دو خواهر خردسال وقتی در آبهای خروشان فراری از سد افتادند، به کام مرگ دردناکی فرو رفتند. پریسا و پریا روز 13 فروردینماه سالجاری با پدرشان از خانه بیرون رفته بودند که قربانی سرنوشتی تلخ شدند. عظیمی، پدر خانواده در یکی از مناطق حاشیهای شهر مشهد زندگی بسیار ساده و بیریایی دارد. این مرد 40 ساله که در حادثهای سوزناک، شاهد مرگ دو دخترش بود، سیاهپوش است، بغض بسیاری دارد و از خدا میخواهد به وی صبر بدهد.
لااله الا الله
10 سال پیش همسر و دخترم در حال بازگشت از خانه برادرم در مسیر صد متری کمربندی با یک خودروي سواری پیکان تصادف کردند. در این حادثه دلخراش، همسرم که دختر خالهام بود جان خود را از دست داد و دخترم نیز بشدت زخمی شد. من برای یادگار همسر خدابیامرزم بعد از آن حادثه دردناک، هم مادر شدم و هم پدر و دخترم هم با این که آن موقع سن و سالی نداشت مرا به نوازش دستهای کوچکش عادت داده بود و ما به هم عادت کرده بودیم.
پریسا خیلی زود قد کشید و من هم به پیشنهاد خانوادهام که میگفتند این دختر نیاز به یک مادر دارد با دختر یکی از آشنایان ازدواج کردم و صاحب دختر دیگری شدم که اسمش را «پریا» گذاشتیم. پریسا و پریا، خواهران مهربانی برای هم بودند و همدیگر را از صمیم قلب دوست داشتند. البته من همیشه سعی میکردم کارهای پریسا را خودم انجام بدهم تا حرف و ناراحتیای پیش نیاید. دخترم نیز میخواست که در خانه مادرم زندگی کند تا مبادا مزاحمتی برای همسرم داشته باشد.
این پدر که به پهنای چهره مظلوم خود اشک میریخت
وی گفت: لباسها را برداشتیم و از خانه خودمان در حوالی منطقه خین عرب مشهد به سمت خانه مادرم که در محله دروی مشهد است به راه افتادیم، اما در بین راه زمانی که به محل مسیر سیلاب رسیدیم در حال عبور از این محل، ناگهان خاک دستریز فرو رفت و با موج خروشان و سیلآسایی از آب مواجه شدیم که موتوسیکلتم را واژگون کرد.
در این لحظه دو دختر نازنینم نیز به داخل آب افتادند. من دستم را دراز کردم و پریا را گرفتم. وی عروسکش را محکم بغل کرده بود و در آخرین باری که به چشمانم خیره شده بود با صدای نازنین خود میگفت: باباجون، باباجون.
همه قدرت خودم را جمع کرده بودم تا پریا را نجات بدهم. من حتی دستم را دراز کردم تا دست پریسا را نیز بگیرم، اما آب وی را با خود برد. در این لحظه موج آب مرا محکم به تخته سنگ بزرگی کوبید و با این ضربه دست کوچک پریا کوچولو هم از دستم رها شد و آب وی را نیز با خود برد. دقایقی بعد، چند تن به کمکم آمدند و من با تنی زخمی نجات پیدا کردم، اما هرچه جستوجو کردیم اثری از بچههایم پیدا نکردیم. بعد از گذشت مدتی تقریباً ساعت 11 همان شب بود که جسد «پریا» کوچولو کشف شد و فردای روز بعد نیز جسد پریساي عزیزم پیدا شد.
پدر پریسا و پریا گفت: طوری که شنیدهام آن روز به علت تراکم حجم زیاد آب در بند گلستان مشهد، متأسفانه بدون اطلاعرسانی به شهروندان، دریچههای سد را گشودهاند که آب بهطور ناگهانی وارد مسیر جاده شد و دو دختر نازنینم قربانی این حادثه شدند. البته من از نظر قانونی هم این موضوع را پیگیری خواهم کرد تا خون بچههایم پایمال نشود.
اقدامهاي قانونی لازم به عمل آمده است:
رئیس پلیس مشهد نیز در این خصوص به شوک گفت: بلافاصله بعد از دریافت ماجرای این دو خواهر خردسال هماهنگیهای لازم با مرکز پیام نیروهای امدادی به عمل آمد و نجاتگران بلافاصله در محل حاضر شدند.
سرهنگ پاسدار احد کریمی افزود: جسد دختربچه 4 ساله حدود هزار متر پائینتر از محل غرقشدگی، در حالی که داخل آبراه زیر یک پل در مسیر جادهای گیر کرده بود، کشف شد.
وی خاطرنشان کرد: جســــد دختر 12 ساله نیز ساعت یک صبح روز بعد پس از جستوجوهای فراوان، به فاصله 5 کیلومتر از محل وقوع حادثه پیدا شد، اما هیچ اثری از موتوسیکلتی که آب با خود برده بود، پیدا نشده است.