ادب و سیر آن در فرهنگ فارسی

panel123

کاربر جدید
"منجی دوازدهمی"
دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان اصفهان
تابلو استيل
هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد که آن ادب نتوان یافتن به مکتبها

«مولوی »

مقدمه
واژه ادب که سابقه و ریشه ای تاریخی و بس کهن در فرهنگ فارسی دارد واژه ای است دخیل که با احتمال بسیار زیاد از زبانهای سومری و سریانی در فرهنگ فارسی باستان یعنی زبانهای فرس هخامنشی و پهلوی وارد شده، بدین صورت که آن را برگرفته از ریشه «دب » یا «دیپی » سومری به معنی کتابت و نوشته می دانند و البته در فرس قدیم - زبان هخامنشی - به معنی خط است که داریوش در کتیبه بیستون به کار برده، آن گاه این واژه از فرس هخامنشی به زبان پهلوی رفته به صورت «دیپیریه » درآمده به طوری که در کتاب کارنامه اردشیر بابکان چندین بار به کار رفته است; سپس در زبان پهلوی به «دیپیر» مخفف «دیپیور» و بعد به «دپیری » و «دبیری » به معنی کتابت تغییر شکل یافته است و رد آن را در واژه های «دبستان » - جایی که هنر کتابت و خط آموزند - و «دبیرستان » می توان دید; خاقانی می گوید:

دبیرستان کنم در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا (1)

مرحوم دهخدا واژه های دبیر، دبیرستان، دبستان، دیبا، دیبه، دیباچه و دیوان را هم خانواده و از ریشه «دپ » می داند. (2)

واژه ادب در فرهنگها در دو مفهوم عام و خاص به کار رفته است. در این مقاله الف - نخست به تعاریف عام این واژه به نقل از منابع گوناگون می پردازیم، ب - آن گاه شرح معانی و مفاهیم خاص آن را در زمینه های علوم عقلی و نقلی می آوریم، ج - سپس «نقد ادب » را به نقل از متون نقد ادبی بررسی می کنیم، د - بالاخره «ادب صوفیانه » را در متون معتبر عرفانی مورد نقد و بررسی قرار می دهیم.

مفاهیم ادب
الف - مفاهیم عام واژه ادب

واژه ادب در گستره فرهنگ فارسی و در محاوره و تداول عام و خاص معانی و مفاهیم متعدد اخلاقی، تربیتی، اجتماعی دارد این واژه در مفهوم عام به معانی ذیل آمده است:

1 - فرهنگ و دانش، هور، حسن معاشرت و حسن محضر، آزرم و حرمت و پاس، تادیب و تنبیه، ادب اکتسابی (آنچه به درس و حفظ نظر کسب شود) و ادب نفس مشتمل بر (ادب طبعی، اخلاق پسندیده و صفات نیک) و در مقابل آن، ترک ادب است که به معانی: آزرم و پاس را ناچیز انگاشتن و شیوه و راه رسم معاشرت را زیر پاگذاشتن و به جا نیاوردن است. (3)

1 - ادب به مفهوم تربیت و شخصیت (ادب درس - ادب نفس)

باید دانست که آنچه در تعریف علم ادب ذکر شد راجع به «ادب درس » می باشد که آن را ادب اکتسابی نیز می نامند، زیرا به درس و حفظ و نظر کسب می گردد و اما «ادب نفس » یا ادب طبعی را برخی چنین تحدید کرده اند که ادب طبعی عبارت است از: اخلاق حمیده و صفات پسندیده ای که با ذات انسان سرشته شده باشد چنان که مرحوم ذکاء الملک فروغی (میرزا محمدحسین) در کتاب تاریخ ادبیات خود، ادب نفس را به اصطلاح حکما و صاحبان معرفت عبارت دانسته است از دانشهایی که اسباب کمالات نفسانی شود، از قبیل علم به حقایق اشیا که از آن به حکمت و فلسفه تعبیر نمایند و سایر علوم یا دانشها را ادب درسی نامیده است، مثل حساب و هندسه و طب و جغرافیا که دانستن آنها مستقیما در طریق استکمال و تزکیه نفس انسانی واقع نمی شود، هر چند به طور غیر مستقیم و به قول اهل علم (ثانیا و بالعرض) به ادب نفس کمک می کند. (4)

- ادب النفس (اخلاق حسنه) مقابل ادب درس:

زن که خدایش ادب نفس داد سر دهد و تن ندهد در فساد تو ادب نفس بداندیش کن بی ادبان را به ادب خویش کن

(امیر خسرو دهلوی)

ادب نیکی احوال و رفتار است در نشست و برخاست و خوشخویی و گرد آمدن خویهای نیک (بحرالجواهر، طبیب هروی) . (5)

ادب مجموع صفات نیک است و در اصطلاح فقها مراد از ادب، کتاب ادب القاضی است، یعنی آنچه قاضی را سزاوار است که به جای آورد و نیکوتر آن است که ادب را تعبیر به ملکه کنیم. زیرا ملکه است که در روان آدمی رسوخ می یابد و از این رو اگر مفهوم ادب در نفس انسانی راسخ نگردد، نمی توان آن را ادب نامید (فتح القدیر به نقل از بحرالرائق (6) ).

و فرق بین تعلیم و تادیب آن است که تادیب در مورد عادات و تعلیم در مورد شرعیات استعمال می شود; به عبارة اخری تادیب، عرفی و تعلیم، شرعی است; اولی دنیوی و دومین دینی است (شرح صحیح بخاری، باب تعلیم الرجل، کرمانی (7) ).

- ادب اکتسابی «ورزش پسندیده ای که آدمی را به فضیلتی از فضایل سوق دهد و ویژه او شود (العنایة (8) ).

ع ملکة تعصم من قامت به مما یشینه - «ادب ملکه ای است که صاحبش را از ناشایستها نگاه می دارد (دائرة المعارف عربی، بستانی، بیروت، 1883 میلادی)

ع الادب، ج: آداب، ادب: ظرفیت، تهذیب; قلیل او عدیم الادب: بی ادب; علم الادب: ادبیات، دانشی که با آن لغزش در کلام عرب را چه در لفظ و چه در نوشتن باز دارد; رجال الادب: ادیبان و نویسندگان (فرهنگ ابجدی عربی - فارسی، حسین مهیار).

2 - ادب در مفهوم فرهنگ و دانش

- فرهنگ (مهذب الاسماء) - پرهیخت، دانش ج: آداب (غیاث اللغات)

پارسا باش و نسبت از خود کن پارسازادگی ادب نبود (قرة العین)

هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد که آن ادب نتوان یافتن به مکتبها (مولوی)

چه جویی آن ادبی کان ادب ندارد نام چه گویی آن سخنی کان سخن ندارد چم (شاکر بخارایی)

«لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان... (گلستان سعدی)

سلطان معظم ملک عادل مسعود کمتر ادبش حلم و فروتر هنرش جود (منوچهری)

- دانشمند شدن، با فرهنگ شدن (مصادر، زوزنی) - فرهنگی شدن، ادیب شدن (تاج المصادر، بیهقی) - ادب عبارت است از شناختن اموری که به وسیله آنها انسان از همه اقسام خطا مصون ماند و نیز گوید: ادب قاضی ملتزم ساختن قاضی است بدانچه که شارع از دادگستری و رفع ستم و ترک هوی و هوس بر او واجب ساخته... (تعریفات، جرجانی) - و نیز نور ادب دل را زنده کند (کلیله و دمنه) - ادب مرد بهتر از زر اوست (مکتبی شیرازی) - ادب (فن الادب): ادبیات، ) Literature مجمع اللغات 4 زبانه)

3 - ادب به معنی هنر

- جمله را ادب سلاح و مردی از تیرانداختن و نیزه داشتن و درق و شمشیر و قاروره افکندن و شنا و آنچه مردان را به کار آید... (نصاب زمخشری به نقل از مجمل التواریخ و القصص).

گفت اگر نه آن استی که تو هنوز خردی و این ادب نیاموخته ای، من تو را امروز مالشی دادمی که باز گفتندی (نوروزنامه).

ادب به معنای مجموع روشهای خوب زندگی کردن بوده است و دانشهایی جزو فنون ادبی به شمار می آمده اند که انسان را برای بهتر و زیباتر کردن آماده کنند (دایرة المعارف اسلامی، ذیل ماده ادب).

التزام ادبی: تعهد ادبی ) unperfect obligation مجمع اللغات 4 زبانه، ذیل ادب).

نظیر تعریف دایرة المعارف اسلامی را فرهنگ مغرب زمین نیز از ادبیات می گرفته است، آنچه را که در عرف مغرب زمین، معارف اسلامی یا علوم انسانی نامیده اند همان سلسله معارفی است که مانند ادب ایرانی بشر را به سوی زندگی بهتر و انسانی تر راهنمون می شود و چون بعد از رنسانس در نظر اروپاییان آثار فکری یونان قدیم مهمترین سرچشمه این فیض دانسته شد; معارف باستانی با علوم انسانی مرادف گردید (جام جهان بین، اسلامی ندوشن).

4 - ادب به معنی حسن معاشرت و حسن محضر

- طریقه پسندیده و صلاح، اخلاق حسنه، فضیلت، مردمی، حسن احوال در قیام و قعود و حسن اخلاق و اجتماع خصال حمیده: «خواجه عبدالرزاق هژده بخورد و خدمت کرد رفتن را و با امیر گفت: بس! اگر بیش از این دهند ادب و خرد از بنده دور کند; امیر بخندید و دستوری داد» (تاریخ بیهقی، چ ادیب، ص 672). - چم و خم، حسن معاشرت، حسن محضر و طور پسندیده (غیاث اللغات).

- ذره ای گر در تو افزونی ادب باشد از یارت بداند فضل رب (مولوی)

- سخن شنیدن (جامع التمثیل):

از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب از ادب پرنور گشته است این فلک وز ادب معصوم و پاک آمده ملک (مولوی)

- به مهمانی خواندن، مهمان خواندن، مهمانی کردن، به سوی طعام خواندن:

نحن فی المشتاة ندعو الجفلا لاتری الآدب فینا ینتقر (تاج المصادر بیهقی)

- زیرک شدن; ادب البحر: بسیاری آب دریا (منتهی الارب).

- ادب، نشستن با خلق بر بساط صدق و پیروی حقایق است (لغت نامه دهخدا به نقل از دانشمندی).

- کلمات لغویین در معنای لغوی ادب نزدیک به یکدیگر است، ادب در لغت به معنی ظرف و حسن تناول است و ظرف در این جا مصدر است به معنی کیاست مطلق یا ظرافت در لسان یا براعت و ذکاء قلب یا حذاقت و به تعبیر بعضی نیک گفتاری و نیک کرداری و بعضی ادب را در فارسی به فرهنگ ترجمه کرده و گفته اند ادب یا فرهنگ به معنی دانش می باشد و با علم چندان فرقی ندارد (لغتنامه دهخدا، ذیل واژه ادب).

- ادب (حسن معاشرة): حسن معاشرت، نزاکت، ادب Politeness

(مجمع اللغات، - فرهنگ مصطلحات چهار زبانه)

5 - ادب به معنی آزرم، حرمت و پاس

- نگاه داشتن خود از نکوهیده های کرداری و گفتاری، تادب (مصادر زوزنی). - به کار صلاح بودن، اندازه و حد هر چیز نگاه داشتن (غیاث اللغات). - نگاه داشت حد هر چیز، نیکوکار شدن (فرهنگ صراح). - الادب به فتح اول و دال مهمله، دانش و فرهنگ، پاس و شگفت و طریقه ای که پسندیده و به صلاح باشد و گاهداشت حد هر چیزی (کشاف اصطلاحات الفنون).

اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی (گلستان سعدی)

6 - ادب در معنای تادیب، تنبیه و تهذیب

- و ما این تاوان مر ادب را بستدیم تا خداوندان اسپ، اسپ را نگه دارند تا به کشت کسان اندر نیاید (نوروزنامه).

- اوستادان کودکان را می زنند آن ادب سنگ سیه را کی کنند (مولوی)

- تادیب با کلمه (ندب) قریب المعنی است و جدایی بین این دو جز این نیست که تادیب در مورد تهذیب اخلاق و اصلاح عادات و ندب در مورد ثواب آخرت مستعمل است و قد یطلقه الفقها علی المندوب (تلویح به نقل از «فی جامع الرموز»).

- ادب آن را گویند که شارع گاهی آن را به کار برده و زمانی آن را ترک کرده است و سنت آن را نامند که شارع آن را پیوسته مواظب و مراقب است; از این رو واجب، هر قانونی از شریعت است که برای اکمال فرض و سنت، برای اکمال واجب و ادب، برای اکمال سنت وضع شده باشد (بزازیه به نقل از الصلوة).

- الادب کل ریاضة محمودة یتحلی بها الانسان بفضیلة من الفضایل...

- «ادب عبارت است از هر ریاضت ستوده که به واسطه آن انسان به فضیلتی آراسته می گردد و این معنی، منقول از معنی لغوی تادیب و تادب است که در آنها ریاضت اخلاقی ماخوذ است (فرهنگ معیار اللغة، محمدعلی شیرازی).

- الادب عبارة عن معرفة ما یحترز به عن جمیع انواع الخطا - ادب عبارت است از شناسایی چیزی که به توسط آن احتراز می شود از تمام انواع خطا که این معنی عرفی منقول از ادب به معنی حذاقت یا براعت و ذکاء قلب و امثال آن است (جواهر الادب، هاشمی).

- ادب (عاقب تادیبا): تادیب نمود، ادب کرد; ) to discipline مجمع اللغات 4 زبانه).

- ادبه: هذبه وراض اخلاقه، فهو مودب، عاقبه علی اساءة و منه، التادیبات الکنیسه.

تادب: تهذب به: اقتدی; تادب عن فلان: تخلق باخلاقه استادب: تادب; الادب: ج آداب، الظرف; التهذیب ادبه: علمه الادب; تادب: تعلم الادب; الادب، ج: الآداب (فرهنگ عربی المنجد) - «ادب خروج از صدق اختیار و زاری بر بساط نیازمندی و افتقار باشد، چنانچه در این معنی گفته اند:

ادب نه کسب عبادت نه سعی حق طلبی است به غیر خاک شدن هر چه هست بی ادبی است

- «ادب نزد اهل شرع پرهیزگاری و نزد اهل حکمت و دانش نگاهداری و صیانت نفس است » (لغت نامه دهخدا، ذیل واژه ادب).

7 - در مفهوم ترک ادب

- ای نیاموخته ادب زابوان ادب آموز زین پس از ملوان (سنایی)

- ما سجده بر سایه دیوار کنشتیم از بی ادبان پرس حرمگاه صنم را (فیض کاشی)

- بی ادب سیلی زمانه خوری (اوحدی مراغه ای)

- شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت چشم دریده ادب نگاه ندارد (حافظ)

ب - معانی و مفاهیم خاص ادب

ابن خلدون در مقدمه کتاب العبر در تعریف ادب چنین می گوید: «علم ادب مانند سایر علوم موضوع مشخصی ندارد که بحث از عوارض ذاتیه آن بشود و تنها مقصود از این علم، همانا ثمره و فایده آن است که اجاده و مهارت یافتن در دو فن منظوم و منثور باشد و آنچه در طریق حصول این ملکه واقع می شود از قبیل حفظ اشعار و متون ادبیه و نحو و صرف و علم انساب و تواریخ و غیر از اینها از مقدمات این علم محسوب می گردد و از این جهت است که متقدمین از ادبای عرب تعریف این علم را این طور می کردند که: «الادب هو حفظ اشعار العرب و اخبارها و الاخذ من کل علم بطرف » (ادب عبارت است از حفظ اشعار و اخبار عرب و بهره یافتن از هر علمی به اندازه حاجت (9) ).

در کتاب تاریخ ادبیات ایران تالیف آقای جلال الدین همایی چنین نقل شده است: « به عقیده نگارنده (همایی) اگر موضوع علم ادب را بنابر طریقه و اصطلاح ادبای باستانی همان دو فن نظم و نثر قرار دهیم و لیکن با قید حیثیت از قبیل (مطبوعیت و ناگوارایی در طبع یا خوبی و بدی و درستی و نادرستی و نظایر آنها) و تعریف جواهرالادب را تعریف این علم بدانیم در جامعیت و مانعیت این تعریف، چندان خللی وارد نخواهد آمد. بنابراین آنچه را قدما جزء علوم ادبیه شمرده اند یک دسته داخل مسائل و دسته دیگر جزء مقدمات و مبادی این علم خواهد بود و نظر به ارتباط کاملی که مابین علم ادب و سایر فنون و علوم موجود است هر قدر دایره معارف و علوم وسیعتر می شود بر وسعت محیط علم ادب و ادبیات افزوده خواهد شد وانسب این است که به جای علم ادب صناعت ادب تعبیر شود (10) .»

ایشان در ادامه می افزایند: «ارکان علم ادب چهار چیز است:

اول - قوای فطری عقلی و آن پنج چیز است: ذکاء، خیال، حافظه، حس و ذوق دوم - قوانین و اصول نظم و نثر و حسن تالیف و انواع انشا و شعر و فنون خطابه سوم - مطالعه تصانیف بلغا و تتبع وافی در جزییات آنها چهارم - کثرت ارتیاض و تدرب در سبکهای ادبای قدیم و تاسی به فصحا و بلغا در حل و عقد نظم و نثر (11) .»

- دکتر غلامحسین مصاحب در جلد اول دائرة المعارف فارسی ذیل واژه ادب چنین آورده است:

«ادب [عربی دانش، فرهنگ] یا علم ادب، سخن سنجی; یعنی آشنایی به احوال نظم و نثر و مراتب هر یک و بازشناختن درست از نادرست و خوب از بد آنها، به تعبیر بهتر: فن بیان عقاید و افکار و عواطف که ناگزیر آشنایی به احوال نظم و نثر و مراتب هر یک مقدمه آن است (12) .»

ادب دانشی است که قدما آن را شامل علوم ذیل دانسته اند: لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه، قوانین خط و قوانین قرائت. بعضی اشتقاق، قرض الشعر، انشا و تاریخ را هم افزوده اند. امروزه دانش مذکور را ادبیات گویند. جمع ادب «آداب » است (13) .

علم ادب عبارت از ده علم است: علم اللغة، علم التصریف، علم النحو، علم المعانی، علم البیان، علم البدیع، علم العروض، علم القوافی، علم قوانین الخط، علم قوانین القرائة. ادب بالفتح شگفت و عجب و محرکه زیرکی و نگاهداشت حد هر چیز، آداب جمع و علم ادب عبارت است از علمی که بدان خود را از خلل در کلام نگاه دارند و آن 12 قسم است و هشت اصول بر این تفصیل: علم لغت، علم صرف، علم اشتقاق، علم نحو، علم معانی، علم بیان، علم عروض، علم قافیه و چهار فروع بدین نمط: علم قرض الشعر و آن علمی است که امتیاز کرده می شود بدان میان اشعار سالم و غیرسالم ...، علم محاضرات یعنی علم تواریخ و بعضی این را مشتق از ادب که به معنی خواندن به ضیافت است گفته اند، زیرا که این علم می خواند مردم را به سوی محامد. (14)

محمدبن محمود آملی در مقاله ای اولی از قسم اول نفایس الفنون ادب را پانزده فن دانسته است:

خط، لغت، تعریف، اشتقاق، نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قوافی، تقریض، امثال، دواوین، انشا و استیفاء (15) .

- فرید و جدی مؤلف دایرة العارف عربی ذیل ماده ادب چنین آورده است:

«علوم الادب اثنا عشر علما و هی اللغة و الخط و الشعر و العروض و القافیه و النحو و الصرف و الاشتقاق و المعانی و البیان و البدیع و المحاضرات و النثر و قد عنی الادباء بالتوسع فی کل من هذه العلوم توسعا لیس بعده مرمی و قد لخصنا علی کل منها کلاما اثبتناه فی موضعه من هذا الکتاب فیرجع الیه من شاء (16) ».

ج - نقد ادب

- مؤلف کتاب قابوسنامه در باب «ادب » چنین گوید:

«... و نان فرزند ادب آموختن دان و فرهنگ دانستن، اگر چه بد روز فرزندی بود تو بدان منگر، شرط پدری به جای آر و اندر ادب آموختن وی تقصیر مکن هر چند که اگر هیچ مایه خرد ندارد، اگر تو ادب آموزی و اگر نیاموزی خود روزگارش بیاموزد، چنان که گفته اند: حکمت «من لم یؤدبه والداه ادبه اللیل و النهار» و همین معنی به عبارتی دیگر جد من شمس المعالی رحمة الله عیله گوید: من لم یؤدبه الابوان بؤدبه الملوان (17) ...»

مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب در جلد اول کتاب نقد ادبی در خصوص ادب چنین آورده اند: «حقیقت این است که آن مفهوم و معنایی که به سبب فقدان لفظ مناسب دیگر از آن به لفظ «ادب » تعبیر می کنند عبارت است از مجموعه آثار مکتوبی که بلندترین و بهترین افکار و خیالها را در عالی ترین و بهترین صورتها تعبیر کرده باشد و البته به اقتضای احوال و طبایع اقوام و افراد و هم به سبب مقتضیات و مناسبات سیاسی و اجتماعی، فنون و انواع مختلفی از این گونه آثار به وجود آمده است و به اقتضای همین احوال و ظروف، گاه بعضی از این فنون و انواع بر سایر انواع و فنون تفوق و تقدم یافته است و شاید بتوان گفت که در اکثر جوامع نخستین - اگر نه در همه آنها - طبقه ای که به امور روحانی اشتغال داشته است زودتر از سایر طبقات به ایجاد آثار ادبی پرداخته است و در ستایش قهرمانان و خدایان سخنان سروده است و همچنین در بین بیشتر امم و اقوام عالم - اگر نه در بین همه - شعر و سخن موزون زودتر از نثر به ضبط درآمده است و در هر صورت ادب در آغاز حال نزد اکثر اقوام و امم عالم غالبا مجرد شعر بوده است چنان که در یونان ادب لفظ خاصی نداشته است و ارسطو در فن شعر تردید داشته است که اصلا بشود لفظی یافت که آن را بتوان هم بر اداهای مقلدانه «سوفرون » و «کسنارخوس » اطلاق کرد و هم در مورد محاورات سقراط استعمال نمود.

خلاصه در نظر یونانیها آن مفهومی که امروز از ادب داریم فقط شامل شعر بوده است، چنان که نزد اعراب قدیم نیز حال به همین منوال بوده است و لااقل تا عهد بنی امیه ادب در نزد عرب عبارت بوده است از معرفت شعر و آنچه بدان مربوط است، چون انساب و ایام و اخبار و امثال و خلاصه در آن روزگاران، اعراب از لفظ ادیب وصف کسی را می فهمیدند که کارش انشاد و نقل و روایت شعر بوده است، اما بعدها حدود آنچه مربوط به شعر بود توسعه یافته است و بعضی معارف و علوم دیگر نیز چون صرف و نحو و لغت و غیره در آن وارد گشته است، لیکن پیداست که این علوم و فنون نیز خود در حقیقت جهت فهم و شناخت شعر ضرورت داشته است و این که درباره ادب بهره ای از هر علمی گرفتن را نیز شرط کرده اند در واقع جهت فهم درست شعر بوده است وگرنه مفهوم درست و واقعی ادب فقط عبارت بوده است از حفظ اشعار و اخبار مربوط بدان و به طور خلاصه قبل از آن که نثر در قرون اخیر ترقی و توسعه ای شگرف بیابد و انواع و فنون تازه ای پدید آورد شعر در نزد اکثر امم و اقوام عالم متضمن قسمت عمده ای از مفهوم ادب و ادبیات بوده است اما به سبب ترقی و تنوعی که در فنون نثر و نظم به وجود آمده است، ادب و ادبیات در روزگار ما مفهوم وسیعتر و جامعتری یافته است و به همین سبب حدود تعریف درست و دقیق آن نیز دشوارتر گشته است و اختلافات بسیار برخاسته است.

اگر در تبیین و تعبیر از آنچه حقیقت و ماهیت ادب است بین اهل نظر اختلاف باشد تغییر و تفاوتی در ماهیت و حقیقت ادب وارد نمی شود، چنان که هر قدر در بیان مفهوم واقعی ادب بین اهل نظر اختلاف باشد در این نکته خلاف نیست که بین ایلیادهومر و شاهنامه فردوسی و بهشت گمشده میلتون و کمدی الهی دانته و غزل حافظ و آثار شکسپیر و اشعار هوگو و آثار تاگور و داستانهای داستایوفسکی شباهت و قرابتی تمام در کار است و در بسیاری اوصاف و احوال مشابهت و مشارکت دارند و به نظر می آید که از جنس واحدی هستند و البته این امری که بین همه آنها چنان عام و مشترک است که تفاوت فکر و زبان و اختلاف زمان و مکان نتوانسته است این امر مشترک را از بین ببرد، همان حقیقت و جوهری است که از آن به ادب و ادبیات تعبیر می کنند و از اوصاف عمده آن این است که بر عاطفه و خیال و معنی و اسلوب مبتنی است و به همین سبب تمام آن آثار که ماهیت و حقیقت آنها ادب و ادبیات است به تفاوت مراتب به شورانگیزی و دلربایی موصوفند و همه دارای سبک و معنی خاص خویش می باشند و بدین ترتیب شاید بتوان گفت ادبیات عبارت است از:

آن گونه سخنانی که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده است و مردم آن سخنان را درخور ضبط و نقل دانسته اند و از خواندن و شنیدن آنها دگرگونه گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت والم کرده اند و این سخنان ناچار با سخنان مکرر و عادی تفاوت دارد و از آن سخنان برتر است و گوته به همین نکته نظر دارد که می گوید:

«از آنچه کرده و گفته شده است کمترین مقدارش ضبط شده است و از آنچه ضبط و ثبت شده است کمترین مقدارش نقل شده است و باقی مانده (18) ».

همو در باب «نقد ادب » در کتاب شعر بی دروغ، شعر بی نقاب چنین می گوید:

«اما ادب در هر صورت متضمن نوعی تصور اشرافی و تفنن است، حتی خود کلمه هم - ریشه اش - شاید از یک تصور اشرافی و تجملی خالی نباشد. در واقع ریشه آن را از ادب گرفته اند که مادبه از آن است یعنی دعوت و سور و این نکته حاکی است از وجود مفهوم تجمل در ریشه آن.

قول کسانی که پنداشته اند اصل آن از ریشه داب (سیره و رسم) اخذ شده است و در واقع لفظ ادب را به صورت یک مفرد فرضی از هیات آداب - جمع داب - ساخته اند مقبول به نظر نمی رسد. مرادف قدیم پهلوی و فارسی آن هم آن گونه که «ریشتر» و «کریستنسن » ادعا کرده اند «آیین » است که از معنی تجمل و زینت خالی نیست و قدما هم در موارد بسیاری همین لفظ را برای ادب به کار برده اند.

کلمه «فرهنگ » نیز که به قولی مرادف و معادل فارسی آن است حاکی است از نوعی تهذیب اشرافی و این همه نشان می دهد که ادب در هر حال یک نوع ذوق تجملی است...

از این جاست که ادب عبارت شده است از ظرافت و نازک طبعی و این ذوق ظرافت حتی در شعر هم انعکاس یافته است - در مقابل سنت بداوت عربی. ایده آل انسانی که در ادب این دوره و تمام ادب کلاسیک مسلمین منعکس شده است عبارت است از همین ظرافت: ظرافت در لباس، ظرافت در شراب، ظرافت در صحبت و حتی ظرافت در عشق - عشق افلاطونی که نوعی از آن را «الحب العذری » خوانده اند... (19) »

آقای دکتر سیدجعفر سجادی در کتاب فرهنگ علوم عقلی در باب «نقد ادب » چنین آورده است:

«و گفته شده است که ادب ملکه ای است در شخص که او را از کارهای زشت باز دارد. «ادبه » یعنی مهذب و پاک گردانید او را و اخلاق را مرضی گردانید و به معنای آموختن علم ادب آمده و به معنای عقوبت کردن شخص را بر بدی که کرده است و جمع آن آداب است و آداب اطلاق بر علوم و معارف به طور کلی می شود و بر علوم مستظرفه نیز به طور خاص اطلاق می گردد و بر آنچه شایسته و لایق به چیز و کس است نیز اطلاق می شود و گفته می شود آداب درس و آداب قاضی و غیره. و ادیب کامل آن بود که ظاهر و باطن آن به محاسن اخلاق و اقوال و نیات آراسته بود، اخلاقش مطابق اقوال باشد و نیاتش موافق اعمال، چنان که نماید باشد و چنان که باشد نماید (20) .»

استاد جلال الدین همایی در کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی تحت عنوان «سخن ادبی » چنین می گوید:

«مقصود اصلی از سخن، تفهیم معانی مختلف و تقریر حالات متفاوت است و در صورتی آن را کلام و سخن ادبی و گوینده را ادیب سخن سنج و سخن پرداز می گویند که مقصود خود را به بهترین وجه بفهماند و در روح شنونده مؤثر باشد، چندان که موجب انقباض یا انبساط او گردد و خاطر او را برانگیزد و تا حالتی را که منظور اوست از غم و شادی و مهر و کین و رحم و عطوفت و انتقام و کینه جویی و خشم و عتاب و عفو و اغماض و امثال آن معانی در وی ایجاد کند و این خاصیت را از سخنی می توان چشم داشت که به زیور فصاحت و بلاغت و سایر محسنات لفظی و معنوی آراسته باشد و تشخیص آن جز به دانستن فن بدیع و دیگر فنون ادبی که مجموع آن را فنون بلاغت یا علوم بلاغت و صناعات ادبی می گویند، میسر نمی شود (21) .»

آقای دکتر محمدرضا حکیمی در کتاب ادبیات و تعهد در اسلام در خصوص نقد ادب به نقل از منابعی که در ذیل ذکر خواهد شد چنین آورده است:

«ادبیات هر قوم گنجینه نثر و شعر آن قوم است، یعنی نتایج عقول آنان و پرورده های قریحه و آفریده های خیال و نمونه های بیان ایشان و همینهاست که نفس را تهذیب می کند و می پیراید و عقل را پخته می کند و زبان را استوار می دارد و این است که آن را در فرهنگ عربی «ادب اللغة » گویند و تاریخ ادبیات و به تعبیری تاریخ آداب اللغة نیز جزء آن است و مناسب این تعریف است، سخن «واندری یس » در کتاب تاریخ ادبیات فرانسه: «ظرافت طبع و بلندی پایه فکر هر قوم در ادبیات و آثار هنری آن قوم متجلی می گردد، پس دلبستگی به ادبیات جهانی و مطالعه آن بر هر صاحبدلی واجب است.

محدودتر از این مفاهیم، مفهوم «علم ادب » است. در تعریف این مفهوم عبارت زیر از جرجانی و زمخشری نقل شده است:

«علم ادب دانشی است برای پرهیز کردن از هر گونه خطا و اشتباهی در زبان عرب، چه خطا و اشتباه گفتاری و چه نوشتاری ».

ادب به این مفهوم و تعریف تنها شامل علوم ادبی خواهد بود، اما مفهوم ادب در تاریخ ادبیات (تاریخ آداب اللغة) همان مفهوم و معنایی است که در بالا آمد، در این خصوص در کتاب تاریخ الادب العربی تالیف عمر فروخ چنین آمده است:

«کلمه ادب داری معانی چندی است: دعوت، مهمانی، تهذیب و تعلیم نفس، بزم آرایی با سخن، رفتار مؤدبانه، سخن حکیمانه ای که شامل نکته ای باشد یا پندی یا مطلب درستی، لیکن مقصود از ادب در کتب تاریخ ادبیات «مجموعه آثار کلامی خوب بر جای مانده است به نثر یا نظم... اما علوم ادبی مشتمل است بر: لغت، اشتقاق، صرف، نحو، معانی، بیان، انشا، عروض، قافیه، قرض الشعر، خط و تاریخ (22) .»

در کتاب نوپردازی در نقد شعر و سخن سنجی در باب «نقد ادب » چنین آمده است:

«در گذشته نخست ادب برای آیین دبیری و فرهیخت اداری به کار می رفته و این معنی از آنچه از دوران ساسانیان بر جا مانده یا نقل شده به خوبی شناخته می شود. در میان عرب نیز نخست ادب به همین معنی در آغاز اسلام برای راه و رسم زندگی به کار رفته است. در قرآن کریم ادب به معنی عادت و خوی (به عربی شان) آمده است. (23) در شعر جاهلی نیز «الداب » به معنی حالت و خوی و سرشت به کار رفته و در عرب جاهلی به معنی عادات ستوده و نیکویی بوده که از نیاکان به جا مانده باشد.

در متون کتابهایی که به عربی نوشته شده نخست ادب به معنی آداب دبیری و اداری به کار رفته، چنانچه «ابن قتیبه » از نویسندگان قرن سوم هجری زیر نام «ادب الکاتب » آنچه از علوم و لغت و زبان برای دبیران بایسته است آورده و کسانی مانند: ابن مقفع، زمخشری، ابن معتز و ابوحامد غزالی ادب را به معنی آداب ولایت داشتن و رسوم و آیین و مواعظ زندگی و اداری آورده اند (24) .»

د - ادب صوفیانه

ادب در حیطه تصوف و عرفان ایران اسلامی مفاهیم متعدد عام خصوصا استماع، توجه و عنایت داشته و مقدمه تهذیب نفس است. اینک به اختصار به نقل این مفاهیم از متون معتبر عرفانی می پردازیم:

دکتر سیدجعفر سجادی در فرهنگ علوم عقلی به نقل از شرح منازل السائرین، کشف المحجوب و دستورالعلما، ذیل ادب چنین آورده است:

این اصطلاح اخلاقی است و در حکمت عملی مورد بحث قرار گرفته است و از مبانی تهذیب نفس است و آن نگه داشتن حد هر چیزی بود و جمع آن آداب است.

ادب بر دو قسم است، یکی ادب نفس است و آن نگهداری اعضا ظاهره و باطنه است از افعال و اعمال و افکار بد و دیگر ادب درس است و آن عبارت از معرفت و شناسایی اموری است که باید از آنها دوری جوید و بالجمله ملکه ای است در شخص که او را از کارهای زشت بازدارد... و ادیب کامل آن بود که ظاهر و باطن او به محاسن اخلاق و اقوال و نیات آراسته بود، اخلاقش مطابق اقوال باشد و نیاتش موافق اعمال چنان که نماید باشد و چنان که باشد نماید و آن را انواع زیاده بر دو قسم مذکور است و هر موردی را ادب خاصی است (25) .»

دکتر سید صادق گوهرین در کتاب شرح اصطلاحات تصوف به نقل از منابعی که ذکر خواهد شد در باب ادب صوفیانه چنین آورده است:

- کشف اللغات: به فتح اول و دوم، طریقه ای که پسندیده و با صلاح باشد و دانش و فرهنگ و پاس و شگفت و گاهداشت حد هر چیزی.

- بحرالجواهر: ادب نیکی احوال و رفتار است در نشست و برخاست و خوشخویی و گرد آمدن خویهای نیک.

- صاحب العنایة: هر ورزش پسندیده که آدمی را به فضیلتی از فضایل سوق دهد و ویژه او شود.

- ابوزید: ادب ملکه ای است که انسان را از آنچه ناسزا باشد بازدارد.

- فتح القدیر: ادب مجموع صفات نیک است.

- کشاف اصطلاحات الفنون: گفته اند ادب در نزد اهل شرع ورع است و نزد حکما صیانت نفس. (26)

ادب از نگاه صوفیان
ابوالقاسم قشیری در رساله قشیریه پس از نقل آیاتی چند از قرآن مجید و اقوال پیامبرصلی الله علیه وآله درباره کلمه ادب چنین می گوید:

«روی عن النبی صلی الله علیه وآله انه قال: ان الله عزوجل ادبنی فاحسن ادبی و حقیقة الادب اجماع خصال الخیر، فالادیب الذی اجتمع فیه خصال الخیر.» (رساله قشیریه، ص 128) (یعنی روایت کنند از پیغمبر که گفت خدای تعالی ادب کرد مرا و هم ادبم نیکو کرد و حقیقت ادب گرد آمدن خلقهای خیر بود، پس ادیب کسی است که خصلتهای خیر در او جمع شود (27) ).

هجویری در کشف المحجوب در باب ادب و آداب چنین می گوید:

«پس بدان که زینت و زیب همه امور دینی و دنیایی متعلق به آداب است و هر مقامی را از مقامات اصناف خلق، ادبی است و متفقند کافر و مسلمان و ملحد و موحد و سنی و مبتدع بر آن که حسن ادب اندر معاملات نیکوست و هیچ رسم اندر عالم بی استعمال ادب ثابت نگردد.

حفظ آداب اندر مردم حفظ مروت است و اندر دین حفظ سنت و اندر محبت، حرمت و این هر سه به یکدیگر پیوسته است. از آنچه هر که را مروت نباشد متابعت سنت نباشد و هر که را حفظ سنت نباشد رعایت حرمت نباشد و حفظ ادب اندر معاملت از تعظیم مطلوب حاصل آید اندر دل و تعظیم حق و شعایر وی از تقوی بود و هر که به بی حرمتی، تعظیم شواهد حق زیر پای آرد وی را اندر طریق تصوف هیچ نصیبی نباشد و به هیچ حال سکر و غلبه مر طالب را از حفظ آداب منع نکند، از آنچه ادب مر ایشان را عادت بود و عادت قرین طبیعت بود و سقوط طبایع از حیوان اندر هیچ حال تا حیات بر جای است محال باشد (28) .»

اما آداب بر سه قسمت است: 1 - یکی اندر توحید با حق عزوجل و آن چنان بود که اندر خلا و ملا خود را از بی حرمتی نگاه دارد، در خلا معاملت چنان کند که اندر مشاهده ملوک کنند. 2 - دیگر قسمت ادب با خود اندر معاملت و آن چنان باشد که در همه احوال مروت را مراعات کند با نفس خود تا آنچه اندر صحبت خلق و به حق بی ادبی باشد، اندر صحبت با خود استعمال نکند و مثال این آن بود که جز راست نگوید و آنچه خود می داند خلاف آن بر زبان راندن روا ندارد. 3 - و دیگر قسمت ادب با خلق اندر صحبت و مهمترین آداب، صحبت خلق است اندر سفر و حضر به حسن معاملت و حفظ سنت و این هر سه نوع را از آداب از یکدیگر جدا نتوان کرد (29) .

- شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق (مقتول) در باب سی ودوم از کتاب عوارف المعارف در باب ادب و شرح آن چنین آورده است: «همه آداب به رسول صلی الله علیه وآله می رسد و به او ختم می گردد، چه او مجمع آداب ظاهری و باطنی بود و خدای تعالی از ادب او در حضرت ربوبیت به آیه شریفه «ما زاغ البصر و ما طغی » (30) خبر می دهد و آن از غوامض ادب است که خاص رسول اکرم بود که بدان وسیله خداوند متعال از اعتدال دل او در اعراض و اقبال خبر می دهد، یعنی اعراض از ماسوی الله و توجه الی الله که در این توجه لذات دنیای گذران و حظوظ آسمانها و جهان دیگر را پس پشت نهاد و هیچ گاه به آن التفات نفرمود (31) ».

ابن عربی حکیم و صوفی معروف اندلسی در قرن هفتم هجری معروف به «محی الدین » در کتاب فتوحات مکیه در باب ادب چنین آورده است:

«بدان که خدای تعالی فرمود: «هو معکم اینما کنتم » (32) یعنی او در هر حال و مقامی و خلقی و غرضی با ماست، لذا ادیب کسی است که جامع مکارم اخلاق بلکه جامع مراتب دانستنیهای ممدوح و مذموم است و نزد عاقل، دانستن هر چیز بهتر از نداستن آن است، از این جهت است که ادیب دارای جمیع نیکی هاست وادب را در اصطلاح «اهل الله » به چهار قسم تقسیم کرده اند: اول - ادب شریعت: و آن ادبی است الهی که به وسیله وحی و الهام تعلیم می شود و به این قسم ادب بود که پیغمبرش را تعلیم فرمود و ما به وسیله او تعلیم ادب گرفتیم و از این جهت است که فرمود «ان الله ادبنی فاحسن تادیبی ». دوم - ادب خدمت: ادبی است که در اصطلاح خدمت به ملوک و شاهان به کار می رود و از آنجا که نزد اهل الله پادشاه و ملک واقعی خداست، کیفیت این ادب در خدمت به او معامله با او صورت پذیر است و آن در واقع نحوه ای خاص از آداب شریعت است. سوم - ادب حق: عبارت است از ادب با حق و پیروی از او و حکم به آن و ارجاع به او، در صورتی که اگر در کبر سن هم باشی مراعات آن در حق کسانی که از تو کوچکتر و پایین ترند زحمتی نباشد. این ادب هم جزیی از ادب شریعت است، چه ادب شریعت ما در تمام آداب است. چهارم - ادب حقیقت: ترک ادب است در فنای خود، یعنی هنگامی که سالک به مقام فنا رسد ورد تمام امور است به خدای تعالی و آن که به این مقام رسد پیوسته در آن ثابت می ماند و این نوع ادب با حق تحقق پذیر است و دوام آن دنیایی و اخروی است و جز اهل فتوت از ملامتیه بدان نرسیده اند، پس ادب عمل به حق است و وقوف در نزد حق (33) ».

خواجه عبدالله انصاری در رساله منازل السائرین در باب ادب چنین آورده است:

«ادب حفظ حد است بین غلو و جفا تا زیان دشمنان شناخته شود و آن را سه درجت است: درجت اول - منع خوف تا حدی که به یاس نینجامد و بند کردن رجاست تا به امن و ضبط نکشد. درجت دوم - خروج از خوف است به میدان قبض و صعود از رجاست به میدان بسط و ترقی در سرور است به میدان مشاهده. درجت سوم - شناختن ادب است و استغنای از تادب به تادیب حق و خلاصی از سنگینی آن (34) .»

فریدالدین عطارنیشابوری در کتاب معروف تذکرة الاولیاء در باب ادب چنین آورده است:

«ذوالنون مصری گفت: ادب عارف زبر همه ادبها بود زیرا که او را معرفت مؤدب بود.

عبدالله مبارک گفت: هر که راه ادب آسان گیرد خلل در سنتها پدید آید و هر که سنتها آسان گیرد او را از فرایض محروم گردانند و هر که فرایض آسان گیرد از معرفتش محروم دارند و هر که از معرفت محروم بود دانی که او که بود.

ابن عطا گفت: ادب ایستادن است بر موافقت هر چه نیکو داشته اند، گفتند این چگونه بود؟ گفت: آن که معاملت با خدای به ادب کند به نهان و آشکارا چون این به جای آری ادیب باشی گر چه عجمی باشد.»

شیخ ممشاد گوید: ادب به جا آوردن مرید حرمت پیران بود و نگاه داشتن خدمت برادران و از سببها بیرون آمدن و آداب شرع بر خویشتن نگاه داشتن (35) .»

عزالدین کاشانی مؤلف کتاب مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه در بیان ادب چنین گوید:

«لفظ ادب عبارت است از تحسین اخلاق و تهذیب اقوال و افعال و افعال دو قسمند: افعال قلوب و آن را نیات خوانند و افعال قوالب و آن را اعمال خوانند و اخلاق و نیات نسبت به باطن دارند و اقوال و اعمال نسبت به ظاهر.

پس ادیب کامل آن بود که ظاهر و باطنش به محاسن اخلاق و اقوال و نیات و اعمال آراسته بود. اخلاقش مطابق اقوال باشد و نیاتش موافق اعمال، چنان که نماید، باشد و چنان که باشد، نماید. پس هر طالب صادق باید که همواره ظاهر و باطنش را از شوایب مخالفت و مساءت مهذب دارد تا مؤدب گردد و اشارت به این معنی است قول شیخ الاسلام قدس الله روحه: الادب تهذیب الظاهر و الباطن.

هر که در تهذیب ظاهر و باطن پیوسته متفقد احوال خود بود، نخواهد که اخلاق و احوالش از اقوال مختلف باشد و اگر بیان حالی یا مقامی یا خلقی بر زبان آورد و خود را بدان متخلق و موصوف نیابد آن قول را سوء ادب داند (36) ».

خلاصه مطالب صوفیان در باب ادب:
صوفیان این کلمه را مربوط می دانند به حفظ حدودی که در قرآن کریم به صورت «والحافظون لحدود الله » آمده است و ماخوذ می دانند از کلمه ادب در حدیث نبوی که فرمود: «ادبنی ربی فاحسن تادیبی » و آن را گرد آمدن خلقتهای خیر و تهذیب ظاهر و باطن سالک می دانند که باید در تمام معاملات اعم از آن که با حق باشد یا با خلق و یا با خود، آن را مراعات نماید و این مراعات گاهی بدون تکلیف و تکلف است و گاهی با تکلف و دستور مراد و شیخ و برای آن تقسیماتی قایل شده اند. از جمله: ابونصر سراج اهل ادب را بر سه دسته تقسیم کرده است: 1- اهل دنیا 2- اهل دین 3- اهل الله.

محی الدین عربی به طور کلی آن را به دو دسته متمایز حال و مقام تقسیم کرده و سپس ادب مقام را به چهار تقسیم نموده است: 1 - ادب شریعت و آن به جا آوردن آداب و مرسوم در دین و شریعت است. 2 - ادب خدمت که رسوم خدمت سالک را در سفر و حضر شامل می شود. 3 - ادب حق که از آن پیروی از خداوند متعال و ارجاع به او در تمام امور غرض است. 4 - ادب حقیقت که سالک در مقام فناء فی الله به آن می رسد.

وی برای ادب حال نیز تقسیماتی قایل شده است، چون: ادب شریعت، ادب در مکان، ادب در زمان، ادب وضعی، ادب احوال، ادب اعداد، ادب خدمت، ادب حق و ادب حقیقت که درباره هر یک توضیحاتی داده است که به اختصار ذکر شد.

خواجه عبدالله انصاری مراعات ادب را در سه چیز برای سالک ضروری می داند: 1- در خدمت 2- در معرفت 3- در معاملت.

کاشانی پس از ذکر تعریف خواجه هرات از ادب، آن را به دو دسته عمده ظاهری و باطنی تقسیم کرده است. ادب در نظر صوفیان از جمله مسائلی است که سالک باید در تمام موارد آن را مراعات کند و بسیاری از آنان ترک آن را در هیچ مرحله ای از مراحل یا مقامی از مقامات و حالی از احوال جایز نمی دانند، جز معدودی از آنان مانند ابن عربی که ترک ادب حقیقت را به علت فنای سالک در حق جایز شمرده است، اما اجماع صوفیان ترک آن را جایز نمی شمارند و به همین جهت در کتب خود برای هر یک از اعمال ظاهری و باطنی سالک، طریق ادبی خاص قایل شده اند که اعمال آن از واجبات است (37) .

پی نوشتها:

1- دهخدا، لغت نامه، دانشگاه تهران، چاپ اول دوره جدید، 1372، ذیل واژه ادب.

2- همان ماخذ.

3- فرهنگ معین، امیر کبیر، جلد اول، 1364، ذیل واژه ادب.

4- دهخدا، لغت نامه، ذیل واژه ادب.

5- به نقل از لغت نامه.

6- همان.

7- همان.

8- به نقل از دهخدا، لغت نامه.

9- ابن خلدون، مقدمه، ج 1، ترجمه محمدپروین گنابادی.

10- همایی، تاریخ ادبیات ایران، مقدمه.

11- همایی، تاریخ ادبیات ایران، ج 1، صص 8-2.

12- مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج اول.

13- فرهنگ معین.

14- دهخدا، لغت نامه به نقل از منتهی الارب.

15- محمد بن محمد آملی، نفایس الفنون فی عرائس العیون.

16- فرید وجدی، دائرة المعارف عربی.

17- قابوسنامه به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، ص 135.

18- دکتر عبدالحسین زرین کوب، نقد ادبی، ج اول.

19- دکتر عبدالحسین زرین کوب، شعر بی دروغ، شعر بی نقاب، صص 30-28.

20- دکتر سید جعفر سجادی، فرهنگ علوم عقلی، ج اول.

21- جلال الدین همایی، فنون بلاغت و صناعات ادبی، ص 349.

22- به نقل از محمدرضاحکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، صص 40-39.

23- کداب آل فرعون والذین من قبلهم کذبوا بایاتنا فاخذهم الله بذنوبهم و الله شدید العقاب (آل عمران، آیه 11).

24- مجید یکتایی، نوپردازی در نقد شعر و سخن سنجی، صص 23-20.

25- دکتر سید جعفر سجادی، فرهنگ علوم عقلی، ص 39.

26- دکتر سیدصادق گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، ذیل ادب.

27- ترجمه رساله قشریه، ص 478.

28- هجویری، کشف المحجوب، ص 432 به بعد.

29- همان ماخذ.

30- نجم /16.

31- سهروردی، عوارف المعارف، باب 32.

32- حدید /3.

33- محی الدین عربی، فتوحات مکیه، ج 2، ص 284.

34- شرح منازل السائرین، صص 22-19.

35- تذکرة الاولیاء، چاپ استعلامی.

36- عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه، ص 203 به اختصار.

37- به اختصار از: دکتر گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، صص 6- 135.

منابع و مآخذ

استعلامی، محمد، مثنوی مولوی، دفتر اول، تهران، انتشارات زوار، چاپ دوم، 1369.

اسلامی ندوشن، محمدعلی، جام جهان بین، تهران، انتشارات توس، چ چهارم، 1355.

بستانی، مسعود، البلاغة و التحلیل الادبی، بیروت، دارالمشرق، چ دوم، 1971 م.

جرجانی، میرسیدشریف، تعریفات، ترجمه و اختصار: عمران علیزاده، تهران، وفا، 1360.

حکیمیان، ابوالفتح، قلمرو قلم در آیین نگارش فارسی، تهران، بی تا، 1351.

حکیمی، محمدرضا، ادبیات و تعهد در اسلام، تهران، انتشارات فجر، 1356 (مقدمه)

دهخدا، علی اکبر (علامه)، لغت نامه، تهران، انتشارات دانشگاه، چ اول، دوره جدید، 1372.

رادفر، ابوالقاسم، فرهنگ بلاغی - ادبی، ج 1، تهران، اطلاعات، چ اول، 1368.

زرین کوب، عبدالحسین، شعر بی دروغ، شعر بی نقاب، تهران، علمی، چ اول، 1346.

زرین کوب، عبدالحسین، نقد ادبی، دوره جدید، ج 1، تهران، امیرکبیر، چ سوم، 1361.

سجادی، سیدجعفر، فرهنگ علوم عقلی، تهران، علمی، چ اول، 1344.

عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندربن قابوس، قابوسنامه به تصحیح دکتر یوسفی، تهران، علمی - فرهنگی، چ هشتم، 1375.

کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال همایی، تهران، نشر هما، چ سوم، 1367.

گوهرین، سیدصادق، شرح اصطلاحات تصوف، ج اول، تهران، زوار، چ اول، 1367.

لویس، معلوف، فرهنگ المنجد، بیروت، المطبعة الکاتولیکیة، چ 19، 1966 م.

مصاحب، غلامحسین، دائرة المعارف فارسی، ج 1، تهران، فرانکلین، چ اول، 1345.

معین، محمد، فرهنگ فارسی 6 جلدی، تهران، امیرکبیر، چ هفتم، 1364.

مهیار، حسین (مترجم)، فرهنگ ابجدی عربی - فارسی ترجمه منجدابجدی، تهران، اسلامی، چ اول، 1370.

همایی، جلال الدین، تاریخ ادبیات ایران، تهران، فروغی، چ سوم.

- ، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، نشر هما، چ نهم، 1373.

یکتایی، مجید، نوپردازی در نقد شعر و سخن سنجی، تهران، وحید، 1350

منبع : حوزه
 
بالا