اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد

[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیکر سوخته ی کرب و بلا سهم تو شد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن واقعه هفتاد و دو آیینه شکست[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناگهان داغ دل آینه ها سهم تو شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن واقعه آشوب قیامت برخاست[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن واقعه خون جوش زد از چشمانت[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خطبه ی اشک برای شهدا سهم تو شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن واقعه در هروله ی آتش و خون[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در شب خوف و خطر خطبه ی «لا» سهم تو شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیمه ی نور تو در فتنه ی شب سوخت ولی[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن واقعه، ای زینت سجاده ی عشق[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن واقعه، ای کاش که می مردم من[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مصلحت نیست بگویم، که چه ها سهم تو شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از آن واقعه ی سرخ ، حقیقت گل کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کربلا در تو درخشید، خدا سهم تو شد[/FONT]

[/FONT]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از روزهاي قافله دلگير مي شوي[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر روز چند مرتبه تو پير مي شوي ؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در شام شوم زخم زبانها چه مي كشي ؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كز روشناي عمر خودت سير مي شوي[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زخمي ست لحظه هاي تو مانند پيكرت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بس اسير طعنة زنجير مي شوي [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آيات صبح از لب قرآن شنيدني ست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در كوچه هاي شام كه تكفير مي شوي[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خون جگر كه مي خوري از دستِ درد و داغ[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بي تاب بغضهاي گلوگير مي شوي[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با آه آهِ روضة ما اي امام اشك[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در هر نگاه آينه تكثير مي شوي [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خون گريه مي شوي تو و تا آخر الزمان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از چشمها هميشه سرازير مي شوي[/FONT]
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام

با ما بگو ز تسویه ی بی مرام ها
از چشم هرزه و نظر ازدحام ها
دیدم محاسن تو ز خونت خضاب شد
از بس که سنگ خورده ای از پشت بام ها
گویا شبیه شهر مدینه به کوفه هم
با خنده داده اند جواب سلام ها
تا نام فاطمه ز دهان شما پرید
گویا دوباره تازه شده انتقام ها
نا مردمان کوفه فراموششان شده
از آن سفارشات و از آن احترام ها
با تازیانه بر تن اطفال می زدند
بس وحشیانه پیش نگاه امام ها
«مسلم» به پای غربت مولا قیام کن
دیگر بس است صحبت خود را تمام کن
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام

بیمار دشت کرب و بلا با اجازه ات

رفتم سراغ شعر شما با اجاز ه ات
حالا که تو جزء بکایین عالمی
من هم شدم ز اهل بکا با اجازه ات

گفتم کمی حال و هوایم عوض شود
رفتم سراغ طشت طلا با اجازه ات
رفتم میان خیمه ارباب و با سلام
گفتم که ای خون خدا... با اجازه ات
دست تو هم بسته به زنجیر و خوانده ام
امشب تو را شیر خدا با اجازه ات
دیدم چه قدر کرب و بلایی عجیب بود
چون فاطمه بستر آقا غریب بود
چه بستری که بوی عبادت گرفته بود
بیمار ما درد شهادت گرفته بود
در خیمه دیده بود که اکبر شهید شد
با گریه سر به زانوی حسرت گرفته بود
می خواست تا یاری خون خدا کند
بیماری اش دو مرتبه قوت گرفته بود
آمد کشان کشان ز حرم سمت قتلگاه
آخر دلش هوای تلاوت گرفته بود
بر روی نیزه ها سر ببریده را که دید
روح از تنش اراده رحلت گرفته بود
زینب رسید و جان دوباره به سینه داد
با آیه های صبر، دلش را سکینه داد
باید شما بمانی و راوی غم شوی
از غربت امام زمانِ تو خم شوی
باید شما بمانی و در کوچه های شام
با خواهران کوچکتان هم قدم شوی
باید شما بعد ابالفضلِ این حرم
یک اربعین صاحب مشک و علم شوی
وقت هجوم خیمه، تو سینه سپر کنی
اذن فرار داده و مدد حرم شوی
با خطبه های شام خودت هم چو فاطمه
طوفان ویران گر کاخ ستم شوی
در قالب دعا امامت به پا کنی
با روضه های آب قیامت به پا کنی
کارم به شعر شام تو افتاده وای من
از جمله ام سلام تو افتاده وای من
رفتی رکاب عمه بگیری ولی نشد
از ناقه اش؟ زمام تو افتاده وای من
ماندم چگونه چشم تو بیرون خیمه گاه
بر پیکر امام تو افتاده وای من
در بین خطبه های تو با خندهٔ یزید
گر وقفه در کلام تو افتاده وای من
چیزی ز انقلاب عظیم تو کم نکرد
جز خیزران، قامت سرو تو خم نکرد
وقتش شده که خطبه بخوانی برای ما
آقا بگو منم پسر زمزم و صفا
بر منبر رسول خدا بین اهل شام
روضه بخوان ز کشته عطشان کربلا
یک اربعین شانه و بازوی خسته ات
خاکم به سر بسته به بازوی عمه ها
از نیزه دار رأس بریده برو بخواه
بازی نکن برابر چشم زنان ما
فکری برای خنده بزم شراب کن
بی معجرند پرده نشینان مرتضا
قلبم اگر گرفت، فقط کار امشب است
امشب دوباره گریه من مال زینب است
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام

روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی

زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی
هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود

وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی
مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا
انگار از وجود خودت سیر می شدی
دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی
در چشم خیس قافله تکثیر می شدی
حالا سوار ناقه ی عریان، قدم، قدم
با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باز گریان غم هم نفسی باید شد

زائر مرغ غریب قفسی باید شد

باز یک عده جفا ، زخم روی زخم زدند

از قضا باز عزادار کسی باید شد
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باید امشب همه از شوق پر و بال شویم

تا عزادار عزادار چهل سال شویم

کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد

راهی روضه ی پیغمبر گودال شویم
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود

آب می دید به یاد جگر سقا بود

چشمایش همه شب هیأت واویلا داشت

تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش

گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش

خشک شد جُلگه ی لبهاش و با خشکی لب

روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد

ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد

ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد

از روی شانه ی افتاده عبایش افتاد
 
بالا