اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى
گیرد امشب اشک من هر دم سراغ عسکرى

شد به سن کودکى فرزند دلبندش یتیم
گشت دُرّ اشک مهدى چلچراغ عسکرى

در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق
لاله سان شد قلب ما خونین ز داغ عسکرى

بس که اندوه فراوان دید از جور خسان
شد لبالب از مى غم ها ایاغ عسکرى

با گلاب اشک و با سوز درون گوید سخن
«حافظى» آن بلبل خوش خوان باغ عسکرى:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

در فصل شهادتت خزانم
گفتن ز غمت نمیتوانم

آهنگ غریبی تو مولا
آتش شده پای استخوانم

تنها نه به اشک اکتفایی
از دیده سرشک خون روانم

تو ابن غریب، ابا الغریبی
از داغ تو نیمه گشته جانم

در خانه و خانه همچو زندان
مظلومترین تو را بخوانم

آزاد شده ز جورِ دشمن
با زهر جفا، غمت بدانم

فرزند تو هم غریب چون توست
ای سوخته بینِ آشیانم

این ناله که مانده بین سینه
باشد به فدایت ای بیانم:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

میخوام امشب دلم و رها کنم
دل و همراهِ کبوترا کنم
اون و با غصهها آشنا کنم
دلم و عازم سامرا کنم
به سرم زده هوای دیگری
تا بشم زائرِ کوی عسگری
* * *
خدا امشب شبِ ماتمِ همه است
شبِ نجوا و دعا و زمزمه است
مهدی صاحب زمان یتیم میشه
شب غصههای عشقِ فاطمه است
میخوام امشب با دلم عهدی کنم
با سرشکم کمکِ مهدی کنم
* * *
بگم آقاجون غریبی میدونم
امشب و دل بی شکیبی میدونم
گریه دردِ تو رو درمون میکنه
تو که بر دردا طبیبی میدونم
خدا امشب عقدهم و وا میکنم
یاریِ یوسفِ زهرا میکنم:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

یازده بار جهان گوشهء زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهء باران کم نیست

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهء جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهء دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه ء باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

[h=3]در نگاهت غروب دلتنگی
آسمانی پر از شفق داری
گرد پیری نشسته بر رویت
ای جوان غریب حق داری
[/h][h=3]همدم لحظه های تنهائیت
می شود اشکهای پنهانی
تب محراب و بغض سجاده
تا سحر سجده های بارانی
[/h][h=3]خاطری خسته و پریشان از
شهر دلگیر سایه ها داری
ماه غربت نشین سامرّا
در دل خود گلایه ها داری
[/h][h=3]هر دوشنبه غبار دلتنگی
کوچه کوچه دیار دلتنگی
قاصدکها خبر می آوردند
از تو و روزگار دلتنگی
[/h][h=3]ابرها را به گریه می آورد
ندبه هایی که در قنوتت بود
بگو آقا بگو کدام اندوه
راز تنهایی و سکوتت بود
[/h][h=3]روز جمعه به وقت دلتنگی
می روی از دیار غم اما
صبح یک جمعه می رسد از راه
وارث سرخی شقایقها
[/h][h=3]ابتدا قبر مادر باران
که در آفاق اشک پنهان شد
بعد ترمیم مرقد خاکیت
گنبدی که گلوله باران شد
[/h][h=3]نقشهی شوم قتل آئینه
برکات جدید این شهر است
زخمهایی که بر جگر داری
از کرامات تازهی زهر است
[/h][h=3]تشنگی، تشنهی لبانت بود
سرخ آمد ترک ترک گل کرد
داغ قلب پر از شرارهی تو
راز یک زخم مشترک گل کرد
[/h][h=3]خوب شد قدری آب آوردند
تشنه لب جان ندادی آقا جان
بوی کرب و بلاست می آید
السلام علیک یا عطشان
[/h]روی تل داشت آسمان می دید
در هجوم سپاه سر نیزه
پیکر ماه ارباً اربا شد
سر خورشید رفت بر نیزه
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

[h=3]ای خدایت داده بر خلق دو عالم سروری
[/h][h=3]ای گدایت را به خیل شهریاران برتری[/h][h=3]خاک پایت زهره و خورشید و ماه و مشتری[/h][h=3]بار دارد خادمت بر در گه پیغمبری[/h][h=3]ماه رویت احمدی و تیغ نطقت حیدری[/h][h=3]دست ما و دامن تو یا امام عسگری[/h][h=3]تو خدا را عبد و معبود و امام مردمی[/h][h=3]تو به بزم آسماانیها چراغ انجمی[/h][h=3]خود حسن فرزند دلبند علی چهارمی[/h][h=3]نجل پاک ده ولی ابن الرضای سومی[/h][h=3]هرچه در وصفت بگویم باز داری برتری[/h][h=3]دست ماو دامن تو یا امام عسگری[/h][h=3]دل اگر سینا بود طور تجلایش توئی[/h][h=3]آخرین در(گوهر)خدا مهدیست دریایش توئی[/h][h=3]آنکه بر عیسی کند روز قیامت سروری[/h][h=3]دست ما و دامن تو یا امام عسگری[/h][h=3]خط حسن خالت حسن خلقت حسن خویت حسن[/h][h=3]پای تا سر حُسن در حُسن و گل رویت حسن[/h][h=3]کنیه ات ابن الرضا و نام نیکویت حسن[/h][h=3]موی و روی و قد و خط و چشم و ابرویت حسن[/h][h=3]حُسنها گشتند در بازار حُسنت منجلی[/h][h=3]دست ما و دامن تو یا امام عسگری:53:[/h]
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

[h=3]زهر افتاده به جان جگرم، مهدی جان
[/h][h=3]لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان[/h][h=3]به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان[/h][h=3]که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان[/h][h=3]قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد[/h][h=3]کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان[/h][h=3]لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود[/h][h=3]وقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان[/h][h=3]قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک[/h][h=3]عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان[/h][h=3]بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد[/h][h=3]به رخ عمه ی نیکو سیرم مهدی جان[/h][h=3]تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم[/h][h=3]سر نورانی هجده قمرم مهدی جان[/h][h=3]زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب؟[/h][h=3]خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان[/h][h=3]به دعای سحر گریه کنان جدم[/h][h=3]برسد روز ظهورت پسرم مهدی جان:53:[/h]
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را

ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را

میان مزرعهي سبز استجابت تو
کنار چشمهي خورشید کشت قلبم را

مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را

دخیل پنجره های حرم شدم تا حق
رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را

خدا گواست که من از ازل گدای توام
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام

ز بسکه آهوي چشم تو دلبري کرده
دل رميدهي ما را کبوتري کرده

من چو ذره کجا و زيارت خورشيد
نگاه روشن تو ذره پروري کرده

بهشت چشم رئوفت چه رونقي دارد
که با بهشت خدا هم برابري کرده

فداي عاطفه هاي نگاه پُر مهرت
مرام قلب مرا عشق باوري کرده

چقدر تازه مسلمان کنار خود داري
مسيح چشم تو کار پيمبري کرده

شکوه ناب ولايت تويي که دل ها را
تجليات نگاه تو حيدري کرده

همیشه معجزه های تو منجلی بوده
همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده

خدا نهاده در اين چشم ها صلابت را
شکوه و هيبت و آقايي و سيادت را

براي اهل زمين آسماني از فيضي
ببار بر دلمان کوثر فضيلت را

به لطف گوشهي چشم تو حضرت باران
خدا گشوده روي خلق باب رحمت را

مسيح آل محمد! بزرگ نصراني
چه خوب ديده کرامات چشمهايت را

چه کودکانه به عزم مصاف مي آيند
نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را

ز دشمنان خودت هم دريغ ننمودي
زلال معرفت و زمزم هدايت را

تمام همتت اين بود که بفهماني
به شيعه سرّ بقا، معني ولايت را

چقدر گفتي از آن آفتاب پشت ابر
کایت ولی و انتظار و غيبت را

خوشا کسی که دمی غائب از حضورش نیست
حجاب خود نشده بی نصیبِ نورش نیست

شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا
شکوه گنبد زردت وقار سامرّا

به یمن مقدمت آقا طواف می کردند
تمام ارض و سما در مدار سامرّا

فرشتگان مقرب مسافران تواند
شهود می چکد از جلوه زار سامرّا

غبار مقدمت ای عشق جای خود دارد
که طوطیای نگاهم غبار سامرّا

گرفته قلب من خسته آشيان امشب
در آستان تو، گوشه کنار سامرّا

اگر چه لایق وصل تو نیستم اما
ز دست رفته دلم در جوار سامرّا

به عشق دیدن سرداب می تپد هردم
دل شکسته دل بی قرار سامرّا

غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است
کنار جادهي چشم انتظار سامرّا

طلوع می کند آخر سلالهي خورشید
ز راه می رسد آخر بهار سامرّا

کبوتر دل من را تو جمکرانی کن
مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن
:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

محنت دوران به تو همراه بود

هر نفست یک شرر آه بود
همدم تنهای شبت ماه بود
عمر تو هر چند که کوتاه بود
تا ابد الدهر کنی سروری

سیدنا یا حسن العسکری
حیف که قدر تو فراموش شد
نیش بلا بر جگرت نوش شد
نغمه ی توحید تو خاموش شد
مهدی موعود سیه پوش شد
کرد نفس در دل او آذری
سیدنا یا حسن العسکری
ای جگر غم ز غمت چاک چاک
ای بدنت پاک تر از جان پاک
وای من از این اِلَم دردناک
با چه گنه شد حرمت تلّ خاک
ای حرمت بارگه داوری
سیدنا یا حسن العسکری
تو گلی و من همه خار توأم
در وطنم دُور دیار توأم
اشک فشان گرد مزار توأم
«میثم» دلخسته ی دار توأم
بر تو کنم بر تو ستایشگری
سیدنا یا حسن العسکری:53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید

به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سن شبابم کشتند
بر دل سوخته و چشم ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر، مثل عمویم حسنم
بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید
من و جد و پدرم را به جوانی کشتند
در عزای من و جدّ و پدرم گریه کنید
من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی
همه بر مادر نیکو سیَرم گریه کنید
سال ها بود که در تحت نظر بودم حبس
همه بر قصه ی تحت نظرم گریه کنید
قبر ویران شده ام گشت بقیع دگری
داغداران به بقیع دگرم گریه کنید
بعد من مهدی من بی کس و تنها ماند
به غریبی یگانه پسرم گریه کنید
گریه ی منتظران مرحم زخم دل اوست
بر ظهور خَلَف منتظرم گریه کنید
به محبان من اعلام کن اینک «میثم»
همه بر حجت ثانی عشرم گریه کنید:53:
 
بالا