میخوام امشب دلم و رها کنم
دل و همراهِ کبوترا کنم
اون و با غصهها آشنا کنم
دلم و عازم سامرا کنم
به سرم زده هوای دیگری
تا بشم زائرِ کوی عسگری
* * *
خدا امشب شبِ ماتمِ همه است
شبِ نجوا و دعا و زمزمه است
مهدی صاحب زمان یتیم میشه
شب غصههای عشقِ فاطمه است
میخوام امشب با دلم عهدی کنم
با سرشکم کمکِ مهدی کنم
* * *
بگم آقاجون غریبی میدونم
امشب و دل بی شکیبی میدونم
گریه دردِ تو رو درمون میکنه
تو که بر دردا طبیبی میدونم
خدا امشب عقدهم و وا میکنم
یاریِ یوسفِ زهرا میکنم
[h=3]در نگاهت غروب دلتنگی
آسمانی پر از شفق داری
گرد پیری نشسته بر رویت
ای جوان غریب حق داری [/h][h=3]همدم لحظه های تنهائیت
می شود اشکهای پنهانی
تب محراب و بغض سجاده
تا سحر سجده های بارانی[/h][h=3]خاطری خسته و پریشان از
شهر دلگیر سایه ها داری
ماه غربت نشین سامرّا
در دل خود گلایه ها داری[/h][h=3]هر دوشنبه غبار دلتنگی
کوچه کوچه دیار دلتنگی
قاصدکها خبر می آوردند
از تو و روزگار دلتنگی[/h][h=3]ابرها را به گریه می آورد
ندبه هایی که در قنوتت بود
بگو آقا بگو کدام اندوه
راز تنهایی و سکوتت بود[/h][h=3]روز جمعه به وقت دلتنگی
می روی از دیار غم اما
صبح یک جمعه می رسد از راه
وارث سرخی شقایقها[/h][h=3]ابتدا قبر مادر باران
که در آفاق اشک پنهان شد
بعد ترمیم مرقد خاکیت
گنبدی که گلوله باران شد[/h][h=3]نقشهی شوم قتل آئینه
برکات جدید این شهر است
زخمهایی که بر جگر داری
از کرامات تازهی زهر است[/h][h=3]تشنگی، تشنهی لبانت بود
سرخ آمد ترک ترک گل کرد
داغ قلب پر از شرارهی تو
راز یک زخم مشترک گل کرد[/h][h=3]خوب شد قدری آب آوردند
تشنه لب جان ندادی آقا جان
بوی کرب و بلاست می آید
السلام علیک یا عطشان[/h]روی تل داشت آسمان می دید
در هجوم سپاه سر نیزه
پیکر ماه ارباً اربا شد
سر خورشید رفت بر نیزه
[h=3]ای خدایت داده بر خلق دو عالم سروری [/h][h=3]ای گدایت را به خیل شهریاران برتری[/h][h=3]خاک پایت زهره و خورشید و ماه و مشتری[/h][h=3]بار دارد خادمت بر در گه پیغمبری[/h][h=3]ماه رویت احمدی و تیغ نطقت حیدری[/h][h=3]دست ما و دامن تو یا امام عسگری[/h][h=3]تو خدا را عبد و معبود و امام مردمی[/h][h=3]تو به بزم آسماانیها چراغ انجمی[/h][h=3]خود حسن فرزند دلبند علی چهارمی[/h][h=3]نجل پاک ده ولی ابن الرضای سومی[/h][h=3]هرچه در وصفت بگویم باز داری برتری[/h][h=3]دست ماو دامن تو یا امام عسگری[/h][h=3]دل اگر سینا بود طور تجلایش توئی[/h][h=3]آخرین در(گوهر)خدا مهدیست دریایش توئی[/h][h=3]آنکه بر عیسی کند روز قیامت سروری[/h][h=3]دست ما و دامن تو یا امام عسگری[/h][h=3]خط حسن خالت حسن خلقت حسن خویت حسن[/h][h=3]پای تا سر حُسن در حُسن و گل رویت حسن[/h][h=3]کنیه ات ابن الرضا و نام نیکویت حسن[/h][h=3]موی و روی و قد و خط و چشم و ابرویت حسن[/h][h=3]حُسنها گشتند در بازار حُسنت منجلی[/h][h=3]دست ما و دامن تو یا امام عسگری[/h]
[h=3]زهر افتاده به جان جگرم، مهدی جان [/h][h=3]لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان[/h][h=3]به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان[/h][h=3]که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان[/h][h=3]قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد[/h][h=3]کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان[/h][h=3]لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود[/h][h=3]وقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان[/h][h=3]قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک[/h][h=3]عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان[/h][h=3]بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد[/h][h=3]به رخ عمه ی نیکو سیرم مهدی جان[/h][h=3]تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم[/h][h=3]سر نورانی هجده قمرم مهدی جان[/h][h=3]زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب؟[/h][h=3]خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان[/h][h=3]به دعای سحر گریه کنان جدم[/h][h=3]برسد روز ظهورت پسرم مهدی جان[/h]
هر نفست یک شرر آه بود همدم تنهای شبت ماه بود عمر تو هر چند که کوتاه بود تا ابد الدهر کنی سروری
سیدنا یا حسن العسکری حیف که قدر تو فراموش شد نیش بلا بر جگرت نوش شد نغمه ی توحید تو خاموش شد مهدی موعود سیه پوش شد کرد نفس در دل او آذری سیدنا یا حسن العسکری ای جگر غم ز غمت چاک چاک ای بدنت پاک تر از جان پاک وای من از این اِلَم دردناک با چه گنه شد حرمت تلّ خاک ای حرمت بارگه داوری سیدنا یا حسن العسکری تو گلی و من همه خار توأم در وطنم دُور دیار توأم اشک فشان گرد مزار توأم «میثم» دلخسته ی دار توأم بر تو کنم بر تو ستایشگری سیدنا یا حسن العسکری
به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید من جوان بودم و در سن شبابم کشتند بر دل سوخته و چشم ترم گریه کنید حسنم، پاره جگر، مثل عمویم حسنم بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید من و جد و پدرم را به جوانی کشتند در عزای من و جدّ و پدرم گریه کنید من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی همه بر مادر نیکو سیَرم گریه کنید سال ها بود که در تحت نظر بودم حبس همه بر قصه ی تحت نظرم گریه کنید قبر ویران شده ام گشت بقیع دگری داغداران به بقیع دگرم گریه کنید بعد من مهدی من بی کس و تنها ماند به غریبی یگانه پسرم گریه کنید گریه ی منتظران مرحم زخم دل اوست بر ظهور خَلَف منتظرم گریه کنید به محبان من اعلام کن اینک «میثم» همه بر حجت ثانی عشرم گریه کنید