شهدای گمنام مارد

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
اون پرچم سرخ یا حسین(ع) رو که روی یادمان گذاشتن هم جریان داره
یکی از رفقا که هر سال مارد خادم هست حدود یکی دو ماه پیش کربلا بود
دقیقا همون زمانی که ضریح آقا رو برداشته بودن برای تعویض ضریح مطهر
خودش تعریف میکرد و میگفت: وقتی رفتیم کربلا از طرم حرم مطهر اعلام کردن کسانی که چهل بار یا بیتر اومده کربلا بیاد کارشون داریم
آخه میخواستن اونا رو ببرن برای زیارت خود قبر مطهر ( در زمانی که روی قبر مطهر هنوز ضریح رو کار نگذاشته بودن)
میگفت با مسئول کاروان ما که خودش جانباز جنگی بود وقتی اینو شنیدیم رفتیم یه پرچم خوب از کربلا گرفتیم که با قبر مطهر حضرت سیدالشهداء تبرک کنیم برای روی یادمان شهدای گمنام مارد
میگفت او مسئول کاروان تعریف میکرد
وقتی رفتیم برای زیارت قبر مطهر وقتی به چند قدمی قبر آقا رسیدم پاهام سست شد و افتادم روی زمین و هرکاری کردم نتونستم برم جلوتر آخه هنوز به گوش میرسید صدای....
و وقتی دیدم توان جلوتر رفتن رو ندارم پرچم رو دادم یکی از خدّام حرم که اون ببره تبرک کنه
و اون
پرچم سرخ یا حسین(ع) که توی عکس روی یادمان هست متبرک به قبر مطهر حضرت سیدالشهداء هست
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
وقتی رفتیم اونجا گفتن بیاید فضا رو یه مقدا شبیه بقیع بکنیم و گفتن اگر میتونید یه نماد قبرستان بقیع رو درست کنید
برا خود من خیلی سخت بود
نمیدونم داستان خراب شدن قبرستان بقیع رو شنیدین یا نه
اینو حاج محمد طاهری از قول فرزند اون عالمی که اون زمان بزرگ شیعیان عربستان بود نقل میکنه
وقتی دولت آل سعود تصمیم میگیرن که قبرستان بقیع رو خراب بکنن میگن باید خود شیعیان خرابش بکنند
برا همین به شیعیان میگن باید خودتون خراب بکنید
شیعیان میگن اگر همه ما رو هم بکشین ما دست به همچین کاری نمیزنیم
حتی جلاد میارن و سر اولین شیعه رو میزنه
وقتی جلاد سر اون شیعه رو میزنه به حالت غش به زمین میفته و به درک واصل میشه
یه ترسی توی دل آل سعود میفته ولی از حرفشون برنمیگردن
و تاکید میکنن که خود شیعیان باید خراب بکنند
به فدای غربت بقیع
آقا امام حسن(ع) به خواب بزرگ شیعیان میاد و میفرماید شما خودتون خراب بکنید، اون عالم عرض میکنه آقا جان اگر همه ما رو هم بکشن دست به همچین کاری نمیزنیم
آقا میفرمایند که اینها دشمن هستن و اگر اونها خراب بکنن به قبر ما هم جسارت میکنند، پس خودتون خراب بکنید

اونجا بود که شیعیان یک به یک میومدن با اشک چشم ضریح رو برمیداشتن و گریه میکردن
کاشی های حرم رو برمیداشتن و گریه میکردن
وقتی داشتم اون نماد بقیع رو میساختم پاهام شل شد، روی زمین نشستم و همش به این فکر بودم
میگفتم یا امام زمان(عج) بقیع به دست شیعیان خراب شد کمک کن به زودی به دست شیعیان ساخته بشه و منم باشم

اینم عکس همون نمادی هست که کنار یادمان شهدا ساختیم

upload.tehran98.com_img1_l1isenecnu9ccfbl656k.jpg



 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
اونجا خیلی چیزا رو دیدم و فهمیدم
خیلی برا آدم درس داشت
سر مزار شهدای گمنام یه سری برگه گذاشته بودن به عنوان دل نوشته، که اگر زائری دل نوشته ای با شهدا داشت توی اون برگه ها بنویسه
من خودم که اونجا بودیم برگه ها رو جمع میکردم و سعی میکردم همشون رو بخونم
خیلی ها نوشته بودن که شهدای گمنام ازت ممنونم که من رو اینجا عوض کردین
کسایی بودن که نوشته بودن که ما خیلی جاها رفتیم ولی نمیدونم اینجا چی داشت که اینقدر حالم رو از این رو به اون رو کرده
آره خب جایی که مزار 9 شهید گمنام باشه
کسی که اینها رو دفن کرده شهید گمنام شده
و زمان جنگ اینجا زائر داشت و زائر این شهدا کسانی مثل حسین خرازی بودن
از اینجا عکسهایی به یادگار مونده که کسانی که عسک یادگاری گرفتن خودشون بعدها توی جنگ شهید میشن
آیا کسی همچین چیزی رو سراغ داره؟!!
 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
خیلی زیبا بود.عکس اخر منو یاد بقیع انداخت
 

~(neda)~

کاربر فعال
"بازنشسته"
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت قربون کرم و مهربونی امام رضا برم هیچوقت نا امیدت نمیکنه قلبی و روحی و جسمی به فداک یا شمس الشموس:nervose:
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
اونجا که بودیم به خاطر ایام فاطمیه اول هر شب مراسم داشتیم
یه شب یه کاروان هیئتی که از بوشهر بودن اومدن
مراسم سینه زنی بود
وقتی مراسم تموم شد مسئول کاروان که معلوم بود بچه هیئتی هست و شاید حدود 30 سال داشت اومد پیش من
خب یه سلام و احوال پرسی و روبوسی کردیم و گفت دعامون کنید، خب منم فکر کردم مثل خیلی های دیگه که میان میگن التماس دعا اینم اومده میگه برا ما دعا کنید
ولی یه چیزی گفت که خشکم زد
گفت التماس دعا،من گفتم ما کی باشیم؟!
گفت:
نه واقعا برام دعا کنید، آخه من هم پدرم هم برادرم مفقود الأثر هستن و به حق همین شهدای گمنام دعا کنید حداقل یه تیکه استخوان برامون بیارن آخه مردیم از تنهایی
چند دقیقه ای بیشتر با هم صحبت نکردیم ولی خیلی دل پری داشت
میگفت
مادر بزرگم که از غصه دق کرد و مادرم هم مریض افتاده گوشه خونه، منم که یه عمر هست نه بابا داشتم نه داداش که باهاش درد و دل کنم ای کاش حداقل یه تیکه استخوان میاوردن که حداقل دلمون خوش بود و میرفتم باهاش درد و دل میکردم.
از بی مهری خیلی ها گفت، اینکه وقتی رفته بود توی یه اداره، اون کسی که پشت میز بود با بلند داد میزنه که زمان جنگ خود شهدا دست از سرمون برنمیداشتن حالا هم خانوادهاشون ول کنمون نیست.
راستی رفقا این رفیقمون پیام داده حالش خوب نیست و به احتمال زیاد تا چند روز دیگه بیاد شیراز برا بیمارستان
براش دعا کنید
«خدا کنه یادمون نره خانواده شهدا چه حقی گردنمون دارن و مبادا کوتاهی کرده باشیم»
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
شهدای گمنام مارد یه فضایی ساختند اونجا که تا از نزدیک نباشی حسش نمیکنی
اصلا یک لحظه هم توی محیط اونجا احساس ترس یا وحشت نداری حتی نیمه های شب اگه تنهایی مسیرش رو طی کنی
خیلی امکاناتش بیشتر شده ولی حال و هواش اونقدر گیرا هست که زبان و دل آدم خالی از ذکر نمیشه
لحظه های عمرمون اونجا برکت میگیره که از یاد خدا و اهل بیت :S (31): خالی نمیشه...

 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
یادش واقعا بخیر...
مخصوصا سال گذشته که اونجا بودیم و اومدن خبر دادن که حضرت آقا هم دارن میان اونجا
چه حال و هوایی بود...
 
بالا