چه قدرزیبا...

آیلار

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چه قدر زیبا...

[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
اسمش حسین اجاقی بود،در روز میلاد امام حسین به دنیا آمده بود ،چهارم آبان1345بود.
[/FONT]

[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مادرش میگفت:حسین ازبچگی خیلی مهربان وشجاع بود و علاقه خاصی هم به حضرت اباعبدالله داشت.[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]هرچند قبل از انقلاب 12 سال بیشتر نداشت اما در مبارزات خیلی فعال بود ؛ برادرش میگفت:نوار واعلامیه پخش میکرد،شجاع ونترس ، پر کار واهل عبادت بود ، واقعاً زاهد شب و شیر روز بود.[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خودش تعریف میکرد و میگفت : نمیگذاشتن برم جبهه اما کی حریف من میشد رفتم زیر صندلی اتوبوس قایم شدم ورفتم.[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وقتی رفت جبهه پانزده ساله بود.جزو واحد تخریب لشکر عاشورا شده بود . با همسنگراش که هم سن وسال هم بودن خیلی ارتباط خوبی داشت؛عقد اخوت با هم بسته بودن ، همشون هم شهید شدن،قبراشون هم کنار همه ؛ سنگرشون تومعنویت نمونه بود.[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یکی از همرزم هاش میگفت:حسین هرچند بچه ساکتی بود ولی سکوتش همیشه با یه لبخند زیبا همراه بود؛ وقتی یکی از همسنگراش شهید شد همیشه با خودش این شعر رو زمزمه میکرد«رفیقان میروند نوبت به نوبت،خدایا نوبت من کی خواهد آمد».[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ده روز بعد از شهادت همسنگرش داشت برای عملیات والفجرچهار معبر میزد که تو میدان مین به درجه رفیع شهادت نائل شد ، لحظه شهادتش دقیقا بعد از ظهر روزعاشورا بود.[/FONT]
[FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چه قدر زیبا بود،همه زندگی اش حسینی بود ، لحظه تولد تا لحظه شهادت.[/FONT][FONT=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
 
بالا