آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

دَمَش گرم... بـــــاران را میگویَم، به شانه ام زد وگفت : خسته شُدی.. امروز را تو

استراحت کن من به جایت میبارَم
...!
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

آسمان بارانت را ببار زمین غُسل می خواهد ...
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

هنوز دستهایم در دستهای تو بودکه باران بارید و تو رفتی چتر بیاوری و

من هنوز که هنوز است روی این نیمکت منتظرم که یاباران بند بیایدیا

تو با چتر یا بی چتر فقط برگردی.....!
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

از تمام این دنیا دلم یک هوای بارانی




میخواهد..... و دستان تو را....
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

ناودانها شرشر باران بی صدا است

[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]آسمان بی حوصله، حجم هوای ابری است[/FONT]

[FONT=&quot][/FONT]
کفشهایی منتظر در چارچوب در


کوله باری مختصر لبریز بی صبری است


پشت شیشه می تپد پشیمانی یک مرد


در تب دردی که که مثل زندگی اجباریست


و سر انگشتی بر روی شیشه های مات


بار دیگر مینویسد: ((خانه ام ابریست....))[FONT=&quot][/FONT]
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

باران را در آغوش می گیرم

و خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنم

تو با آغوشی باز ...

با آغوشی پر از نفس های پاییزی

به استقبالم می آیی ...

و مرا تنگ در آغوشت می گیری

و یک نفس عمیق تو کافیست

برای دوباره جان دادنم در هوای بودنت ...
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

اگر کسی مرا خواست بگویید رفته باران ها را تماشا کند...
و اگر اصرار کرد، بگویید برای دیدن ِ طوفان ها رفته است! ....
و اگر باز هم سماجت کرد، بگویید رفته است تا دیگر بازنگردد ...
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

نیا باران زمین جای قشنگی نیست،


من از جنس زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است

اما یک طرف سودای بلبل یکطرف بال و پر پروانه را هم دوست میدارد


نیا باران زمین جای قسنگی نیست...


در ناودان ها گیر خواهی کرد ...


من از جنس زمینم خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است


و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند


در اینجا قد مردم را با جو اندازه میگیرند...


در اینجا قدر نشناسند مردم

در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان اندازه میگیرند


نیا باران زمین جای قشنگی نیست...
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

من خیره نشسته ام به نام تو.. من اینجا آتش گرفته ام و تو خیره به غبارهای بلند شده از خاکسترم خیره شده ای..
سکوت کرده ای..
با خودت می گویی: خیالی نیست.. می سوزد و می رود و ..
نمی دانی چه دردی دارد این سوختن..
نمی دانی..
و باز هم نمی دانی..
نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو.. فقط تو مانده ای..
.
دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. چشم به جاده سفید و..
می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت..
خسته ام ..
و تو اندازه این خستگی ها را نمیدانی..
 

TarannoM e BaraN

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آروم باش باهات حرف ها دارم...آروم باش

دلم نگرفته.
اما نمی دانم ترس است یا بی خیالی یا توهم یا..
فقط سپرده ام همه چیز را دست خودش..
این ریش.. و این قیچی..!
می دانم اگر "او" بخواهد همه چیز درست می شود.
و هر آنچه "او" خواست یعنی درست شدن همه چیز..
و این تنها نقطه آرامشم و بزرگ ترین آن است..
 
بالا