در حوزه روان شناسی و علوم رفتاری معمولا باور بر اين است که هوش موجوديتی منفرد است که به ارث می رسد و انسانها مانند لوح سفيدی هستند که هر چيزی را در صورتی که به
شيوه ای مناسب ارائه شود، می توان به آنها آموزش داد.
تحقيقات اخير نشان می دهد که عکس اين مسأله صادق است و هوش هاي چندگانه وجود دارد که کاملا از يکديگر مستقل هستند.
گاردنر هوش را "ظرفيتی برای حل مسائل يا تطبيق ساخته ها متناسب با مجموعه فرهنگی " مي داند.
گاردنر هفت هوش معرفی مي کند:
- دو تای اول در مدرسه به دست می آيد.
- سه تای بعدی مربوط به هنر است.
- دو تای پايانی شخصی.
در کتاب چارچوب هاي ذهن گاردنر با هوش هاي شخصي به عنوان يک کل برخورد مي کند؛ چرا که بسيار به هم نزديکند و هماهنگ عمل مي کنند. افراد ترکيب يگانه اي از هوش ها دارند و اين هوش ها بدون جهت گيري اخلاقي است و مي تواند براي مقاصد خوب يا بد بکار آيد.
نظريه گاردنر در روان شناسي جايگاه معتبري به دست نياورده است ولي به شدت مورد توجه معلمان قرار گرفته است.
در اصل اين تئوري، هفت روش تدريس به جاي يکي را امکان پذير مي کند؛ يعني مي توان ذهن را در زمينه اي که آماده است، تحريک کرد و با شيوه اي که مورد علاقه دانش آموز است پيش رفت.
"معلمان بايد توجه خود را به همه هوش ها معطوف کنند."
"بايد آموزش و اخلاقيات را به يکديگر گره زد."
با توجه به نظرات هوارد گارنر ،هوشهاي چندگانه هفت راه مختلف براي نشان دادن قابليت فکری هستند.