&*&*&* جهاد با نفس (وسائل الشیعه) *&*&*&

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : جهاد با نفس (وسائل الشیعه)

ادامه باب سوم:

و با به جاى آوردن حج يكى از واجباتى را كه خداوند بر تو واجب ساخته است ادا نموده اى . و حق روزه آن است كه بدانى روزه حجابى است كه خداوند عزوجل بر زبان و گوش و چشم و شكم و فرج تو نهاده است كه با اين حجاب تو را از گزند آتش دوزخ مى پوشاند پس اگر روزه را ترك كنى گويى پوششى را كه خدا بر تو گذارده است پاره كرده اى . و حق صدقه اين است كه بدانى كه صدقه ذخيره توست كه در نزد پروردگارت مى نهى و وديعه و امانتى است كه به او سپرده اى .

امانتى كه نيازى به شاهد طلبيدن براى آن ندارى و در وديعه گذاردن آن در پنهانى اعتماد و اطمينان بيشترى دارى تا اينكه آن را آشكارا به وديعت گذارى و بايد بدانى كه صدقه بلاها و دردها را در دنيا و آتش دوزخ را در آخرت از تو دفع مى كند. و حق قربانى آن است كه در قربانى نمودن آن تنها رضاى خداى عزوجل را قصد كنى نه مردمان را و از آن جز در مسير رحمت الهى قرار گرفتن و رهايى روحت را در روز ملاقات پروردگار قصد نكنى .

و حق سلطان اين است كه بدانى كه تو مايه آزمايش و امتحان او قرار داده شده اى و او نيز به خاطر سلطنتى كه بر تو يافته گرفتار توست و نبايد در معرض خشم او قرارگيرى و با دست خود به هلاكت بيفتى و در نتيجه با او در بدى رساندن به خودت شريك شوى . و حق آن كس كه در علم تو را راهبرى نموده اين است كه او را بزرگ شمارى و جايگاه نشستنش را نيك سامان دهى و خوب به سخنانش گوش فرا دهى و رو به او داشته باشى و صدايت را بلندتر از صداى او نكنى و به كسى كه از او پرسش مى كنى پاسخ نگويى تا خود او پاسخش را دهد، در مجلس درس او با كسى سخن نگويى و در نزد او غيبت هيچ كس را نكنى ، اگر در نزد تو از بدى اش گويند از او دفاع كنى و عيبهايش را بپوشانى و فضيلت هايش را آشكار سازى و با دشمن او نشست و برخاست نداشته باشى و با دوستدار او دشمنى نكنى پس اگر چنين كنى فرشتگان الهى به نفع تو گواهى دهند كه تو خواهان دانشى و علم را به خاطر خدا آموخته اى نه به خاطر مردم .

و اما حق كسى كه مالك توست اين است كه دستورهايش را اطاعت كنى و نافرمانيش نكنى مگر در مواردى كه باعث خشم خداى عزوجل است زيرا فرمانبردارى از مخلوق در نافرمانى خالق سزاوار نيست . و اما حق زيردستان تو اين است كه بدانى آنها به خاطر ناتوانى خود و توانايى تو رعيت تو گشته اند پس واجب است كه در بين آنان به عدل رفتار كنى و براى آنان چون پدرى مهربان باشى و نادانى آنان را ببخشايى و در كيفر نمودن آنان شتاب نكنى و خداى عزوجل را بر قدرت و تسلطى كه بر ايشان به تو داده است سپاسگزار باشى . و اما حق آنانكه سرپرستى علمى ايشان را به عهده دارى اين است كه بداين خداى عزوجل تو را در آموختن دانشى كه به تو عطا فرموده متولى و سرپرست آنان قرار داده و از خزانه علم درى بر تو گشوده پس اگر در تعليم و آموزش آنان نيك بكوشى و براى آنان دروغ نبافى و از (قدر ناشناسى ) آنان ملول و دلتنگ نگردى خداوند از فضل خود بر تو زيادتى (از علم و ايمان ) را عطا مى فرمايد و اما اگر دانشت را از مردمان دريغ داشتى يا آنگاه كه خواهان دانش تو هستند با دروغ بافى آنان را متحير و سرگردان سازى بر خداى عزوجل سزاوار است كه دانش و درخشندگى آن را از تو بگيرد و جايگاهت را در دلها بى اعتبار سازد.

و اما حق همسرت اين است كه بدانى خداوند عزوجل او را مايه آسايش و آرامش تو قرار داده و او نعمتى از جانب خداى عزوجل براى توست پس او را گرامى بدارى و با او مدارا كنى اگر چه حقى كه تو بر او دارى بسى لازم تر است پس بر توست كه با او به مهربانى رفتار كنى زيرا او اسير توست و بايد او را اطعام نموده و جامه بپوشانى و هرگاه نادانى نمود مورد بخشش قرارش دهى .
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : جهاد با نفس (وسائل الشیعه)

ادامه باب سوم:

و اما حق مملوك تو اين است كه بدانى او نيز آفريده پروردگار توست و فرزند پدر و مادر تو (يعنى فرزند حضرت آدم و حوا است ) و گوشت و خون تو است تو مالكش نيستى به اين دليل كه تو او را آفريده باشى نه خدا، و تو هيچ يك از اعضاى او را نيافريده اى و روزى او را از دل طبيعت تو بيرون نياورده اى ولى خداوند عزوجل كار او را به تو واگذاشت سپس او را مسخر تو گرداند و تو را بر او امين قرار داد و او را به امانت نزد تو نهاد تا او آنچه از مال و دارايى كه تو به او مى دهى برايت نگهدارى كند، پس تو نيز به او نيكى كن چنانچه خداوند به تو نيكى نموده است و اگر در نظر تو ناپسند است به جاى او مملوك ديگرى بگير و مخلوق خداى عزوجل را عذاب مده و هيچ نيرويى نيست مگر به يارى خدا.

و اما حق مادرت اين است كه بدانى او زمانى تو را حمل كرد كه با آن وضعيت كسى ديگرى را حمل نمى كند و به تو از ميوه قلب خود چيزى را كه هيچ كس به كسى ديگر نمى بخشد عطا كرد و با تمامى اعضاى خود تو را نگهدارى نمود و باكى نداشت از اينكه تو گرسنه شوى و غذايت دهد و تشنه نشوى و سيرآبت كند و عريان باشى و تو را بپوشاند و آفتاب بر تو بتابد و او سايه بر تو افكند، و به خاطر تو از خواب كناره گرفت . و تو را از گرما و سرما نگاهداشت تا براى او باشى و تو توانايى سپاسگزارى از او را ندارى مگر به كمك و توفيق الهى .

و اما حق پدرت اين است كه بدانى او اصل و ريشه توست زيرا اگر او نبود تو نيز نبودى پس هرگاه در خود چيزى ديدى كه مايه خود پسندى تو شد بدان كه پدرت در آن صفت اصل و ريشه توست پس خداى را سپاس گو و شكرش را به جاى آور كه هيچ نيرو و جنبشى نيست مگر به اراده الهى .

و اما حق فرزندت اين است كه بدانى او از توست و در اين دنيا خير و شرش منسوب به توست و تو در برابر ادب نيكوى او و راهنمايى او به سوى خداى عزوجل و يارى او بر اطاعت پروردگار مسول هستى ، پس در مورد او همانند كسى كه مى داند بر احسان به فرزند ثواب خواهد برد و بر بدى نمودن به او كيفر خواهد ديد عمل كن . و اما حق برادرت اين است كه بدانى او به منزله دست تو و مايه عزت و قدرت توست بنابراين از او به عنوان اسلحه و وسيله اى براى معصيت خداوند و همچنين (پشتيبان و) ساز و برگ براى ستم به خلق خدا استفاده مكن ، در مقابل دشمنش او را تنها مگذار و از نصيحت نمودن و خير خواهى او كوتاهى مكن ، و اينها در صورتى است كه او مطيع خداوند باشد و گرنه بايد خداوند در نزد تو ارجمندتر از او باشد و هيچ جنبش و قدرتى نيست مگر به كمك خداوند،

و اما حق آقايى كه تو را آزاد كرده اين است كه بدانى او مالش را در راه تو خرج كرده و تو را از ذلت و وحشت بندگى به عزت و آرامش آزادى رسانده است و از اسيرى ملكيت تو را رها نموده و بند بندگى را از تو گشوده و تو را از زندان بيرون آورده و تو را مالك خودت نموده و به تو براى عبادت پروردگارت فراغت بخشيده و بايد بدانى كه او در زندگى و مرگت سزاوارترين و نزديكترين مردمان به توست و يارى رساندن به او بر تو واجب است حال چه خودت به ياريش بشتابى و چه آنچه را كه از تو احتياج دارد در اختيارش قرار دهى و هيچ قدرتى نيست مگر به كمك خداوند.

و اما حق بنده اى كه تو بر او انعام نموده و آزادش ساخته اى اين است كه بدانى خداوند عزوجل آزادى او را به دست تو وسيله اى به سوى خودش قرار داده و آن را براى تو مايه حجاب گشتن از آتش دوزخ نموده و ثواب اين كار تو در دنيا اين است كه اگر او خويشاوند نداشته باشد ارث او به خاطر انفاقى كه بر او نموده اى به تو مى رسد و در آخرت نيز بهشت نصيب خواهد شد. و اما حق كسى كه به تو احسان و نيكى نموده اين است كه او را سپاس گويى و نيكى اش را ياد كنى و گفتار نيكو را در مورد او به گوش ديگران برسانى و بين خود و خداى عزوجل و جليل براى او خالصانه دعا كنى اگر چنين كنى از او در نهان و آشكار قدردانى كرده اى. سپس اگر روزى توان عوض دادن و جبران خوبى اش را يافتى چنين كن.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : جهاد با نفس (وسائل الشیعه)

ادامه باب سوم:

و اما حق اذان گو اين است كه بدانى او پروردگار عزيز و جليل را به ياد تو مى آورد و تو را به سوى بهره ات دعوت مى كند و تو را بر انجام فريضه اى كه خداى عزوجل بر تو واجب ساخته يارى مى كند پس بر اين كار از او همانند كسى كه به تو نيكى روا داشته قدردانى كن . و اما حق كسى كه پيشنماز توست اين است كه بدانى او سفير بودن بين تو و پروردگارت را به عهده گرفته و سخنگوى توست و تو از جانب او سخن نمى گويى و دعاگوى توست و تو دعايش نمى كنى و تو را از هول و هراس ايستادن در پيشگاه پروردگارت كفايت كرده است ، اگر نقصى باشد به گردن اوست نه تو و اگر نمازش كامل و تمام باشد تو نيز با او شريك هستى و بر تو برترى ندارد با سپر خود تو را نگاه داشته و با نماز خود نمازت را حافظ گشته پس بايد به اندازه خوبى و خدمتى كه به تو دارد قدردان و سپاسگوى وى باشى .

و اما حق همنشينت اين است كه با نرمى پذيراى او باشى و در گفتگو با وى انصاف را رعايت كنى و جز با اجازه او از جايت بر نخيزى و او مى تواند بدون اجازه تو برخيزد، لغزشهايش را به فراموشى سپار و خوبيهايش را حفظ كن و جز خوبى را به گوش او مرسان . و اما حق همسايه ات اين است كه در نبود او حفظش كنى و در هنگام حضور اكرامش نمايى و زمانى كه مورد ستم قرار مى گيرد به يارى اش بشتابى ، عيب او را پيگيرى مكن و اگر دانستى كه بدى اى دارد بدى اش را بپوشان و اگر دانستى كه نصيحت را مى پذيرد بين خود و او نصيحتش كن و هنگام سختى او را وا مگذار و از لغزشش درگذر و گناهش را ببخش و با او به بزرگوارى معاشرت كن و هيچ نيرويى نيست جز به كمك خدا. و اما حق همدم و همصحبت اين است كه با او به مهربانى و انصاف مصاحبت كنى و چنانكه گرامى ات مى دارد گرامى اش دارى و او را وا مگذار كه در كرم نمودن بر تو پيشى گيرد و اگر پيشى گرفت پاداشش را ده و دوستش بدار چنانكه دوستت مى دارد و اگر همت به ارتكاب معصيت خدا گماشت بازش دار و براى او مايه رحمت باش نه عذاب و هيچ نيرو و قدرتى نيست جز به كمك خدا.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : جهاد با نفس (وسائل الشیعه)

بخش آخر باب سوم:

و اما حق شريك اين است كه اگر غايب شد كارش را تو انجام ده و اگر حاضر باشد رعايت حالش را كن و بدون نظر او تصميم مگير (يا در مقابل حكم او، حكم مده ) و بدون مشورت او به راى خود عمل مكن و مالش را نگهدارى كن و در كار او چه با ارزش باشد و چه بى ارزش خيانت روا مدار زيرا دست خداوند تبارك و تعالى تا زمانى كه دو شريك به يكديگر خيانت نكرده اند بر سر آنان است و هيچ نيرويى نيست جز به كمك خدا.

و اما حق مال و دارايى ات اين است كه آن را جز از راه حلال به دست نياورى و جز در جاى صحيح خرج نكنى و به كسى كه از تو قدردانى نمى كند در صورتى كه خود نياز به مالت دارى ندهى و او را بر خويشتن مقدم ندارى پس به وسيله دارائى ات به طاعت پروردگارت بپرداز و درباره مالت بخل نورز كه اگر چنين كنى با حسرت و پشيمانى قرين شوى بعلاوه اينكه عقوبت آن بر گردن تو مى ماند و هيچ نيرويى نيست جز به نيروى الهى . و اما حق بستانكار تو اين است كه اگر دارى به او پرداخت كنى و اگر در سختى هستى او را با سخن خوش راضى كنى و با لطافت و نرمى از پيش خود برگردانى .

و حق شريك در حقوق ملك آن است اكه او را فريب ندهى و خلاف آنچه در دل دارى اب او ظاهر نسازى و به او خيانت روا ندارى و در مورد او از خدا بترسى . و اما حق طرفى كه بر عليه تو ادعايى نموده است اين است كه اگر ادعاى او حق است تو خود نيز بايد به نفع او و بر عليه خودت شاهد او باشى و به او ستم نكنى و حق او را به طور كامل به او بدهى و اگر ادعاى او باطل است با او مدارا كنى و در مورد او جز مدارا كار ديگرى نكنى و پروردگارت را به خشم نياورى و هيچ نيرويى جز به نيروى الهى نيست . و حق طرفى كه ادعايى بر او دارى اين است كه اگر در ادعايت حق با تو باشد در گفتگو با وى آرامش را رعايت كن و حق او را انكار مكن و اگر در ادعايت بر حق نيستى ، از خداى عزوجل بترس و به سوى او توبه كن و دعوا را ترك كن . و حق كسى كه با تو مشورت مى كند اين است كه اگر دانستى كه او راى نيكويى دارد او را به صواب رهنمون باش و اگر نظر او را نيك ندانستى او را به سوى آنچه كه مى دانى ارشاد كن . و حق كسى كه در مشورت تو را راهنمايى مى كند اين است كه او را در نظرى كه موافق نظر تو نيست متهم نسازى و اگر هم راى تو بود خداى عزوجل را سپاس گويى . و حق كسى كه از تو طلب نصيحت كند اين است كه اندرزش دهى و بايد روش تو مهربانى و مداراى با او باشد.

و حق نصيحت كننده تو اين است كه در برابر او متواضع و نرم باشى و به سخنش گوش فرا دهى اگر سخن صوابى با تو گفت ، خداى عزوجل را سپاس گوى و اگر سخنش موافق صواب نبود با او مهربان باش و او را متهم نساز و او را بر خطايش مواخذه نكن مگر اينكه مستحق تهمت باشد به هر حال به سخنش اعتنا مكن و هيچ نيرويى نيست جز به نيروى خدا. و حق آنكه بزرگتر است اين است كه او را به خاطر سنش احترام كنى و او را به خاطر اينكه بر تو در مسلمانى پيشى داشته بزرگ شمرى و در هنگام مرافعه و مجادله ، مقابله نمودن با او را ترك نمايى و در راه ، در راه رفتن بر او پيشى نگيرى و جلو نيفتى و با او نادانى نكنى و اگر با تو نادانى كرد تحملش كنى و او را به خاطر حق مسلمانيش و حرمتش اكرام نمايى . و حق خردسال اين است كه آن كس كه مى خواهد آموزشش دهد با او مهر ورزد و از خطايش در گذرد و چشم پوشى كند و با او مدارا كند و يارى اش سازد.

و حق سائل اين است كه به قدر نيازش به او عطا كنى و حق كسى كه از او چيزى درخواست نموده اى اين است كه اگر عطا كرد از او با سپاس و قدردانى بپذير و اگر خوددارى كرد عذرش را پذيرا باش . و حق كسى كه به خاطر خداى تعالى تو را شادمان نموده اين است كه اولا خداى عزوجل را سپاس گويى و سپس از او تشكر كنى . و حق كسى كه به تو بدى نموده اين است كه از او درگذرى و اگر دانستى كه عفو نمودن او ضرر دارد از او انتقام بگير خداى تعالى فرموده : (و كسى كه انتقام گيرد بعد از ستمى كه بر او شده مسئوليتى ندارد.

و حق همكيشان تو به طور عموم اين است كه نسبت به آنان حسن نيت و مهربانى داشته باشى و با خطا كارشان مدارا كنى و او را با مهربانى به خويش متمايل سازى و به راه اصلاح در آورى و از نيكو كارشان قدردانى كنى و گنه كارشان را آزار ندهى و آنچه را كه براى خود دوست دارى براى آنان دوست بدارى و آنچه را كه براى خود ناپسند مى شمرى براى آنان نيز ناپسند بشمرى و پيرمردانشان به منزله پدر تو و جوانانشان به منزله برادرت و پيرزنانشان به منزله مادرت و كودكانشان به منزله فرزندانت باشند. و حق اهل ذمه اين است كه آنچه را كه خداى عزوجل از آنان پذيرفته تو نيز از آنان بپذيرى و تا زمانى كه به عهد و پيمان خود وفا دارند به خاطر خداى عزوجل به آنان ستم روا مدارى .
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
باب چهارم: استحباب كسب صفات پسنديده و به كار بردن آنها و ذكر تعدادى از آنها




امام صادق عليه السلام فرمود: همانا خداوند بزرگوارى هاى اخلاقى را به رسول خود اختصاص داد پس خود را بيازماييد اگر آن مكارم در وجود شما باشد خداى را سپاس گوييد و در طلب زيادى آنها به سوى خدا زارى كنيد. پس عدد آنها را ده عدد ذكر كرده است : يقين و قناعت و صبر و شكر و بردبارى و خوش خلقى و سخاوت و غيرت و شجاعت و مردانگى .
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
ادامه باب چهارم:

- امام باقر عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: اى على ! تو را درباره خودت به داشتن چند خصلت سفارش مى كنم اينها را حفظ كن ، سپس فرمود: خداوندا او را يارى كن .

اما خصلت اول راستگويى است مبادا هرگز دروغى از دهان تو بيرون آيد،

دوم پارسايى است مبادا هرگز بر خيانت نمودن دلير گردى ،

سوم ترس از خداست گوئيا تو او را مى بينى ،

چهارم زياد گريستن از خوف خداى عزوجل كه به خاطر هر قطره اشكى خانه اى در بهشت برايت ساخته مى شود،

پنجم مال و جانت را در مقابل دينت عطا كنى ،

ششم در نماز و روزه و صدقه به سنت من رفتار كنى اما نماز پنجاه ركعت در هر شبانه روز و اما روزه سه روز در ماه ، پنجشنبه اول هر ماه و چهارشنبه وسط هر ماه و پنجشنبه آخر هر ماه ، و اما صدقه تا مى توانى در پرداخت آن بكوش تا جايى كه گفته شود زياده روى مى كنى و تو زياده روى مكن .

بر تو باد به نماز شب ، نماز شب ، نماز شب و بر تو باد به نماز ظهر اول وقت و بر تو باد به قرائت قرآن در هر حال و بر تو باد به بالا بردن دستانت در نماز و برگرداندن دو كف به طريقه دعا و بر تو باد به مسواك زدن در هنگام هر نماز و بر تو باد به كسب اخلاق نيك و بر تو باد به دورى از اخلاق ناپسند، اگر اين امورى را كه بر تو برشمردم به جاى نياوردى پس جز خودت كسى ديگر را سرزنش مكن .
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


ادامه باب چهارم:


امام صادق عليه السلام از پدرانش عليه السلام روايت كند كه در وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام چنين آمده است : اى على ! سه خصلت است كه در دنيا و آخرت از بزرگوارى هاى اخلاقى شمرده مى شود: اينكه از كسى كه به تو ستم نموده در گذرى و با كسى كه از تو بريده پيوند برقرار كنى و در برابر كسى كه با تو نادانى نموده بردبارى به خرج دهى.



امام صادق عليه السلام فرمود: بزرگوارى هاى اخلاقى ده چيز است ، پس اگر توانايى آن دارى كه اين اخلاق در تو باشد پس اقدام كن زيرا اين مكارم گاه باشد كه در مرد هست ولى در فرزندش نيست و گاه در فرزند هست و در پدرش نيست و گاه در بنده هست و در آزاد نيست و آنها عبارتند از: راستى با مردمان و راستگويى زبان و امانتدارى و پيوند با خويشان و مهمان دوستى و نيكويى نمودن با او و طعام دادن به سائل و پاداش دادن به خاطر انجام كارها و خوددارى از سرزنش همسايه و همنشين ، و سر همه اين بزرگوارى ها حيا است .


اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: جوهره و اصل اسلام را چنان ترسيم و بيان مى كنم كه كسى پيش از من چنين بيان ننموده و پس از من نيز جز به همين گونه اى كه مى گويم كسى (بهتر از) آن را بيان نخواهد كرد: همانا اسلام همان تسليم (در برابر حق تعالى ) است و تسليم همان باور داشتن است و باور همان تصديق نمودن است و تصديق ، اقرار و اعتراف آوردن (به عبوديت و حقانيت رسول ) است و اقرار همان عمل و كردار است و عمل همان به جاى آوردن (و به ظهور رسانيدن ) است . به راستى كه مؤ من دين خود را از راى و انديشه خود بر نمى گيرد بلكه به آنچه كه از پروردگارش به او رسيده است تمسك جويد.
 
بالا