اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها

داداش مهدی

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
و مي گريد غمش را نيمه جان آهسته ... آهسته
كنار تشت زر با خيزران آهسته ... آهسته

دو دست كوچكش بر مي كشد ديباج را از تشت
نمايان مي شود ماه نهان آهسته ... آهسته

چو خورشيدي كه سر بر مي زند با شور و شيدايي
ز پشت پرده هاي آسمان آهسته ... آهسته

نگاهش مي خورد پيوند با لبخند محزوني
كه مي ريزد عقيق و ارغوان آهسته ... آهسته

ميان تشت خون مي لغزد انگشتان لرزانش
به روي گونه هاي مهربان آهسته ... آهسته

و مي بويد چو گل هاي بهاري زلف خونين اش
و مي ريزند با هم هردوان آهسته ... آهسته

نگاهش مي رود سوي غروب و گرد اندوهي
كه مي بارد به روي كاروان آهسته ... آهسته


نفس از سينه اش پر مي كشد – پرواز بي برگشت-
به سمت وسعت رنگين كمان آهسته ... آهسته

شكوفا مي شود در مقدمش دروازه هاي عرش
به آهنگ مفاتيح الجنان آهسته ... آهسته

و زينب مي گدازد همچنان آهسته ... آهسته
و زينب مي گدازد همچنان آهسته ... آهسته




www.aul.ir_img_images_hazrate_roghaye3.jpg

 

پیوست‌ها

  • Hazrat-Roqayya-04.jpg
    Hazrat-Roqayya-04.jpg
    146.8 کیلوبایت · بازدیدها: 110

داداش مهدی

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود

[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]درد رقیه تو پدر جان یتیمی است[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]درد سه ساله تو مداوا نمی شود[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
شأن نزول رأس تو ویرانه من است[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
بی شانه نیز می شود امروز سر کنم[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]زلفی که سوخته گره اش وانمی شود[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
بیهوده زیر منت مرهم نمی روم[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این پا برای دختر تو پا نمی شود[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
چوب از یزید خورده ای و قهر با منی[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از چه لبت به صحبت من وا نمی شود[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود[/FONT]



www.mashreghnews.ir_files_fa_news_1391_9_26_248475_144.jpg

 

داداش مهدی

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار حضرت رقیه سلام الله علیها

خواهم امشب همچو عمه راز دل افشا کنم

کاف و هاء و یاء و عین و صاد را معنا کنم

کاف من کرب و بلا و کربلایم شهر شام

نیمه شب ویرانه را چون عصر عاشورا کنم

یک شبِ با ناله ام این قوم را رسوا کنم

من در این ره اقتدا بر مادرم زهرا کنم



alroghayeh.com_themes_Mashhadteam_Nature_images_header_img.png

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
چه دلربایی میکنی از روی نیزه
چه گریه هایی میکنم در پای نیزه
دست عدو بر صورتم ردی فکنده
بر صورت تو مانده رد پای نیزه
طوفان خشم و کینه ای برد معجرم را
کردم گمان که دیده ای از روی نیزه
انگار من را تو به فراموشی سپردی
از کی بابا؟ گشته ای بابای نیزه؟
اهل حرم راهی قصر شوم شامند
طشت طلا جای توست از بعد نیزه
زینب شده گریان لبهای پر از خون
اینقد سنگ خورده ای بر روی نیزه
یک در میان بر عمه و من کرد اصابت
آن سنگها که رد شده از بین نیزه
آتش گرفت مویمو حاصلم سوخت
کاری نکردی لااقل از روی نیزه
اف بر شما ای مردم پست یهودی
ای پدر دیدی کبودی مرا از روی نیزه؟

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
ديشب برای تو كمی ماتم نوشتم
مرثيهای با رنگ های غم نوشتم
در انتهای آسمان هفت گانه
نام تو و پرواز را با هم نوشتم
نام تو را وقتی رسالت می كشيدی
همسايهی پيغمبر اكرم نوشتم
وقتي نگاهم بر نجيبي تو افتاد
مريم نوشتم باز هم مريم نوشتم
آن تكههای زندگی معجرت را
باور نمی كردم اگر مبهم نوشتم
وقتي نگاه زخمیات را می شمردم
از پلك هايت چند تا را كم نوشتم
همشيره خورشيد ای خانم ببخشيد!
نامِ تو را با خطّ نا محرم نوشتم

 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
چقدر منتظرم آن جمال نیکو را
چقدر منتظرم تا ببینم آن رو را
توان پر زدنم رفته کم کم از دستم
خدا توان بده امشب پر پرستو را
چراغ چشم من انگار رو به خاموشی است
پدر کجاست ببیند دو چشم کم سو را
تمام زخم تنم خوب می شود بابا
اگر به من بگشایی نگاه جادو را
به وقت خواب سر من دمی نخورده زمین
همیشه بالش من کرده عمه زانو را
برای چشم عمویم چقدر دلتنگم
خدا کند که پدر جان بیاورد او را
تمام پیکر این شهر را بلرزانم
اگر به روی لب آرم دم هوالهو را
هنوز عطر تنت مانده در مشام دلم
نمی دهم به دو عالم شمیم این بو را
شبی که گم شدم و بین راه جا ماندم
کشیدم آه و خدا هم رسانده بانو را
به روی دامن او سیر گریه می کردم
به دست خسته گرفته غبار این مو را
صدای نعره ای آمد دل مرا لرزاند
رسید مرد سواری گرفت گیسو را
به پای جنگی خود روی بازویم می زد
چنان زده که زدم قید دست و بازو را
به دور دست نحیفم گرفت شلاقش
کشیده دور مچم نقش یک النگو را
به ابرویت قسم ای آبروی دین خدا
گرفته ضربۀ او گوشه های ابرو را
همین قَدَر به تو گویم که وای پهلویم
به شال کهنه ای بستم تمام پهلو را
تمام خواهشم این است عمه بنویسد
به روی سنگ مزارم، شهید عاشورا


شاعر : مجتبی شگریان همدانی
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
گل نیلوفرِ تنها، رقیه
شهید غربت بابا، رقیه
گرفتاران عالم دم بگیرید:
«رقیه یا رقیه یا رقیه»
***
اگر غم را ز چشمانم نخوانی
چه باید کرد با بی همزبانی
تو که رفتی شبی تا دیر راهب
بیا یک شب خرابه میهمانی
***
پدر جان! کوثرت را میشناسی؟
گل نیلوفرت را میشناسی؟
نگاهی کن به حال و روزم امشب
ببینم دخترت را میشناسی!





شاعر : مجتبی شگریان همدانی
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
بابا نبودی بعد تو بال و پرم ریخت
آتش گرفتم سوختم برگ و برم ریخت
بابای خوبم تا تو بودی خیمه هم بود
تا چشم بستی دشمنت سوی حرم ریخت
عمه صدا می زد همه بیرون بیایید
جا ماندم و آتش به روی چادرم ریخت
بابا، عمو، داداش، عموزاده، کجایید؟
مشتی حسود بد دهن دور و برم ریخت
چشمم، سرم، دستم، کف پاها و پهلوم ...
بابا سپاهِ درد روی پیکرم ریخت
موهای من بابا یکی هست و یکی نیست
ازبس که دست و سنگ و آتش بر سرم ریخت
هم گوشواره هم النگوی مرا برد
میخواست معجر را برد موی مرا برد
با سر رسیدی پس چرا پیکر نداری؟
تو هم که جای سالمی در سر نداری!
این موی آشفته چرا شانه نخورده؟
بابا بمیرم من مگر دختر نداری؟
مثل خودم خیلی مصیبت ها کشیدی
اما تو مَردی و غم معجر نداری
قرآن نخوان بر روی نیزه، می زنندت
بنشین به زانویم اگر منبر نداری
هربارکه رفتی سفر چیزی خریدی
بابا از آن سوغات ها دیگر نداری؟


شاعر : داود رحیمی
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
www.ayehayeentezar.com_gallery_images_59269661369558035355.gif



بيا اي سر به ويران با من ويران نشين سر كن
بزرگي كن شبي را سر در اين بيت محقر كن

ستاره هر چه باشد مي فزايد جلوه ي مه را
بتاب اي ماه و دامان من امشب پر ز اختر كن

اگرغنچه بخندد، باز گردد، گل شود، غم نيست
نظر اي باغبان بر غنچه ي نشكفته پرپر كن

اگر چه پاي تو بر ديده ي گل ها بود، اما
بيا ويرانه يي را هم به بوي خود معطر كن

زبان را نيست نيرويي كه گويم، عمه ممنونم
تو بگشا لعل لب، از او تشكر جاي دختر كن

نه جاي تو، نه جاي عمه، نه جاي من است اينجا
مرا همره ببر زين جا و، همبازي اصغر كن

حاج علی انسانی





www.ayehayeentezar.com_gallery_images_53652272012136283538.gif

 
بالا