******اشعار انتظار******

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
مى شود فرصت ديدار مهيّا حتماً

بد به دل راه مده مى رسد آقا حتماً

اى كه دنبال دواى غم هجران هستى

مى شود درد نهان تو مداوا حتماً

اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنيم

وعده ى ما همه افتاده به فردا حتماً

ثمر گريه ى ما خنده ى روز فرج است

آن زمان مى شكفد خنده به لب ها حتماً

دورى غيبت طولانى و تأخير ظهور

امتحانى است براى همه ى ما حتماً

كار ما منتظران چيست؟ اميد و تقوا

غم نخور مى شود آخر گره ها وا حتماً

هركه در زمره ى ما منتظران مى باشد

مى كند تا به ابد پشت به دنيا حتماً

انبياء منتظر آمدنش مى باشند

مى رسد پشت سرش حضرت عيسى حتماً

كاش باشيم و ببينيم كه روز رجعت

مى سپارد عَلَم خويش به سقّا حتماً


مشاهده فایل‌پیوست 2467
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
شب جمعه شده مولا، بگو جانا کجا هستی؟
من از درد فراق گویم، بگو مولا کجا هستی؟

همه جا یاد تو باشم، کجا را بنگرم مولا
دعای ندبه می خوانم، تو ار آل عبا هستی

شب تنهایی عشقت، دلم جانِ شما باشد
تو ار درد دلم گویی، بگو مولا کجا هستی؟


یکی درد و یکی درمان، یکی وصل و یکی هجران
همه از درد تو گویند، بگو جانا کجا هستی؟


شب هجران نمی آیی، همه شب ذکر تو گویند
چه بد باشد غم غیبت، بگو مولا کجا هستی؟


من از درد دل مسکین، دوای درد او خواهم
دعای درد او خوانم، بگو جانا کجا هستی؟

ز تنهایی دلم خون شد، خدا را محرم رازی
بده توفیق پروازم، تو عاشق خدا هستی
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
www.ayehayeentezar.com_gallery_images_07000203991420555049.gif


دستم ز دلم پاک بریده ست بیا
امشب شبِ معراج سپیده ست بیا

از ترانه هایی که ز باران بارید
خشکی ِ وجود من شنیده ست بیا

عمریست که ساز دل نوایش سفرست
امروز به ساز خود دمیده ست بیا

ان مرکب تیز پا و مغرور زمان

در خاطره ی زمین رمیده ست بیا

من خاکم و قطره ای نثارم کردند

خاکی که به معرفت رسیده ست بیا

خاکی که اسیر پستی و خاری نیست

مرغی ست که از قفس پریده ست بیا

چشمان همه انتظار باران دارند
این خاک که باغبان ندیده ست بیا

این کودک خام و بنده ی رام کنون
پیری ست که عاقبت چشیده ست بیا
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
فقط بیا...


ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا

ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا


از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد

یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا


ای موسی عمران که در سینه چه سیناهاستت

گاوی خدایی می‌کند از سینه سینا بیا


رخ زعفران رنگ آمدم خم داده چون چنگ آمدم

در گور تن تنگ آمدم ای جان باپهنا بیا


چشم محمد با نمت واشوق گفته در غمت

زان طره‌ای اندرهمت ای سر ارسلنا بیا


خورشید پیشت چون شفق ای برده از شاهان سبق

ای دیده بینا به حق وی سینه دانا بیا


ای جان تو و جان‌ها چو تن بی‌جان چه ارزد خود بدن

دل داده‌ام دیر است من تا جان دهم جانا بیا


تا برده‌ای دل را گرو شد کشت جانم در درو

اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا


ای تو دوا و چاره‌ام نور دل صدپاره‌ام

اندر دل بیچاره‌ام چون غیر تو شد لا بیا


نشناختم قدر تو من تا چرخ می‌گوید ز فن

دی بر دلش تیری بزن دی بر سرش خارا بیا


ای قاب قوس مرتبت وان دولت بامکرمت

کس نیست شاها محرمت در قرب او ادنی بیا


ای خسرو مه وش بیا ای خوشتر از صد خوش بیا

ای آب و ای آتش بیا ای در و ای دریا بیا


مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین

تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا



بی تو به سر نمی شود

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود


دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود


جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند

عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود


خمر من و خمار من باغ من و بهار من

خواب من و قرار من بی‌تو به سر نمی‌شود


جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی

آب زلال من تویی بی‌تو به سر نمی‌شود


گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی

آن منی کجا روی بی‌تو به سر نمی‌شود


دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی

این همه خود تو می‌کنی بی‌تو به سر نمی‌شود


بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی

باغ ارم سقر شدی بی‌تو به سر نمی‌شود


گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم

ور بروی عدم شوم بی‌تو به سر نمی‌شود


خواب مرا ببسته‌ای نقش مرا بشسته‌ای

وز همه‌ام گسسته‌ای بی‌تو به سر نمی‌شود


گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من

مونس و غمگسار من بی‌تو به سر نمی‌شود


بی تو نه زندگی خوشم بی‌تو نه مردگی خوشم

سر ز غم تو چون کشم بی‌تو به سر نمی‌شود


هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد

هم تو بگو به لطف خود بی‌تو به سر نمی‌شود

 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
یوسف گمگشته


یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان

تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان


ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف

این زمان یوسف من نیز به من بازرسان


رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند

یارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان


از غم غربتش آزرده خدایا مپسند

آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان


ای صبا گر به پریشانی من بخشائی

تاری از طره آن عهدشکن بازرسان


شهریار این در شهوار به در بار امیر

تا فشاند فلکت عقد پرن بازرسان
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

بیا که خسته اند جمعه های انتطارمان

بیا که جمعه هم گذشت دیر شد قرارمان

تمام روزنامه های شنبه تیتر می زنند

تو آمدی و سبز شد ترنم بهارمان


:gol:
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
آقا جان ، من گم شده ام...
8pic.ir_images_70806076487181747728.jpg

آقا جان..من گم شده ام،
میان صداها و نگاهها،
میان واژه ها و حرفها،
میان راستها و دروغها،
میان قولها، باورها، باورها، باورها ..


آقا جان..من گم شده ام،

میان دستها و فاصله ها،
میان چشمها و نگاهها،
میان نبودنها، نماندنها و رفتنها ..
من گم شده ام اما،
تو پیدایم کن ...
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


ای حضرت حاضری که ناپیدایی
غایب شده از زشتی و نازیبایی


شرمنده که جای آمدن، می‌گوییم:
«آقا! تو چه وقت پیش ما می‌آیی؟»



شاعر : رضا احسان‌پور

:gol::gol::gol:
:gol::gol:
:gol:
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
با توام ای دشت بی پایان سوار ما چه شد
یکه تاز جاده های انتظار ما چه شد؟
آشنای" لا فتی الا علی" اینجا کجاست؟
صاحب" لا سیف الا ذوالفقار "ما چه شد؟
چهارده قرن است، چهل منزل عطش پیموده ایم
التیام زخم های بی شمار ما چه شد؟
چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد
روشنای دیده امیدوار ما چه شد؟
ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباد
دشت را گشتی بزن، بنگر سوار ما چه شد؟
باز ای"موعود" بی تو جمعه ای دیگر گذشت
کُشت مارا بی قراری! پس قرار ما چه شد؟
می نشینیم تا ظهور سرخ مردی سبز پوش
آن زمان دیگر نمی پرسیم بهار ما چه شد؟
www.askdin.com_gallery_images_594_1_5tljsnmzogh77xndtga.gif
 
بالا