ابولهب و همسرش امّ جمیل

معین

خودمونی
"منجی دوازدهمی"



www.ayehayeentezar.com_gallery_images_74667251267199011741.gif





ابولهب عموى پيغمبر اسلام(ص) و يكى از ده پسر عبدالمطلب بود. ابولهب یکی از سرسخت ترين دشمنان پيغمبر و مسلمانان بود.

امّ جميل همسر ابولهب و خواهر ابوسفيان بود.

ابولهب با اينكه از خاندان نجيب بنی هاشم بود، ولی بر اثر همنشينى با افراد فاسد قريش و سران مشرك مكه، رنگ جماعت به خود گرفته بود. اين مرد بددهن، هتّاك و جسور، در ميان مشركان مكه بيش از همه نسبت به برادرزاده اش پيغمبر اسلام خصومت مى ورزيد و او را آزار می داد.

زن او امّ جميل هم زنى بدسرشت و كينه توز بود. خانه آنان در همسايگى پيغمبر قرار داشت. هر خبرى كه از پيغمبر اسلام مى شنيد، آن را به اطلاع مشركان مى رسانيد.

ام جميل، علاوه بر اين، شوهرش او را وا مى داشت تا به پيغمبر آزار بيشتر برساند. او حتّى نام پيغمبر را عوض كرده بود و مى گفت: به او نگوييد محمّد، بلكه بگوييد مُذَمّم!!!

وقتى اين خبر را به پيغمبر دادند،فرمود:خداخواسته است نام مرا ازدهان اين زن بيندازد تا هر ناسزايى كه مى گويد،به مُذَمّم بگويد،من كه مُذَمّم نيستم!

ام جميل، شبها خار و خاشاك و هيزم مى آورد و در نقطه اى كه محل عبور پيغمبر بود مى ريخت تا از اين راه به حضرت صدمه بزند.

شوهر او ابولهب هم داوطلب شده بود كه مال و ثروت خود را در راه مبارزه با پيغمبر صرف كند و اين كار را هم مى كرد.

ام جميل از هر گونه شرارت و سخن چينى و جسارت نسبت به پيغمبر خوددارى نداشت. اين زن همين كه پيغمبر را مى ديد، از گفتن هر سخن زننده و هر گونه فحاشى به حضرت خوددارى نمى كرد.

ابولهب نيز بارها همين كه نگاهش به پيغمبر مى افتاد، او را دنبال مى نمود و خاك و سنگريزه به طرف آن برگزيده خدا پرتاب مى كرد.

داستان اين مرد و زن بى ادب و بدزبان در قرآن مجيد، سوره لهب(مسد) آمده است.

اين سوره اگرچه بسيار كوتاه و آنچه درباره ابولهب و زنش مى گويد مختصر است، ولى همين سوره كوتاه بيان كننده اعمال ناهنجار و رفتار زشت اين دو عنصر پليد و رسواست.





www.ayehayeentezar.com_gallery_images_95314962601032151467.gif





بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

«تَبَّتْ يَدا اَبى لَهَبٍ وَ تَبَّ »
بُریده باد دستهاى ابولهب (كه خاك و سنگ به طرف پيغمبر مى ريزد)

«ما اَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ »
مال و ثروتى كه او اندوخت و آنچه كسب كرد، او را از كيفر فردا و عذاب دوزخ بى نياز نكرد.

«سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ »
به زودى مى چشد آتشى را كه داراى شراره است.

«وَ امْرَاءَتُهُ حَمّالَةَ اْلحَطَبِ »
زن او كه هيزم جمع مى كند (تا بر سر راه پيغمبر بريزد) فرداى قيامت نيز هيزم كش جهنّم است.

«فى جيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
و ريسمانى از آتش به گردن دارد.







برگرفته از کتاب زن در قرآن، علی دوانی





www.ayehayeentezar.com_gallery_images_95314962601032151467.gif

 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : ابولهب و همسرش امّ جمیل

من این متن توی یه وبلاگی خونده بودم گفتم حالا که شما گذاشتی ادامه ش بزارم.
[h=3]ابو لهب و رسول خدا(ص) [/h]نام ابو لهب عبد العزى بودـكه به گفته برخى چون عزى نام بتى بود خداوند در قرآن نخواسته است او را بنده بت بخواند و كنيه‏اش را ذكر فرمودـو سبب اينكه به اين كنيه نيز او را خوانده است به گفته بعضى آن بود كه گونه‏هايش سرخ فام و برافروخته بوده و سرخى گونه‏اش را تشبيه به شعله سرخ آتش و زبانه دوزخ و جهنم كرده تا بفهماند كه او جهنمى است.
و به هر صورت آزارى كه رسول خدا(ص)از اين مرد در راه تبليغ ديانت مقدس اسلام ديد زيان بخش‏تر و زيادتر از آزار ديگران بود،زيرا دشمنان ديگر،آن جرئت و جسارت را نداشتند كه در حضور بنى هاشم و در هر مجلس و محفلى آن حضرت را تمسخر و تكذيب و آزار كنند ولى ابو لهب چون خود فرزند ناخلف عبد المطلب و عموى رسول خدا(ص)بود جرئت اين كار را داشت.از اين گذشته مردم جزيرة العرب مخالفت و دشمنى ديگران را غالبا حمل بر حسادت و كينه توزى با بنى هاشم مى‏كردند ولى مخالفت و تكذيب ابو لهب را نمى‏توانستند حمل بر چيزى كنند و از اين جهت تمسخر و استهزا و تكذيب او در عموم افراد مؤثر واقع مى‏شد.
به عنوان شاهد به نمونه‏هاى زير توجه كنيد:
ابن هشام مى‏نويسد:پيغمبر در ايام برگزارى اعمال حج به منى و جاهاى ديگرى كه محل اجتماع و برگزارى مراسم حج بود مى‏رفت و با قبايل و طوايفى كه از اطراف آمده بود درباره مأموريت و نبوت خويش سخن مى‏گفت و آنها را به توحيد و خداپرستى و نبوت خود دعوت مى‏كردـآن گاه از قول يكى از زايران نقل مى‏كند كه گفته است:ـمن جوان بودم و در منى با پدرم سخن مى‏گفتيم،ناگاه پيغمبر ظاهر شد و قبيله‏هاى گوناگون را به يگانگى خدا و رسالت خود مى‏خواند و پشت سرش مردى أحول با گونه‏هاى برافروخته و گيسوانى كه از هر دو سوى او آويخته بود ديديم كه او را دنبال مى‏كرد و چون سخن پيغمبر به پايان مى‏رسيد او فرياد مى‏زد:اى بنى فلان سخن او را نپذيريد و پيرويش نكنيد كه مى‏خواهد شما را از لات و عزى و همپيمانانتان باز دارد،مبادا از او پيروى كنيد!
من از پدرم پرسيدم:اين احول كيست؟گفت:عمويش عبد العزى فرزند عبد المطلب يعنى ابو لهب است.
ابن شهر آشوب و ديگران از طارق محاربى نقل كرده‏اند كه گويد:مردى را دربازار ذى المجاز ديدم كه جامه‏اى سرخ رنگ در بر داشت و مى‏گفت:ايها الناس بگوييد:«لا اله الا الله»تا رستگار شويد،و به دنبال او مردى سنگ به پاهايش مى‏زد بدانسان كه خون از پاهاى او جارى شده بود و مى‏گفت:مردم او دروغگوست سخنش را نشنويد و نپذيريد!من پرسيدم:اين مرد كيست؟گفتند :اين جوان پيغمبر است و اين مرد عمويش ابو لهب.
و در جريان صحيفه ملعونه كه قريش و همدستانشان براى اينكه رسول خدا(ص)را به زانو درآورند طبق تعهد نامه‏اى معامله و داد و ستد را با بنى هاشم بر خود ممنوع كردند و ابو طالب و بنى هاشم مجبور شدند سه سال در شعب ابو طالب با كمال سختى و مشقت روزگار خود را به سر برند،مى‏نويسند:ابو لهب گذشته از اينكه پيوسته مترصد بود مبادا كسى از خويشان و يا ديگران آذوقه و خوار و بار و ساير ما يحتاج زندگى به آنها برساند و يا بفروشد،هرگاه كاروانهاى تجارتى نيز از خارج وارد مكه مى‏شد به آنها سفارش مى‏كرد تا ممكن است به افرادى كه از شعب ابو طالب پيش آنها مى‏روند چيزى نفروشند و اگر جنسى را خواستند بخرند قيمت آن را چند برابر بگويند كه آنها قدرت خريد نداشته باشند،و چنانچه از اين راه خسارتى متوجه آنها مى‏شد او جبران مى‏كرد.و پس از اين خواهيم خواند كه اين عمل ابو لهب كه مردى سرشناس و ثروتمند بود تا چه حد در محاصره اقتصادى و اجتماعى آنها مؤثر بود تا جايى كه گاهى از شدت گرسنگى صداى اطفال گرسنه بنى هاشم از ميان شعب ابو طالب به گوش مردم مكه مى‏رسيد.[SUP] (1) [/SUP]
 
بالا