***** زینــــــــب(س) قافلـــــــه سالار حسین(ع) *****

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

مصايب بعد از شهادت امام حسين(ع)

شنيدن شيهه اسب

زينب دختر على (ع ) شيهه اسب را شنيد به سكينه روى آورده و به او گفت : پدرت آب آورده . سكينه به ياد پدر و آب ، شادى كنان از خيمه بيرون شد و اسب را تنها و زين را از سوارش تهى ديد. پس روسرى خويش را دريد و پاره نموده ، فرياد زد: اى كشته شده ، اى پدر، اى حسن ، اى حسين ، اى واى از غريبى و دور از وطنى ، اى واى از دورى سفر، اى واى از طولانى و درازى مشقت و رنج و حزن و اندوه ، اين حسين (ع ) است كه به روى زمين بيابان (افتاده ) است ، عمامه و عبايش ربوده شده ، انگشتر و كفش او را گرفته اند (به يغما و چپاول برده اند) پدرم فداء كسى كه سرش به زمينى است و تنش به زمين ديگر پدرم فداى كسى كه سرش را به شام به هديه و ارمغان مى برند، پدرم فداء و خونبهاى كسى كه پردگيان (زنان ) او در ميان دشمنان از پرده بيرون شدند (لشكر چادر از سرشان برداشتند) پدرم فداء كسى كه لشكرش روز دوشنبه مردند (كشته شدند) سپس با صداى بلند گريه كرد.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

سخن با ذوالجناح:

در كتاب مصائب المعصومين آمده : هنگامى كه ذوالجناح به سوى خيمه ها آمد و بانوان حرم ناله كنان و سيلى به صورت زنان از خيمه بيرون آمدند، هر كدام با اسب سخنى مى گفتند:
يكى گفت : اى اسب چرا حسين (ع ) را بردى و نياوردى ؟
ديگرى گفت : چرا امام را در ميان دشمن گذاشتى ؟
زينب (س ) فرمود: آه ، صورت خون آلود تو را مى بينم .
سكينه گفت : پدرم هنگام رفتن تشنه بود، (يا جواد هل سقى ابى ام قتل عطشانا)؛ اى اسب ، آيا پدرم را آب دادند يا با لب تشنه شهيد كردند؟
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

نظاره به آتش كشيدن خيمه ها



عمر سعد كنار خيمه ها آمد و فرياد كشيد: (اى اهل بيت حسين ! از خيمه ها بيرون آييد). آنها به فرياد او اعتنا نكردند. عمر سعد، بار ديگر فرياد كشيد: از خيمه ها بيرون بياييد.
زينب (س ) فرمود: اى عمر! دست از ما بردار.
عمر سعد گفت : اى دختر على ! بيرون بياييد تا شما را اسير نماييم .
زينب (س ) فرمود: از خدا بترس ، آنقدر به ما ستم نكن .
عمر سعد گفت : چاره اى جز اسير شدن نداريد.
زينب (س ) فرمود: ما به اختيار خود بيرون نمى آييم .
عمر سعد در آن وقت دستور داد آتش آورده و خيمه ها را آتش زدند، آن گاه بانوان حرم و كودكان با پاى برهنه از خيمه ها بيرون آمدند، و به سوى بيابان روى خارهاى مغيلان مى گريختند، در حالى كه دامن دختركى آتش گرفته بود.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

فداکاری حضرت زینب(س)

حميد بن مسلم (كه خبرنگار كربلا بود) مى گويد:
(رايت امراءة القت نفسها على النار فجائت بجسد كانّه ميّت و رجلاه تجرّان على الارض )ديدم زنى خود را به آتش زد و بدنى را بيرون كشيد كه مثل مرده بود و پاهايش بر زمين كشيده مى شد.
پيش رفتم و پرسيدم : اين زن كيست ؟ گفتند: زينب ، خواهر حسين است . گفتم : بيمار كيست ؟ گفتند: على بن الحسين است.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


خبر به آتش كشيدن خيمه ها به امام سجاد(ع)

در بعضى مقاتل آمده : هنگامى كه خيام را آتش زدند، زينب (س ) نزد امام سجاد (ع ) آمد و عرض كرد: اى يادگار گذشتگان و پناه باقيماندگان ، خيمه ها را آتش زدند، چه كنيم ؟ امام فرمود: (عليكن بالفرار) بر شما باد كه فرار كنيد.
همه بانوان و كودكان در حالى كه گريان بودند و فرياد مى زدند، فرار كردند و سر به بيابانها نهادند، ولى زينب (س ) باقى ماند و كنار بستر امام سجاد (ع ) به آن حضرت مى نگريست و امام بر اثر شدت بيمارى قادر به فرار نبود.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
بى تابى زينب (س ) كنار خيمه امام سجاد (ع )
یکی از سربازان دشمن مى گويد: بانویی را كنار خيمه اى ديدم ، در حالى كه آتش اطراف آن خيمه شعله مى كشيد، آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مى كرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مى زد، و گاهى وارد آن خيمه مى شد، و بيرون مى آمد، با سرعت نزد او رفتم و گفتم : اى بانو مگر شعله آتش را نمى بينى چرا مانند ساير بانوان فرار نمى كنى ؟

زينب (س ) گريه كرد و فرمود: اى آقا! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت بر نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مى کشد.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

زينب (س ) كنار بدن پاره پاره

حميد بن مسلم (از سربازان دشمن ) مى گويد: به خدا سوگند زينب دختر على (ع ) را فراموش نمى كنم كه در كنار بدنهاى پاره پاره ، ناله و گريه مى كرد و با صداى جانسوز و قلب غمبار مى گفت :
(وا محمداه صلى عليك ملائكة السّماء هذا حسين مرمل بالدماء، مقطّع الاعضاء و بناتك سبايا...)؛ فرياد اى محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد، اين حسين تو است كه در خون غوطور است ، اعضايش قطع شده ، و دختران تو به عنوان اسير، عبور داده مى شوند...

و در روايت ديگر آمده : سخنان ديگرى فرمود، از جمله گفت :
(...هذا حسين مجزور الرّاس من القفا، مسلوب العمامة و الرّداء...بابى المهموم حتى قضى ، بابى العطشان حتى مضى ، بابى من شيبته تقطر بالدماء...)؛ اى جد بزرگوار، اين حسين تو است كه سرش را از قفا بريده اند، لباس و عمامه اش را به يغما برده اند، پدرم به فداى آن كسى كه با غمها و داغهاى فراوان شهيد شد، پدرم به فداى آن تشنه كامى كه با لب تشنه جان داد، پدرم به فداى آن كسى كه قطرات خون از محاسن شريفش مى ريزد...
در بعضى از روايات آمده : اهل بيت (ع ) عمر سعد را سوگند دادند آنها را از كنار قتلگاه عبور دهند، تا تجديد عهد با شهدا بنمايند.
راوى مى گويد: زينب كبرى (س ) به گونه اى روضه خواند و گريه مى كرد كه (فابكت و الله كل عدو و صديق )؛ سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گريه و گفتار زينب (س ) گريه كرد.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
کنار جسد برادر

نقل شده : زينب (س ) وقتى كنار جسد برادر آمد، توقف كرد و با خلوصى خاص متوجه خدا گرديد و عرض كرض كرد:
(اللهم تقبّل منا قليل القربان )؛ خدايا اين اندك قربانى را از ما قبول فرما.

وقتى زينب (س ) با گفتار جانسوز، كنار آن پيكرهاى پاره پاره سخن گفت ، منظره آن چنان جانسوز بود كه : (فابكت و الله كل عدو و صديق )؛ سوگند به خدا دوست و دشمن به گريه افتادند و طبق روايت ديگر.

(حتى راينا دموع الخيل تتقاطر على حوافرها) تا آنجا كه ديدم قطرات اشكهاى اسبهاى مخالفان بر روى سم هايشان مى ريخت.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
بوسيدن گلوى برادر
در بعضى از مقاتل آمده : زينب (س ) خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روى حلقوم بريده برادر نهاد و مى بوسيد و مى گفت :
(اخى ! لو خيرت بين الرحيل و المقام عندك لاخترت المقام عندك و لو ان السباع تاءكل من لحمى )؛ اى برادرم ! اگر مرا بين سكونت در كنار تو (در كربلا) و بين رفتن به سوى مدينه ، مخير مى نمودند، سكونت همراه تو را بر مى گزيدم ، گرچه درندگان بيابان گوشت بدنم را بخورند.


چون چاره نيست ، مى روم و مى گذارمت
اى پاره پاره تن به خدا مى سپارمت

سپس گفت : (يابن امى لقد كللت عن المدافعة لهؤ لاء و الاطفال و هذا متنى قد اسود من الضرب )؛ اى پسر مادرم ، از نگهدارى اين كودكان و بانوان ، در برابر دشمن ، كوفته و درمانده شده ام و اين كمر (يا چهره ) من است كه بر اثر ضربه دشمن ، سياه شده است .
 
بالا