♦***♦ مصباح الشریعه امام جعفر صــــــادق(علیه السلام) ♦***♦

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


باب هشتاد ويكم: فساد

امام صادق (ع ) فرمود:
فساد ظاهر، ريشه در فساد باطن دارد وكسى كه باطن خويش درست كند وپاك دارد، خداوند ظاهرش را درست كند وكسى كه در خفا با خداى مكر كند وخيانت ورزد، خدا ظاهر او را خوار گرداند وپرده اش بدرد.


از بزرگ ترين فساد، غفلت بنده از خداوند است واين فساد، برآمده از آرزوى دراز، حرص وتكبّر مى باشد؛ چنان كه خداى تعالى در قصّه قارون از آن خبر داده ، چنين مى فرمايد:
(... ودر زمين فساد مجوى كه خدا فسادگران را دوست نمى دارد).
واين خصال وصفات ، در قارون جمع بود واصل آن ها از دوستى دنيا وعشق به مال اندوزى ، پيروى نفس ، به دنبال شهوات رفتن ، عشق به ستايش شدن ، همراهى با شيطان ودنباله روى از او، سرچشمه گرفته ونتيجه غفلت از خداوند وفراموشى الطاف ونعمت هاى اوست.


صفات مقابل اين ها، عبارتند از:
فرار از مردمان ، ترك دنيا، بريدن از راحت زودگذر دنيا وعادات (روزانه ومتداول ميان مردم )، بركندن ريشه هاى شهوات ، دوام ذكر خداى عزّ وجلّ واطاعت از او، تحمل جفاى خلق وتحمل شماتت ياران ودشمنان.

پس چون چنين كنى ، به راستى درِ لطف ونظر همراه با بخشش ورحمت بر تو گشوده مى شود واز زمره غافلان خارج مى گردى وقلبت از اسارت شيطان مى رهد وبه درگاه خداوند كه مردم از آن جاى بر او وارد مى شوند، گام مى نهى وراهى را سلوك خواهى نمود كه اميد است تو را اذن دخول دهند كه بر آن كريم جواد وكريم رحيم وارد شوى وبرگسترده رحمت او به شرط اذن گام نهى . وهر كس كه بر گستره رحمت خداوند تبارك وتعالى گام نهد، از عذاب او ايمن واز كرامت او بهره مند شود، زيرا هموست كه بخشنده ومهربان است.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باب هشتاد ودوم: تقوا


امام صادق (ع ) فرمود:

تقوا بر سه گانه است :

1 تقواى خدا وبراى خدا، وآن عبارت است از ترك هر حلالى ، تا چه رسد به شبهه ، واين تقواى خالص الخاص است ؛
2 تقواى از خدا، وآن عبارت است از ترك شبهات ، تا چه رسد به جرام ، واين تقواى خاصان است ؛
3 تقواى از ترس آتش وعذاب ، وآن عبارت است از ترك حرام ، واين تقواى عامّه مردم است .
تقوا، چون آبى است كه در نهر روان است وطبقات سه گانه كه بدان ها اشاره شد، درختانى را مانند كه بركنار اين نهر كاشته شده اند وهر يك رنگ وجنس خاص دارد. هر يك از آن ها به قدر ظرفيت وگوهر وطعم ميوه ولطافت وفشردگى ، از آن آب بهره مى جويد. سودى نيز كه خلايق از اين درخت ها مى برند، بسته به ارزش وبهاى درختان است (وپرهيزكاران مانند درختان ، به حسب تقوا ونفس كُشى به مرتبه اى از مراتب عاليه دست يابند).

خداوند تعالى مى فرمايد: (...وزمينى براى نخلستان ، آن هم نخل هاى گوناگون [قابل است ] وبا آن كه همه آن ها از يك آب مشروب مى شوند، ما بعضى را براى خوردن برترى داديم ...).

پس تقوا نسبت به عادت ، چون آب است براى درختان ، وطبيعت درختان وميوه هايشان در رنگ وطعم ، درجات ايمان را ماند. پس كسى كه بالاترين درجه ايمان را دارا باشد وروحش صفا يافته باشد، باتقواتر است وكسى كه با تقواتر باشد، عبادتش خالص تر وپاك تر است وكسى كه چنين باشد، به خدا نزديك تر است ، وهر عبادتى كه بر غير تقوا بنا شده باشد دستخوش گردباد تباهى خواهد شد.
خداوند متعال مى فرمايد: (آيا كسى كه اساس كار خويش را بر تقوا تاءسيس كرده ، ورضاى حق را طالب است بهتر است يا كسى كه بنايى سازد بر پايه سستى در كنار سيل كه زود به ويرانى كشد وعاقبت ، آن بنا، از پايه بر آتش دوزخ افتد؟!).

و معناى تقوا، اين است كه به سوى آنچه كه خطرى در آن نيست نرود تا بدانچه كه مخاطره آميز است ، نزديك نشود. تقوا در حقيقت ، طاعتى است بدون عصيان ويادى است بدون فراموشى وعلمى است بدون جهل ومقبولى است كه ردّ نشود.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باب هشتاد وسوم: ياد مرگ


امام صادق (ع ) فرمود:
ياد مرگ ، شهوات نفس را بميراند وريشه هاى غفلت را بخشكاند وباور قلب را به وعده هاى خداوند قوى وطبع انسان را لطيف كند ونشانه هاى هوى وهوس را مى شكند وآتش حرص وطمع را خاموش كند ودنيا را (نزد بنده ) حقير كند.
وهمين است معناى سخن رسول (ص ) كه فرمود: ساعتى تفكر از عبادت يك سال بهتر است .
واين بدان سبب است كه ياد مرگ ، طناب هاى خميه (زندگى ) دنيا را باز مى كند وآن را به آخرت پيوند دهد وهر كس با چنين توصيفى به ياد مرگ باشد، به نزول رحمت شك نكند وكسى كه از مرگ وبى چارگى وناتوانى خود در برابر آن واقامت طولانى اش در قبر وسرگردانى اش در قيامت عبرت نگيرد خيرى در او نيست.


پيامبر (ص ) فرمود: (بسيار به ياد هادم اللّذّات (در هم كوبنده خوشى ها) باشيد.
گفتند: آن چيست اى رسول خدا (ص )؟
فرمود: مرگ است ).
هيچ بنده اى مرگ را به حقيقت در فراخى وراحتى ياد نكند مگر آن كه دنيا بر او تنگ شود ودر شدت وسختى به ياد نياورد، مگر آن كه دنيا بر او فراخ وراحت شود (طعم خوشى هاى دنيوى ودل تنگى ها وناكامى ها را از ياد مى برد).
مرگ ، نخستين منزل از منازل آخرت وآخرين منزل از منازل دنياست .
پس ، خوشا به حال آن كسى كه به هنگام سكونت در نخستين منزل آخرت ، وى را گرامى دارند، وخوشا به حال آن كسى كه در آخرين منزل دنيا به نيكى (واز سوى مؤ منان ) مشايعت شود.

مرگ ، نزديك ترين چيز به بنى آدم است ، ولى انسان آن را دورترين مى پندارد. پس چه قدر آدمى بر نفس خويش جرى شده ، در حالى كه ضعيف وناتوان است .
مرگ ، وسيله نجات مخلصان وهلاك مجرمان است ، واز اين روست كه بعضى به ديدارش مشتاقند وگروهى آن را خوش ندارند.

پيامبر (ص ) فرمود: آن كسى كه لقاى خداوند را دوست بدارد، خداى تعالى نيز ديدار او را دوست دارد وآن كس كه ديدار او را ناخوش بدارد، خداى نيز ديدارش را ناخوش دارد.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باب هشتاد وچهارم : حساب


امام صادق (ع ) فرمود:
چنانچه براى حساب قيامت چيزى جز عرضه اعمال ورسوايى فاش شدن اسرار، متصوّر نبود، سزاوار بود انسان از قله كوه ها پايين نيايد وبه شهرها روى نكند ونخورد ونياشامد ونخوابد، جز به قدر ضرورت كه او را از مرگ وا رهاند.
كسى كه با ديده دل قيامت را همراه با ترس هاى آن ، وحضور خويش را در حضور خداوند جبّار ببيند وبه سختى آن روز توجه داشته باشد، چنان به محاسبه خود مى پردازد كه گويى در محضر خداوند براى حساب رسى قرار گرفته است.


خداوند مى فرمايد:
(...واگر [عمل ] هم وزن دانه خردلى باشد، آن را مى آوريم وكافى است كه ما حساب رس باشيم ).

يكى از ائمه فرموده است :
به حساب خويش رسيدگى كنيد، پيش از آن كه به حسابتان برسند، واعمال خود را با ترازوى حيا وزن كنيد، پيش از آن كه وزنش كنند.

و ابوذر (ره ) فرمود:
ياد بهشت ، ياد مرگ است وياد دوزخ ، ياد مرگ . پس شگفتا از كسى كه ميان اين دو مرگ قرار داد واز مرگ غافل است.


در روايت آمده است كه يحيى بن زكريا (ع ) در طول شب همواره درباره بهشت ودوزخ مى انديشيد وخواب نداشت وبه هنگام صبح مى گفت : خداوندا، كجاست راه فرار؟! كجاست جاى استقرار (ما، بهشت ودوزخ )؟! خدايا، راه فرارى جز به سوى تو نيست.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باب هشتاد وپنجم :حسن ظنّ

امام صادق (ع ) فرمود:
حُسن ظنّ ريشه در نيكى وحُسن ايمان دارد ودليل بر سلامت سينه (وجان ونفس ) اوست . نشانه حسن ظنّ آن باشد كه هر چه را مى نگرد به چشم پاك ونيك بنگرد، از اين جهت كه خدا در قلبش ، حيا وامانت وخويشتن دارى وصداقت وجز نيكى ننهاده است.

پيامبر (ص ) فرمود: به برادرانتان حُسن ظن داشته باشيد واز اين صفت ، صفاى قلب وشكوفايى طبع غنيمت گيريد.
اُبَى بن كعب گويد: چون يكى از برادرانتان را ديديد كه داراى صفتى است كه آن را نيك ندانيد، آن را به هفتاد وجه تاءويل كنيد (وبراى آن صفت معنايى نيك فرض كنيد). چون چنين كرديد وبه يكى از آن معانى ، قلبتان آرام يافت ، خوب است ؛ وگرنه خويش را ملامت كنيد كه او را (در متّصف بودن به آن صفت ) معذور ندانسته ايد.

خداوند تبارك وتعالى بر داود (ع ) وحى فرستاد كه : نعمت ها وموهبت هايم را به ياد بندگانم آور كه آنان جز نيكى وزيبايى نبينند، تا آينده را چون گذشته (سرشار از نعمت ) بينند.

حُسن ظنّ، انسان را به حُسن عبادت وامى دارد، ولى انسان فريب خورده ومغرور، پيوسته گناه مى كند وآرزوى آمرزش دارد.

در ميان خلق خدا، آن كسى كه بندگى او را كرده واميد به پاداش او دارد واز كيفر او بيمناك است ، حسن ظنّ دارد.
رسول خدا (ص ) از پروردگارش حكايت كرد كه او فرمود: اى محمّد! من همانم كه بنده ام به من گمان نيك دارد.
هر كس كه از حسن ظن نسبت به موهبات پروردگارش روى گردان شود، حجت را عليه خود بس عظيم كرده واز فريفتگان دام هوى وهوس است .
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باب هشتاد وششم: واگذارى امور به خداوند

امام صادق (ع ) فرمود:
آن كه كار خويش به خدا واگذارد، در آسايش ابدى وعيش وخوشى دايم باشد وكسى به حقيقت ، داراى اين صفت است كه برترين مقصد او خدا باشد.


اميرمؤ منان (ع ) [با اشاره به اين معنا] مى فرمايد:
به آنچه كه خداى نصيبم كرد راضى شدم وامر خويش به آفريدگارم وانهادم
چنان كه خدا گذشته ام را نيك آورد همان سان ، آينده ام را نيك آورد.

وخداى عزّ وجلّ درباره مؤ من آل فرعون چنين فرمود: (وامر خويش به خداى واگذار، كه خداوند نسبت به بندگان بيناست . پس ، خداوند او را از نقشه هاى سوء آنان نگاه داشت وعذابى شديد بر آل فرعون وارد شد).

و كلمه تفويض (واگذارى كار خويش به خدا) پنج حرف باشد وهر حرفى را حكمى است . پس آن كس كه احكام آن را مراعات كند، به مرتبه تفويض رسيده است :
1 حرف (تاء) ترك تدبير [امور] دنيا باشد؛
2 (فاء) فناى هر مقصودى كه به غير خدا معطوف كند؛
3 (واو) وفاى به عهد وصدق وعد است ؛
4 (ياء) تو را از خود ماءيوس وبه پروردگارت موقن كند؛
5 (ضاد) ضمير وباطنى را فراهم مى آورد كه براى خداوند، خالص وپاك باشد وضرورت را در پيوستن به حق ببيند.
شخص مفوّض شبى را صبح نكند، مگر آن كه از همه آفات سالم باشد وصبحى را شام نكند، مگر آن كه دين او به سلامت باشد.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باب هشتاد وهفتم: يقين


امام صادق (ع ) فرمود:
يقين به مبداء ومعاد، آن گونه كه گويى آن را مى بيند، بنده را به هر مقامى رفيع ومرتبه والايى مى رساند.
در محضر رسول خدا (ص ) گفته شد كه حضرت عيسى (ع ) بر آب راه مى رفت . پيامبر (ص ) به بيانِ عظمت وجايگاه والاى يقين پرداخته وفرمود: اگر يقينش بيش از اين مى بود، در هوا نيز راه مى رفت .
پس با اين سخن ، رسول خدا (ص ) گواهى داد كه انبيا را على رغم عظمت ايشان نزد خدا، به حسب يقين ونه جز آن درجاتى است متفاوت ، ويقين را هرگز انتهايى نيست .
ومؤ منان نيز در قوّت وضعفِ يقين دگرگون هستند. پس نشانه كسى كه يقينش قوى باشد، آن است كه حول وقوّه اى جز براى خدا نداند وبر امر وعبادت خداوند چه در ظاهر وچه در باطن استقامت كند؛ به شكلى كه داشتن ونداشتن ، كمى وفراوانى ، مدح وذمّ وعزّت وذلّت ، او را يكسان باشد؛ چرا كه او چيز را از يك منشاء وسرچشمه مى داند.

از علايم ضعف يقين ، دنبال اسباب رفتن وآزاد گذاشتن نفس در رسيدن به آن وتبعيت از عادت وگفته هاى مردم است ، بدون ره يافتن به حقيقت آن ها و[نيز] كوشش در امور دنيا وجمع نمودن وحفظ آن هاست ودر حالى كه به زبان اقرار مى كند كه كسى جز خداوند، مانع يا باعث روزى وامور دنيوى نتواند باشد وبنده را جز روزى مقدّر تفسيم شده چيز ديگرى نيست وجهد وكوشش ، روزى كسى را فزونى ندهد، ولى او به عمل وقلب خويش ، اين حقايق را منكر باشد.

خداوند تعالى فرمايد: (با زبان آنچه را كه در دل هاى شان نيست گويند وخداوند بدانچه (در دل ) پنهان مى دارند، آگاه است ).
خداى تعالى بر بندگانش لطف بنمود كه آنان را رخصت فرمود تا به كسب وحركت در امر زندگانى بپردازند، به شرط اين كه از حدود الهى تجاوز نكنند وفرايض وواجبات وسنّت هاى پيامبرش را در همه فعاليت هاى شان ترك نگويند واز حقيقت توكل عدول نكنند ودر ميدان حرص وطمع سكنا نگزينند؛ چرا كه اگر اين امور را فراموش كنند وبه خلاف آنچه كه مقرّر فرموده بروند، از هالكان باشند؛ از مردمى كه آنان را چيزى جز (نتيجه ) ادعاهاى دروغين حاصل نشود.
هر كسى كه بدون توكل در پى كسب است ، به جز حرام وشبهه ، چيزى عايد خويش نكند، ونشانه متوكل آن است كه آنچه را كه به دست آورد، در راه دين ايثار كند وخود گرسنه بماند.

آن كسى (از سوى خدا) مجاز به كسب است كه به ظاهر كسب كند وبه باطن متوكل باشد وچنانچه دارايى او بسيار شد، چونان امانتدار با آن رفتار مى كند (حق را به صاحبان آن مى رساند وخود را مالك نمى داند) وبود ونبودِ اين مال را يكى مى داند. اگر امساك كند، براى رضاى خداوند از انفاق آن خوددارى مى كند، واگر انفاق كند، در امتثال امر خداوند عزّ وجلّ انفاق كرده وبخشش وامساك او براى خداى تعالى است.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باب هشتاد وهشتم: بيم واميد

امام صادق (ع ) فرمود:
بيم ، نگهبان قلب است واميد، شفاعت كننده نفس ؛ وآن كسى كه به خداوند عارف باشد، از او خائف است وبدو اميدوار.
بيم واميد، دو بال ايمانند كه بنده حقيقى به واسطه آن ها به سوى رضوان خداوند پر مى كشد ودو چشم عقل او هستند كه وعد ووعيد خداى تعالى را نظاره مى كند وانسان بيمناك ، نظر به عدل خدا واميد به فضلش دارد.
اميد، قلب را زنده مى كند وبيم ، نفس را مى ميراند.


رسول خدا (ص ) فرمود: مؤ من [همواره ] ميان دو بيم باشد: بيم از گذشته وترس از آينده .
در مرگ نفس ، حيات قلب نهفته ودر حيات قلب ، نيل به استقامت قرار داده شده است . كسى كه خداى تعالى را با معيار بيم واميد بندگى كند، گم راه نشود وبه آرزوى خويش رسد.
چگونه بنده نهراسد، در حالى كه نمى داند فرجام نامه عملش چه خواهد بود. آيا او سعادتمند است يا تيره روز وشقى ؟ وهيچ عملى ندارد كه به وسيله آن به پاداشى رسد، وهيچ قدرتى بر هيچ چيزى ندارد واو را گريزگاهى نيست ؟!
وچگونه اميدوار نباشد، در حالى كه خود را ناتوان مى داند وهميشه غرقه اقيانوس رحمت ونعمت هاى الهى كه شماره آن ممكن نباشد بوده است .
(فرقى است ميان عاشق بى قرار وعابد كه ) شخصِ محبّ، خدايش را به اميد وبا چشمانى بيدار عبادت كند وزاهد، خدايش را از سر بيم بندگى مى كند.
اويس ، هرم بن حيان را گفت : مردمان با رجا عمل كنند، بيا تا ما بيم (كه مقتضاى احتياط است ) او را بندگى كنيم .

بيم ، دو گونه است :
1 بيم پايدار؛
2 بيم متغير.
بيم پايدار، اميد، به ارمغان آورد وخوف متغير كه گاهى به اميد تبديل مى شود.
اميد نيز دو گونه است :
1 اميد پايا؛
2 اميد گذرا.
اميد پايا، خوف ثابت را موجب شود كه محبّت (به خداى تعالى ) را تقويت مى كند واميد گذرا، آرزويى است كه دست يافتن بدان ، اظهار عجز وتقصير به درگاه احديت است .
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باب هشتاد ونهم: رضا

امام صادق (ع ) فرمود:
صفت رضامندى آن است كه از امر خوشايند وامر ناخوشايند رضايت داشته باشد ورضا، پرتو نور معرفت است ، وشخص راضى از اختيار به تمام وكمال فانى است ، وراضى حقيقى ، آن است كه از او رضايت حاصل شود.


رضا اسمى است كه معانى عبوديت در آن گرد آم ده (وتفسير ومعناى رضا، شادىِ دل به هر چه كه پيش آيد).
از امام محمّد باقر (ع ) شنيدم كه فرمود: دل بستن به آنچه موجود است ، شرك باشد وبه مفقود (كه بدان دسترسى نباشد) كفر؛ چرا كه اين دو چيز، از شيوه (رضامندان و) رضا بيرون است .
در شگفتم از كسى كه مدّعى بندگى خداوند است ودر مقدّرات ، به منازعه با خدا بر مى خيزد وبه تقدير حضرت احديّت رضايت نمى دهد كه اين خصلت نه در خور راضيان عارف باشد!
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

باب نودم: بلا


امام صادق (ع ) فرمود:
بلا، زيور مؤ من وكرامت الهى است براى كسى كه تعقل كند (بينديشد)، زيرا صبورى وثباتِ قدم در هنگام رسيدن بلا، ايمان را درست كند وكمال بخشد.
پيامبر (ص ) فرمود: ما پيامبران ، بيش از همه مردم ، گرفتار بلا مى شويم ومؤ منان بر حسب مرتبت وكمال بلا بينند وآن كه قربش به خدا بيشتر باشد، بلاى او افزون تر است .
هر بنده اى كه طعم بلا را چشيد وآن را درك نمود (ودانست كه از سوى كيست ) وصبر پيشه كرد، از آن ، بيش تر از نعمت ، لذّت مى برد وچون آن را از دست بدهد، بدان مشتاق مى گردد؛ چرا كه در پسِ بلا ومحنت ، انوار نعمت ، پرتوافكن است وزير انوار نعمت ، بلا ومحنت نهفته است (هر كس قرب خدا خواهد، بلا را تحمل مى كند).

بسيارند كسانى كه از بلا جان سالم به در مى برند وبه وسيله نعمت به هلاكت مى افتند.
خداوند بنده اى را، از آدم (ع ) تا محمّد (ص ) مدح نفرمود، مگر آن كه او را به بلا ومصيبت آزمود واو را در بندگى حق ، پايدار ديد.
وكرامت خداوند (در قيامت ) از آن كسانى است كه به بلا گرفتار آمده (وبه اراده او تن در داده )اند وعزّت (دنيوى كه رضايت خداوند در آن نباشد) بلاى آخرت را در پى دارد. وهر كس كه از بوته بلا (آزمون ) سربلند بيرون برآيد، او را چراغ روشنايى بخش مؤ منان ، مونس مقربان وراهنماى روندگان قرار دهند واو هادىِ مردم به سوى مقاصد (خير والهى ) باشد.
هر بنده اى در محنتى كه هزاران نعمت بر آن مقدم بوده وهزاران آسايش در پى دارد شكايت نمايد، حقِ صبر در بلا را ادا نكرده وشكرِ نعمت را ضايع كند، خيرى نباشد. همچنين كسى كه حق شكر را در نعمت ادا نكند، از پاى بندىِ به صبرِ در بلا محروم شود وكسى كه از اين مواهب محروم شود، در زمره طرد شدگان باشد.


وايوب (ع ) در دعاى خويش مى گفت : بار خدايا! هفتاد سال آسايش وفراخى بر من گذشت [در انتظارم ] تا هفتاد سال همراه بلا فرا رسد.
وهب بن منبّه گفت : بلا براى مؤ من ، چون بستن ومهار كردن چهار پا وبستن زانوى شتر است .
(مراد آن است كه مؤ من را از گرفتار شدن در دام هواى خود باز مى دارد).
حضرت على (ع ) فرمود: صبر براى ايمان ، چون سر است براى بدن ، وسرِ صبر، بلاست وجز عالمان نتوانند آن را تعقل ودرك كنند.
 
بالا