◆*◆ 5. شهدای نهضت عاشورا- حـــــــــر بن یزید ریاحــــــی◆*◆

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
all_of_maktab.persiangig.com_image_Emam_20Hosein_LABAIK.jpg



5. حر بن یزید ریاحی

سلام. اگه صد هزار بار هم داستان حر رو بگم، باز هم برای بار صد هزار و یکم شوق دارم برای تعریف کردنش. کلی خاطره دارم ازش...
حر...

ابن زیاد حر رو که از سران کوفه بود، برای رویارویی با امام حسین علیه السلام انتخاب کرد و با هزار سوار به سمت کاروان امام فرستاد.
حر اولین کسی بود که راه رو بر امام علیه السلام بست و از ورود ایشون به کوفه یا بازگشتش به مدینه جلوگیری کرد. حر علیرغم این که برای رویارویی با امام اومده بود، رفتارش خالی از ادب نبود و وقتی که دید عمر بن سعد برای جنگ با امام حسین علیه السلام مصمم هست ، به کاروان حسینی ملحق شد و این خودش اصلا ماجراست...

بذارین داستان برگشت حر رو براتون بگم، میدونم میدونید اما یه چیزایی هرچند تکراری باشه، اما ارزش چندین بار شنیدن رو داره:
وقتی حر بن یزدی دید لشگر كوفه تصمیم گرفتن با حسین علیه السلام بجنگن و فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین رو شنید، به عمر بن سعد گفت تو با این مرد می جنگی ؟ گفت آری بخدا، جنگی كه اگر هموار باشد سرها بیفكند و دستها بپراند، حر گفت آیا پیشنهاد ایشون پسند شما نیست، عمر سعد گفت اگر كار بدست من بود پذیرا می شدم ولی ابن زیاد قبول نمیکنه، حربن یزید به كناری از لشگر اومد و خودش رو به حسین علیه السلام نزدیك كرد . مهاجربن اوس به اون گفت چه قصدی داری؟ جوابی نداد و لرزه ای بر اندامش افتاده بود مهاجربن اوس به او گفت وضع مشكوكی داری، من تو رو در هیچ میدونی اینطور ندیدم و اگر به من می گفتن شجاعترین اهل كوفه كیست؟ اسم تو رو می بردم . حر گفت من خودم رو در میون بهشت و دوزخ می بینم بخدا چیزی رو بر بهشت اختیار نكنم اگر چه پاره پاره و سوزانده بشم. تازید و بر اسب زد و دست بر سر گذاشت پس گفت بار خدایا به سوی تو برگشتم توبه ام را بپذیر، من دل دوستان تو و زادگان دختر پیغمبرت رو لرزوندم وقتی به امام نزدیك شد سپر واژگون كرد و بر اونها سلام كرد.
ای اباعبدالله! من بازگشته‎ام و تائب هستم، آیا برای من راهی به توبه هست؟ امام در پاسخ حر فرمود: آری، خداوند به تو روی خواهد کرد.
این حرف امام حسین علیه السلام حر رو خوشحال کرد...

به امام گفت: من اولین کسی بودم که راه رو بر تو گرفتم. به من اجازه بده تا اولین کشته باشم، به امید اینکه در قیامت با جدت مصافحه کنم.»
امام فرمود:« تو از کسانی هستی که خدا توبه آنها را پذیرفته است.»



حر داستان ندای هاتفی را هنگامی که او از کوفه خارج می‎شد به امام حسین علیه السلام اینگونه بازگو می‎کرد: من با گوش جان شنیدم، کسی اینگونه هشدارم می‎داد که:

ای حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم وای بر حر ، آیا تو او را به بهشت مژده می‎دهی، در حالی که او برای جنگ با پسر دخت پیامبر به حرکت در آمده است؟
"این جمله حر رو خیلی به فکر فرو برده بود، اون وجدان بیداری داشت..."
امام فرمود: تو به خیر و پاداش (نیکو) دست یافته‎ای.

و ... حر به میدون رفت و با سپاه عمر سعد جنگید تا به شهادت رسید. در لحظات آخر، امام به بالین ایشون اومد و خطاب به ایشون فرمود:
تو همانگونه که مادرت تو را «حر» نامیده است.حر و آزاده ای. تو حر و آزادی، هم در این دنیا و هم در آخرت.

داستان کربلا، داستان تقابل بین حق و باطله، زهیر بن قین، حر بن یزید، حارث بن امرءالقیس، نعمان و حلاس بن عمرو، بکر بن حی، عمرو بن ضبیعه و . . . در زمره گروهی ان که در برزخ موندن و رفتن، رفتن به سمت حق رو انتخاب کردن و در مقابل کسانی بودن که برعکس عمل کردن و زیانکار شدن مثل ضحاک که درست نقطه مقابل حر قرار داشت...نمی خوام بحث رو از شهید بزرگوار حر، منحرف کنم و گرنه از این گروه زیانکار براتون می گفتم.

خب اجازه بدین برگردیم سراغ حر، میگن شاه اسماعیل صفوی بعد از تصرف بغداد، به کربلا اومد و در اونجا از بعضی مردم شنید که از حر به دلیل اینکه به امام حسین علیه السلام اجازه ی خروج از کربلا رو نداده و باعث وقوع حادثه عاشورا شده بد میگن.
شاه اسماعیل دستور داد قبر ایشون رو نبش کنن. اونوقت دید بدن حر سالمه مثل کسی که خوابیده. دستمالی که امام حسین علیه السلام بر سر حر بسته بود، هنوز بر سرش بود. همین که دستمال رو باز کردن، خون تازه روان شد و هر کاری کردن با دستمال دیگری خون را بند بیارن ممکن نشد...اینجا بود که به حقیقت جریان حر ایمان اوردن...


حالا نوبت شماست، بسم الله...



 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 5. حر ابن یزید ریاحی

به نظر من داستان حر داستان اميده
اگر در كربلا حر نبود اميد هم نبود
اميد به اينكه قول خداوند حقه كه تا آخرين لحظه عمر توبه قبول ميشه
من هر وقت داستان حر رو ميخونم به رحمت الهي اميدوارتر ميشم
خدايا تورا به عزيز فاطمه سوگند ميدهم لحظه اي ما را به حال خود وا مگذار و شيريني شهادت را به همه ما بچشان
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : 5. حر ابن یزید ریاحی

این جریان منو یاد آیه ای قرآن مقدس میندازه: .....هر که اراده کند به راه راست هدایت کند

درسی که من از ایشون میگیرم اینه که برای آدم شدن و خوب بودن و خوب ماندن نباید ناامید بود
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
به نظر من خدا هر کی رو که بخواد هدایت میکنه و این موضوع رو توی قضیه حر بن یزید ریاحی میبینیم.:bye1:
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
السلام علی حر بن یزید

اگر بر آستان خوانی مرا ، خاک درت گردم
و گر از در برانی خاک پای لشگرت کردم
به درگاهت غبار آسا نشستم بر نمی خیزم
و گر بفشانی ام چون گَرد بر گِِرد سرت گردم
علی شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد
تو ای دلبندِ او مپسند نومید از درت گردم
دل و جانم ز تاب شرم هم چون شمع می سوزد
بده پروانه تا پروانه وش خاکسترت گردم
ببین از کرده خود سر به زیرم سر بلندم کن
مرا رخصت بده تا پیش مرگ اکبرت گردم
اگر باشد به دستم اختیاری بعد سر دادن
سرم گیرم به دست و باز بر گرد سرت گردم
به صد تعظیم نام فاطمه آرم به لب یعنی
که خواهم رستگار از فیض نام مادرت گردم

 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا :S (31): را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت.


پرسیدند: « چرا؟»
استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.

توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »

پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.

شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.

به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند.

 

ajmn555

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
مثل حر انقلاب اسلامی شهید شاهرخ ضرغام
 
بالا