17. حَجّاج بن مَسرُوق، جُعفِی مُذحَجی
سلام به همگی.
حجاج بن مسروق جعفی موذن امام حسینعلیه السلام، اهل کوفه و از یاران حضرت علیعلیه السلام و از قبیله مذحج بودن. وقتی خبر حرکت امام حسین علیه السلام را از مدینه به مکه شنیدن، خودشون رو به امام رسوندن و همراه امام حسین علیه السلام از اونجا به کربلا اومدن. همیشه همراه امام حسین علیه السلام بودن و درپنج وقت نماز، اذان میگفتن.در مسیر راه، وقتی که امام حسین علیه السلام به منزلگاه "قصربنی مقاتل" رسیدن و در اونجا خیمهگاه عبیدالله بن جعفر جعفی رو دیدن، حجاج بن مسروق رو در پی اون فرستادن تا اون رو به پیوستن به امام دعوت کنه.
حجاج هم اجابت کرد. حجاج وارد خیمه ابن حر شد، پس از تعارفات معمولی، ابن حر پرسید: چه خبر؟ حجاج پاسخ گفت: برای تو یک هدیه و گرامیداشتی دارم، اگر پذیرای اون باشی. این حسینه که تو رو برای یاری فراخونده، اگر (دشمنانش) رو بکشی، اجر و پاداش نصیب تو میشه و اگر خود کشته بشی به مقام شهادت نائل میشی. ابن حر گفت: به خدا قسم از کوفه خارج نشدم مگر به این خاطر که زیاد دیدم افرادی رو که برای جنگ با امام خارج شدهن و شیعیان اون به ذلت کشیده شدن! پس از اون دونستم که امام کشته می شه و من قادر به یاریشون نیستم و البته مایل نیستم که امام منو ببینن و من ایشون رو ببینم! و اینطور بود که علی رغم تلاش حجاج، عبیدالله حسینی نشد!
وقتی که کاروان امام حسین علیه السلام با سپاه حر بر خورد کرد، ایشون به امر امام، اذان ظهر رو گفتن.
پس از شهادت انس، حجاج از امام اذن جهاد خواست و وارد میدون جهاد شد، و پس از نبردی خونین در حالی که محاسن شریفش به خون چهرهاش رنگین شده بود، به نزد امام برگشت و گفت:
جانم به فدایت ای هدایت شده هدایت گر! مـن امـروز با جدّت پیامبر و پس از او با پدرت علی که او را جانشین می شناسیم دیدار می کنم.
امـام حـسـیـن علیه السلام به او فرمود: «آری، و من نیز پس از تو با آنان دیدار می کنم.» حجّاج برگشت و جنگید تا به شهادت رسید.
در زیارت ناحیه از ایشون چنین یاد شده: السَّلامُ عَلی حَجَّاجِ بْنِ مَسْرُوقِ الْجُعْفِی
باز هم مثل همیشه منتظر نظرات شما هستیم.
بسم الله...
سلام به همگی.
حجاج بن مسروق جعفی موذن امام حسینعلیه السلام، اهل کوفه و از یاران حضرت علیعلیه السلام و از قبیله مذحج بودن. وقتی خبر حرکت امام حسین علیه السلام را از مدینه به مکه شنیدن، خودشون رو به امام رسوندن و همراه امام حسین علیه السلام از اونجا به کربلا اومدن. همیشه همراه امام حسین علیه السلام بودن و درپنج وقت نماز، اذان میگفتن.در مسیر راه، وقتی که امام حسین علیه السلام به منزلگاه "قصربنی مقاتل" رسیدن و در اونجا خیمهگاه عبیدالله بن جعفر جعفی رو دیدن، حجاج بن مسروق رو در پی اون فرستادن تا اون رو به پیوستن به امام دعوت کنه.
حجاج هم اجابت کرد. حجاج وارد خیمه ابن حر شد، پس از تعارفات معمولی، ابن حر پرسید: چه خبر؟ حجاج پاسخ گفت: برای تو یک هدیه و گرامیداشتی دارم، اگر پذیرای اون باشی. این حسینه که تو رو برای یاری فراخونده، اگر (دشمنانش) رو بکشی، اجر و پاداش نصیب تو میشه و اگر خود کشته بشی به مقام شهادت نائل میشی. ابن حر گفت: به خدا قسم از کوفه خارج نشدم مگر به این خاطر که زیاد دیدم افرادی رو که برای جنگ با امام خارج شدهن و شیعیان اون به ذلت کشیده شدن! پس از اون دونستم که امام کشته می شه و من قادر به یاریشون نیستم و البته مایل نیستم که امام منو ببینن و من ایشون رو ببینم! و اینطور بود که علی رغم تلاش حجاج، عبیدالله حسینی نشد!
وقتی که کاروان امام حسین علیه السلام با سپاه حر بر خورد کرد، ایشون به امر امام، اذان ظهر رو گفتن.
پس از شهادت انس، حجاج از امام اذن جهاد خواست و وارد میدون جهاد شد، و پس از نبردی خونین در حالی که محاسن شریفش به خون چهرهاش رنگین شده بود، به نزد امام برگشت و گفت:
جانم به فدایت ای هدایت شده هدایت گر! مـن امـروز با جدّت پیامبر و پس از او با پدرت علی که او را جانشین می شناسیم دیدار می کنم.
امـام حـسـیـن علیه السلام به او فرمود: «آری، و من نیز پس از تو با آنان دیدار می کنم.» حجّاج برگشت و جنگید تا به شهادت رسید.
در زیارت ناحیه از ایشون چنین یاد شده: السَّلامُ عَلی حَجَّاجِ بْنِ مَسْرُوقِ الْجُعْفِی
باز هم مثل همیشه منتظر نظرات شما هستیم.
بسم الله...