شهدای گمنام مارد

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

محبوب

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
واقعا خوشا بحال اون کسانی که به زیارت این عزیزان رفته اند . رفتن به این مناطق لیاقت میخواد که کمتر کسی این لیاقت رو داره :53:
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
بسم رب الشهداء و صدیقین

از وقتی از مسافرت برگشتم خیلی دوست داشتم از سفرم بنویسم ولی نمیدونم چرا انگاری هم دستم بسته بود هم دلم سمتش نمیرفت ولی امروز اتفاقی افتاد که با خودم گفتم هرجور شده بنویسم تا یادم نره چی شد و کجا بودم و بقیه هم بدونند مارد چجور جایی بود.

مقدمه:

سال گذشته با رفقا تصمیم گرفتیم بریم برا خادمی شهدا، برا همین رفقا سایت کوله بار ثبت نام کردن
همه مناطق پر شده بود الا سه منطقه، که هر سه برامون ناشناخته بود
که یکیش اردوگاه حضرت زهرا(س) بود
ولی چون اسم هیئت محبان الزهرا(س) بود بچه ها گفتن به عشق هیئت میریم اردوگاه حضرت زهرا(س)
هشت نفر ثبت نام کرده بودن ولی من به خاطر یه سری مشکلاتی موفق به ثبت نام نشدم و از این موضوع خیلی ناراحت بودم
رفقا ساعت 9 شب بلیط داشتن برا رفتن به اهواز و....
که یکی ار رفقا عصر همون روز انصراف میده و به من زنگ میزنند و میگن اگر میای سریع آماده شو و بیا (حدود ساعت 6:30 بود)
خلاصه کنم که رفتیم اهواز و پادگان شهید محمودوند (جایی که خادم الشهدا اونجا جمع میشن و توی مناطق تقسیم میشن) و به نظر من اونجا دریچه ای به سمت بهشت بود، از بس صفا داشت
از اونجا رفتیم اردوگاه حضرت زهرا(س)
هشت نفر از بچه های هیئت محبان الزهرا(س) رفتیم جایی که 9 شهید گمنام مزارشون بود،جایی که گفته شده عملیات ثامن الأئمه اونجا بوده
خیلی صفا داشت
خیلی....
برا همین وقتی از سفر برگشتیم و تعریف از اونجا برا بقیه رفقا میشد همه مشتاق بودن برا اینکه حتما سال بعد هم به اون منطقه بیان
و برا سال 92 حدود 15 نفر از رفقا ثبت نام کردیم
ولی یه سری اتفاقاتی افتاد که.....


ادامه دارد...
 

رفیق امام زمان (عج)

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
:53:سلام خیلی عالی بود داداش خوناشام...انشالا منتظر ادامش هستیم:53:
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
بخش اول:

دو سه روز قبل از سال تحویل وقتی رفقا با کمیته خادمین شهدای استان تماس گرفتن
کمیته خادمین گفتن امسال بیش از حد خادم ثبت نام کرده و دیگه جا نداریم و إنشاءالله سال بعد
این یه آب سردی بود که روی همه ما ریختن
رفقا باز ناامید نشدن
چند باری با شخصی که سال قبل توی مارد مسئول خادمها بود تماس گرفتن،ولی اون بنده خدا هم همون جوابی رو میداد که کمیته خادمین داده بودن
دیگه رفقا ناامید بودن از خادمی شهداء
ولی یه چندتایی بودیم که گفتیم هرجور شده ما باید بریم
سه روز قبل از سال تحویل رفیقم تماس گرفت
گفت حالا که خادمی نشد، مسجد داره کاروان میبره برای مناطق جنگی، اگر میای بیا که حداقل اگر خادمی نشد مناطق جنگی رو رفته باشیم
و من هم تمام همّ و غمّم این بود که حتما باید امسال رو مناطق جنگی برم تا...
وقتی شب حرکت داشتم وسایلم رو آماده میکردم وسایل رو برا سه چهار روز دیدن مناطق جمع نکردم، بلکه وسایلم رو برا خادمی آماده کردم
حتی پیراهن مشکی رو هم برداشتم و گفتم شهدا خودتون کمک کنید که خادم باشم و
شب شهادت خانم فاطمه زهرا(س) لباس مشکی رو تنم کنم.
صبح روز قبل از سال تحویل با بچه های مسجد راه افتادیم به سمت مناطق جنگی
خیلی جاها رفتیم
اولین جا منطقه عملیاتی فتح المبین بود که خیلی صفا داشت
y5laii5zyucphxvvtuh.jpg

شلمچه رفتیم
طلائیه
snges3bm1oms6s5r18tm.jpg

هویزه
e9lo3n34qatvefmjx3dm.jpg

فکه
zmwjpymbcf9le0j0awn.jpg

ivnv4b8o11o7rdbbg1.jpg

wfuyxi9lk8vtdxpjol11.jpg

و...


ادامه دارد...
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
بخش دوم:

اول سفر یه مداحی خیلی قشنگی بود که از یکی ار رفقا بلوتوث گرفتم و متنش واقعا با دل بازی میکرد
هرجا میرفتم اون مداحی رو به عشق امام رضا(ع) گوش میگرفتم مخصوصا لحظات آخر وداع با هر یادمانی اون مداحی رو میذاشتم و گوش میگرفتم و...
متن مداحی این بود:
کاش آقا منم غلامت بودم
مثل خوبات پا رکابت بودم
کاش مثل گذشته عاشق بودم
کاش همون نوکر سابق بودم
میرم آقا، میرم آقا خوش باشی
میرم با زائرا تنها باشی
میرم، حتی نمیگم عاشقتم
ولی اینو بدون خمارتم
نوش جونم که برات دلتنگم
نگران من نباش
اگه من پای غم تو لنگم
نگران من نباش
اگه عمرم داره از کف میره
نگران من نباش
اگه نوکرت داره میمیره
نگران من نباش
اگه دوسم نداری میدونم
تا همین جاش هم ازت ممنونم
دیگه حتی نفسم در نمیاد
کاری جز گریه ازم بر نمیاد
میرم از پیش حرم دور دور میشم
کاش دیگه نبینم و دور بشم
میرم آقا، فقط دعام کنی
اگر خوب شدم بازم صدام کنی



هرجا میرفتم اینو به عشق امام رضا(ع) گوش میکردم و میگفتم ای کاش مثل این شهدا غلام و پا رکابت بودم و...
همه سفر نام آقا سر زبونم بود
و از شهدا میخواستم که خادمی رو امضاء کنند
تا اینکه...


ادامه دارد....

 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
بخش سوم:

آخرین یادمانی که توی سفر رفتیم یادمان شهدای اروند کنار بود
اونجا یه کشتی بود که زائرها رو میبردن رو سوار میکردن و و تا نزدیکی مرز عراق میبردن و از اونجا برای زائرها میگفتند
آخه وقتی بری اونجا عراق مشخصه، گنبد یه سمجد مشخصه که....
صدام زمان جنگ یه سمجد نزدیک مرز ایران میسازه، اون مسجد شبیه یه کشتی در حال غرق شدن هست و کنارش مجسمه خودش رو ساخته که داره به ایران اشاره میکنه،
یعنی این مسجدی که در حال غرق شدنه همون ایران هست و منم سردار قادسیه کیه میخواد ایران رو فتح کنه
از اروند اون مسجد کاملا مشخصه
اخوی من هم روی همون کشتی بود و به عنوان یه نیروی رسمی بود
من خودم بار اولم بود رفته بودم اروند
ولی اروند چیزایی داشت که منو سوزوند
وقتی رفتیم اونجا داداشم منو کشید کنار و گفت: از اینجا چی میدونی؟!
گفتم: خب هیچی نمیدونم آخه تا حالا که نیومدم
داداشم در مورد اونجا چیزایی گفت که هم کل سفر هم حرم امام رضا(ع) اومد جلوی چشمم
اروند کنار یادمان هشت شهید گمنام بود
یه یادمان کوچیک داره
که به اندازه یه ضریح بود
توی ضریح حالت مزار هشت شهید خیلی جالب بود
اخه یه پرچم وسط بود و اون هشت شهید اطرافش بود
اون پرچم، پرچم روی گنبد امام رضا(ع) بود
و زمان جنگ شخصی که از دور شاهد شهادت اون هشت شهید بزرگوار بوده اینجور میگه که:
سربازان عراقی دست و پای هشت شهید رو بستند و روی زمین خوابوندن و با تانک روی سرهای مقدس اون بزرگواران رد شدن
حالا به نظرتون اون نفر اخری چه حسی داشت؟!
وقتی صدای شکستن جمجمه رفقای خودش رو داره میشنوه؟!
یقینا داستان کربلا و.... رو با چشم دیده
خیلی اونجا با دلم بازی کرد
و گفتم خدا رو شکر که حاجتم رو گرفتم
آخه کل سفر امام رضا(ع) سر زبونم بوده و جز حضرت چیز دیگه ای نمیخواستم و حالا اینجا هشت شهید گمنام و پرچم روی گنبد امام رضا(ع) هست
و مطمئن شدم که حاجتم رو گرفتم و میتونم اونجا خادمی شهدا رو بکنم
ولی....


ادامه دارد...
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
وقتی اونجا رو دیدم و با اون چیزایی که ازش شنیدم حسابی دل خودمو خوش کردم که آره دیگه ایام عید رو همچین جایی هستم
داداشم که اونجا بود و در جریان این مسئله بود که میخوام هرجور شده امسال نوکری شهدا رو بکنم اومد پیش من و گفت میخوای با مسئولین اینجا صحبت کنم که به عنوان خادم باشی؟!
منم از خدا خواسته گفته آره حتما برو
و خیالم جمع بود که حتما قبول میکنن
ولی داداشم هرچی اصرار کرد قبول نمیکردن و میگفتن اصلا خادم نمیخوایم و اینایی هم که هستن اضافی هستن و میخوایم رد کنیم که برن
وقتی داداشم اومد اینو بهم گفت خیلی دلم شکست
خیلی
رفتم یه گوشه نشستم و....
همش به امام رضا(ع) میگفتم آقا جان یه عمره در خونتون بودم و یادم نمیاد یه بار هم دلم رو شکسته باشین،یعنی قراره برای اولین بار دلم بشکنه؟!!
و اینو تکرار میکردم و...
خیلی دلم شکست
همش به خودم میگفتم یعنی قراره برا اولین بار امام رضا(ع) دل من رو بشکنه؟!!
باورم نمیشد
خیلی ناراحت و عصبی شدم
اونجا حتی اون مداحی رو که همه جا گوش میگرفتم رو دیگه گذاشتم کنار
آخه خیلی دلم شکسته بود
و موقع برگشتن هی برمیگشتم سمت مزار شهدای گمنام و...
دیگه حسابی ناامید شدم از اینکه امسال بتونم نوکری شهدا رو بکنم
توی ناامیدی گوشی موبایل رو از جیبم در آوردم و با مسئول اصلی مارد تماس گرفتم (غیر از من دوتای دیگه از دوستان هم میخواستن بیان برای خادمی شهدا)
گفتم ما سه نفر از بچه های شیرازیم و میخوایم بیایم مارد
گفت شرمنده امسال خادم نمیخوایم و...
گفتم من نمیدونم هرجور شده ما میایم حتی اگر ما رو نخواین
وقتی اصرار منو دید گفت خب باشه فردا شب یه تماسی بگیر خبرت میدم
گفتم نمیخوایم برگردیم شیراز و میخوایم هرجور شده بیایم
وقتی اصرار منو دید گفت خب باشه حالا شما بیاین یه کاریش میکنیم
گفت اومدین خرمشهر یه تماس بگیرید
وقتی رسیدیم خرمشهر تماس گرفتم و خودش با ماشین اومدی دنبالمون و ما رو رسوند مارد
اصلا برا من و بقیه رفقا باور کردنش سخت بود
یعنی واقعا امسال میتونیم نوکری شهدا رو بکنیم؟!
رفقا میگفتن چی شد ما هرچی تماس میگرفتیم میگفتن نه ولی حالا نه نیاوردن و خودشون با ماشین شخصی میان دنبالمون؟!
خب معلوم بود کسی جز امام رضا(ع) جورش نکرد
آخه توی مارد هشت روز بودیم
این یعنی .....


ادامه دارد....
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
وقتی رسیدیم مارد هنوز باورمون نمیشد که اونجاییم
آخه...
فضای یادمان با سال قبل خیلی فرق کرده بود
جای اون خیمه سبز (که سال قبل یادمان نمونه مناطق جنگی شد) فضا بوی فاطمیه میداد
خیلی غریب شده بود
میگفتن سردار فضلی همین امسال سه بار به این یادمان سر زده که بار سومش شب اخری بود که ما اونجا بودیم و دقایقی رو در خدمت اون بزرگوار بودیم
حتی اون بزرگوار هم اصرار بر این داشتن که باید بیشتر از این چیزها روی این یادمان کار بشه و خیلی غریب مونده

upload.tehran98.com_img1_47cxj4qwz388tr4if9x.jpg
upload.tehran98.com_img1_r2umgvlrpavs2xjjilv.jpg



upload.tehran98.com_img1_ctr17bk4c110mdobjs3.jpg

 

پیوست‌ها

  • 47cxj4qwz388tr4if9x.jpg
    47cxj4qwz388tr4if9x.jpg
    110.5 کیلوبایت · بازدیدها: 135
  • r2umgvlrpavs2xjjilv.jpg
    r2umgvlrpavs2xjjilv.jpg
    63.3 کیلوبایت · بازدیدها: 137
بالا