) از کیفیت وضوی رسول(ص) سؤال نمودیم. حضرت طشت یا ظرف کوچک پر از آب درخواست نمود و دو کف دستان خود
را شسته و سپس مشتی از آب برداشت و با آن صورتش را شست، آن گاه دست چپ را در ظرف آب فرو برده و مشتی از آن را بر دست راست خود ریخت و آن را از آرنج تا سر انگشتان شست و هیچگاه آب را به
طرف آرنج برنگرداند و همین علت را نسبت به دست چپ انجام داد. سپس سر و دو پای خود را تاکعبین با رطوبت دستانش مسح نمود... .[7]
در روایات اهل بیت(ع) کلمه «الی» به معنای «من» تفسیر شده و این بدان معنا نیست که کلمه «الی» در «من» استعمال شده باشد، زیرا این نوع کاربرد در عرب وجود ندارد، بلکه به معنای آن است که مراد جدّی از کلمه «الی» معنای «من» است.[8]
دلیل عامه بر جواز عکس
همان گونه که اشاره شد، اهل سنت شستن دستان از انگشتان تا آرنج را نیز جایز میشمارند و دلیلشان اطلاق امر به غسل در آیه مبارکه است، زیرا مقتضای اطلاق، جواز شستن دست از سر انگشتان تا آرنج است بلکه در این معنا ظهور دارد.
پاسخ
شیعه امامیه که شستن دستان را از آرنج واجب میدانند در پاسخ استدلال فوق میگویند: هیچ گونه تنافی بین آنچه ما میگوییم با آیه مبارکه: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ) نیست، زیرا:
اوّلاً: آیه ظهور دارد در این که کلمه «الی» غایت مغسول است که «ایدیکم» باشد نه غایت غَسل؛ یعنی آیه درصدد بیان مقدار واجب از شستن دست است، زیرا لفظ «دید» بر موارد زیادی اطلاق میشود: گاهی
در خصوص انگشتان به کار میرود، همانند آیه سرقت؛ زمانی بر مچ دست، همانند آیه تیمم؛ در مواردی بر آرنج به پایین همانند آیه وضو؛ و هنگامی نیز بر شانه به پایین اطلاق میگردد. همانند بسیاری از موارد
استعمالهای عرفی.
خداوند متعال با کلمه «الی» اراده نموده که شستن دست را به همین مقدار محدود نماید؛ یعنی تا آرنج. پس در حقیقت آیه در صدد بیان کیفیت غسل نیست، و بیان کیفیت آن به پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع)
واگذار شده است که آنان به خوبی بیان نمودهاند. این امر، نظیر آن است که انسان به رنگ کار میگوید: دیوار را تا سقف رنگ کن. این بدان معنا نیست که شروع آن حتماً از پائین به بالا باشد.
ثانیاً: آیه اگر ظاهر در این معنا نباشد که غایت مغسول است، لااقل ظاهر در غایت غَسل هم نیست تا دلالت بر لزوم و ترجیح شستن تا آرنج گردد. در نتیجه آیه اجمال دارد، لذا باید به روایات بیانی رجوع نمود که
آنها نیز دلالت بر لزوم شستن از آرنج دارند.
علامه طباطبایی(ره) میفرماید: «از آنچه گذشت واضح شد که کلمه (الی المرافق) قید برای (ایدیکم) است، پس غَسلی که متعلق به ایدیکم است مقید به غایت نیست لذا میتوان دستها را از مرفق به طرف
انگشتان شست و این حالت، همان حالت طبیعی انسان هنگام شستن دست در غیر حالت وضو است. هم چنین عکس این صورت نیز ممکن است، ولی اخباری که از طرق اهل بیت(ع) رسیده، خبر از وجوب
صورت اول داده است و صورت دوم را باطل میداند.»
ثالثاً: ممکن است ادعا شود به این که «الی» در صورتی به معنای انتهای غایت است که با «من» ابتدائیه همراه باشد، مثل این که کسی بگوید: «من از قم به تهران حرکت کردم». که در مورد آیه این گونه نیست.
یکی دیگر از موارد اختلافی در مورد وضو مسأله مسح یا شستن آن است، شیعه میگوید پا باید مسح شود، ولی اهل سنت میگویند: باید هر دو پا شسته شود. این مسأله را نیز مورد بحث قرار میدهیم. فتاوای فقهای امامیه
1ـ سید مرتضی(ره) میفرماید: «از جمله اختصاصهای امامیه، قول به وجوب مسح هر دو پا به طور تعیین است، بدون تخییر بین شستن و مسح کردن».[9]
2ـ شیخ طوسی(ره) میفرماید: «... آن گاه باید روی دو پایش را به آنچه از رطوبت دستانش باقی مانده تا برآمدگی هر دو پا مسح کند...».[10]
3ـ محقق حلّی(ره) میفرماید: «واجب است مسح هر دو پا تا برآمدگی پاها که از آن به قبه پا یاد میشود و وجوب مسح، نظر جمیع علمای اهلبیت(ع) است».[11]
4ـ علامه حلّی(ره) میفرماید: «عموم علمای امامیه قائل به وجوب مسح پا شده و شستن آن دو را در وضو در حال اختیار باطل میدانند.»[12]
فتاوای علمای عامه
1ـ سرخسی حنفی میگوید: «آن گاه هر دو پایش را با برآمدگیها هر کدام سه مرتبه میشوید...».[13]
2ـ ابن قدامه حنبلی مینویسد: «شستن هر دو پا از نظر اکثر اهل علم واجب است».[14]
3ـ شافعی در تفسیر قول خداوند متعال: (وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ) میگوید: «ما «أرجلکم» را به فتح میخوانیم به جهت عطف بر «وجوهکم و أیدیکم»[15] که نتیجه آن وجوب شستن پاهاست.
4ـ قرطبی مالکی میگوید: «کسی که «و أرجلکم» را به نصب قرائت کند، عامل در نصب را «اغسلوا» میداند و چنین میپندارد که واجب در وضو شستن هر دو پاست نه مسح آن دو و این نظر تمامیِ عالمان
چرا در موضوعی که پیامبر(ص) و صحابه روزی چندبار آن را تکرار میکردهاند اختلاف هست؟ موضوعی که این همه مورد تأکید رسول خدا(ص) بوده، تا به جایی که شرط صحت نماز قرار گرفته است.[17]
بیتردید در صدر اسلام هیچگونه اختلافی در مسئله وضو نبوده است و اگر چنین میبود، در تاریخ به آن اشاره میشد. بدین دلیل که شخص شارع مقدّس نزد آنان حاضر بود و هرگونه اختلاف را زائل میکرد.
هم چنین با مراجعه به تاریخ، اثری از اختلاف بین مسلمین در عصر خلیفه اول و دوّم در امر وضو نمیبینم، مگر در یک فرع جزئی که مسح بر خفین است.[18] اختلاف در وضو، از زمان «عثمان بن عفان» شروع شده است.
متقی هندی در کنز العمال از ابی مالک دمشقی نقل میکند: اختلاف در وضو از زمان خلافت عثمان شروع شد.[19]
بخاری و مسلم با سند خود از حمران نقل میکنند: عثمان بن عفان آبی خواست تا وضو بگیرد، آنگاه دست راستش را تا آرنج سه بار شست، سپس دست چپ خود را نیز چنین کرد؛ آنگاه سر خود را مسح کرده و پای راست و چپ خود را با برآمدگیها هر کدام سه بار شست، سپس گفت: رسول خدا(ص) را دیدم که اینگونه وضو میگرفت.[20]
عثمان با وجود آن که قلیل الروایه بوده و مجموع احادیثش 146 حدیث است، در این موضوع حدود بیست روایت از او نقل شده که بیشترین روایات در این باب است و این مسئله انسان را به تفکر واداشته که مبدع
و مروّج شستن پا در وضو عثمان بوده است.
این میتواند دلایلی داشته باشد، عثمان برای خود اهلیّت تشریع قائل بود، خصوصاً با دور شدن از صحابه و همکاری نکردن آنان با خلیفه فاصله زیادی بین او و صحابه افتاد که این منجر به دوری او از احکام واقعی شد.
از همین رو مشاهده میکنیم که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) در زمان خلافتش عملاً با این بدعت به مخالفت برخاست، و در مسجد از قنبر کوزه آبی برای وضو طلبید و دو کف دست و صورت و دو دستش
را از آرنج شست؛ آن گاه سر را یک بار مسح کرده و هر دو پایش را تا برآمدگی پاها مسح کرد و سپس فرمود: «ای کسی که از وضوی رسول خدا سؤال کردی، حضرت این گونه وضو میگرفت.»[21]
بخاری به سند خود از أمّ الدرداء نقل میکند: ابوالدرداء غضبناک بر من وارد شد، به او گفتم: چه چیزی تو را خشمگین کرده است؟ گفت: به خدا سوگند! از امر محمّد در آنان چیزی نمیشناسم، مگر آن که
میبینم نماز میخوانند.[22]
شافعی از وهب بن کیسان نقل میکند که «ابن الزبیر» قبل از خطبه شروع به نماز کرد و فرمود: تمام سنّتهای رسول خدا تغییر یافت، حتی نماز.[23]
خداوند متعال میفرماید: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ)؛[24] «ای مؤمنان! هرگاه قصد نماز نمودید صورتهایتان و نیز دستها را تا آرنج بشویید. و سرها و پاهایتان را تا برآمدگی آن دو مسح نمایید».
شاهد در آیه کلمه «أرجلکم» است که به جهت نزدیکیاش با «رؤسکم» عطف بر آن شده و «با» نیز بر او داخل میشود و در این صورت عامل هر دو «وامسحوا» است. در نتیجه باید پاها مسح شود، همانند سر.
ولی اهل سنت «أرجلکم» را به نصب خوانده و آن را عطف بر «وجوهکم» منصوب به «اغسلوا» میدانند، لذا به وجوب شستن پاها حکم میکنند. ولی این عقیده به دلایل زیر خالی از اشکال نیست:
اوّلاً: قرائت به نصب در «أرجلکم» از قرائت به جرّ بیشتر نیست، زیرا ابن کثیر، ابا عمرو، ابابکر و حمزه از عاصم «أرجلکم» را به جرّ قرائت کردهاند.[25]
ثانیاً: نحویان میگویند: حق معطوف آن است که به نزدیکترین کلمه عطف شود و نزدیکترین کلمه «رؤوسکم» مجرور است.
ثالثاً: بنا بر قرائت نصب نیز میتوانیم وجوب مسح را استفاده نماییم، زیرا «برؤوسکم» محلاً منصوب است به «امسحوا» و با عطف بر محلّ میتوان «أرجلکم» را به نصب قرائت کرد و در عین حال حکم به مسح نمود.
از طرفی دیگر، عطف کلمه «أرجلکم» بنابر قرائت به نصب، به «أیدیکم» از جهاتی مشکل دارد که از آن جمله است:
الف) لازم میآید که بین معطوف و معطوف علیه با جملهای اجنبی فاصله ایجاد شود که این امر در باب عطف جایز نیست؛
ب) لازم میآید که قبل از استیفای غرض از جمله و تمام شدن مفاد آن به جملهای دیگر منتقل شود که هیچ ارتباطی با آن نداشته باشد؛
ج) این احتمال مخالف با فصاحت قرآن است.
اگر کسی اشکال کند که قرائت به جرّ «أرجلکم» به جهت نزدیکی با مجرور است که در اصطلاح به آن عطف بالجوار میگویند، نه عطف.
1ـ کسر به جهت نزدیکی با مجرور قبیح و تنها هنگام ضرورت شعری جایز است؛
2ـ کسر بر جوار هنگامی صحیح است که انسان را به اشتباه نیندازد، در حالی که در این آیه اگر کسر از این باب باشد انسان اشتباه کرده و گمان میکند که به جهت عطف است.
نتیجه این که: آیه صریح است در مسحی که امامیه به آن قائلند.
جالب توجّه آن که برخی از علمای اهل سنت تصریح نمودهاند بر این که آیه ظهور در مسح پاها دارد نه شستن، ولی به جهت وجود روایات غسلیّه و ترجیح آنها بر ظاهر کتاب، روایات را بر آیه مقدّم داشتهاند که از
آن جمله: ابن حزم،[26] فخر رازی،[27] شیخ ابراهیم حلبی،[28] شیح ابوالحسن سندی حنفی،[29] شیخ محمّد عبده،[30] شیخ برهان الدین حلبی[31] و شافعی[32] را میتوان نام برد.
2ـ روایات
با مراجعه به روایات فریقین به وجود روایات فراوانی پی میبریم که تصریح در مسح هر دو پا دارد که تعداد زیادی از آنها صحیح السند است:
الف) روایات اهل سنت
1ـ حمیدی به سند خود از ابن عبد خیر نقل میکند: علی بن ابی طالب(ع) را دیدم که روی هر دو پایش را مسح نمود... .[33]
2ـ عبدالله بن احمد بن حنبل با سند خود از ابن عبد خیر نقل میکند: دیدم علی(ع) را که وضو گرفت و سپس روی دو پای خود را مسح نمود.[34]
سند این دو حدیث طبق نظر رجالیین اهل سنت صحیح است که ما به دلیل طولانی نشدن بحث؛ به آن نمیپردازیم.
3ـ هم چنین به سند دیگری از علی(ع) نقل کرده که فرمود: «من باطن هر دو پا را سزاوارتر به مسح از ظاهر آن دو میدانستم تا این که رسول خدا را دیدم که ظاهر آن دو را مسح مینمود.»[35]
حضرت در این حدیث گویا به این نکته اشاره دارند که اگر بنا بر قیاس و حکم به رأی باشد، باید کف پاها مسح شود، ولی انسان باید متعبد بوده و گوش به فرمان صاحب شریعت باشد.
4ـ ابوداود به سند خود از نزال بن سبره نقل میکند که گفت: علیّ(ع) نماز ظهر را در «رحبه» خواند، آنگاه مشغول برآوردن حوائج مردم شد تا وقت عصر شد. کوزهای از آب بر او حاضر کردند، مشتی از آب برداشته
و صورت و دو دستش را شست، سپس سر و پایش را مسح کرد... آنگاه فرمود: دیدم که رسول خدا(ص) این گونه وضو گرفت و این وضوی کسی است که در دین بدعت وارد نکرده است.[36]
به همین مضمون نیز، از عبدالله بن احمد بن حنبل و نسائی نقل شده است.[37]
5ـ تمیم مازنی نقل میکند: رسول خدا(ص) را دیدم که وضو گرفت و هر دو پای خود را مسح کرد.[38]
اینها برخی از روایات صحیح السند است که ذکر شد و در جای خود بیش از پنجاه روایت از پیامبر(ص) آوردهایم که دلالت بر وجوب مسح هر دو پا در وضو دارد.
صحابه و قول به مسح
صحابه نیز معتقد به مسح پا در وضو بودهاند:
1ـ عبدالله بن احمد بن حنبل به سند خود از سفیان نقل میکند: علی(ع) را دیدم که وضو گرفت و روی هر دو پای خود را مسح نمود.[39]
2ـ طبری به سند خود از ابن عباس نقل میکند: وضو عبارت است از دو شستن و دو مسح کردن.[40]
3ـ طحاوی به سند خود از نافع نقل میکند: عبدالله بن عمر هنگام وضو هرگاه نعلینش در پاهایش بود ظاهر پاهایش را مسح میکرد و میفرمود: پیامبر(ص) این چنین میکرد.[41]
4ـ بیهقی به سند خود از خالد بن سعد نقل میکند: ابا مسعود انصاری را دیدم که بول کرد و سپس وضو گرفته و بر جوراب و نعلین خود مسح نموده و نماز گزارد.[42]
5ـ ابن ابی شیبه به سند خود از حمید نقل میکند: انس هنگامی که هر دو پای خود را مسح میکرد آن را مرطوب مینمود.[43]
تابعین و قول به مسح
1ـ طبری به سند خود از امام باقر(ع) نقل میکند که فرمود: «بر سر و دو پایت مسح کن.»[44]
2ـ و نیز از شعبی نقل میکند: حکم در هر دو پا مسح است.[45]
3ـ همو به سند خود از مصاحب عکرمه در سفر نقل میکند: او را من ندیدم که پاهایش را در وضو بشوید و تنها آن را مسح مینمود.[46]
4ـ هم چنین از قتاده در تفسیر آیه وضو نقل میکند که فرمود: «خداوند دو غسل و دو مسح را در وضو واجب کرده است.»[47]
5ـ همو از عکرمه نقل میکند: وظیفه در هر دو پا شستن نیست، بلکه آنچه نازل شده مسح است.[48]
6ـ ابن ابی شیبه به سند خود از حسن بن بصری نقل میکند: «آنچه در وضو واجب است، همانا مسح بر هر دو پاست.»[49]
7ـ ابن سعد به سند خود از ابراهیم نخعی نقل میکند: «هر کسی از مسح اعراض کند از سنت اعراض کرده و این نیست مگر از شیطان؛ یعنی ترک مسح».[50]
اینها برخی از روایاتی بود که از طرق اهل سنت رسیده است که متأسفانه کمتر توجهی به آنها ندارند و در عوض، روایات مربوط به شستن پاها را نقل میکنند که غالباً از حیث سند ضعیف است و این نیست مگر
به دلیل آن که در این دسته از روایات، احادیث عثمان بن عفان هست.
1ـ کلینی(ره) به سند خود از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود: «... مسح کن بر جلوی سر خود و نیز بر دو پایت با ترتیب؛ بدین شکل که مسح را از پای راست خود شروع کن.»[51]
2ـ هم چنین به سند خود از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود: «شخصی هست که شصت یا هفتاد سال از عمرش میگذرد، در حالی که هیچ یک از نمازهایش قبول درگاه الهی نیست. راوی میگوید: عرض
کردم: چگونه؟ فرمود: زیرا میشوید آنچه را که خداوند امر به مسح آن نموده است».[52]
3ـ همو به سند خود از سالم وغالب بن هذیل نقل میکند که از امام باقر(ع) از مسح بر دو پا سؤال نمودیم؟ حضرت فرمود: این، همان چیزی است که جبرئیل به آن خبر داده است.[53]
4ـ شیخ صدوق(ره) به سند خود از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود: «شخصی چهل سال خدا را عبادت میکند، در حالی که به دستور او در باب وضو عمل نکرده است، زیرا آنچه را که مأمور به مسح آن است
میشوید.»[54]
عرض سنت بر قرآن
شاطبی مینویسد: «در اعتبار، رتبه سنت متأخر از قرآن است به دلیل:
الف) قرآن قطعی است و سنت ظنّی...
ب) سنت یا بیان قرآن است و یا دلالت بر امری زائد بر قرآن دارد؛ اگر بیان قرآن است در مرتبه بعد از قرآن قرار دارد... و اگر بیان قرآن نیست اعتبارش بعد از آن است که در کتاب خدا یافت نشود و این دلیل بر تقدم
اعتبار قرآن است.
ج) به دلیل اخبار و آثار مانند حدیث معاذ که از او سؤال شد: به چه حکم میکنی؟ عرض کرد: به کتاب خدا. سپس فرمود: اگر در کتاب خدا نیافتی؟ گفت: به سنت رسول خدا... .[55]
واضح است که در صورت تعارض بین دو طائفه از روایات، احادیثی مقدّم است که با کتاب خدا مطابقت داشته باشد، که همان روایت مسح است.
شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ج 2، صص: 401ـ414