کارهاى عجیب حضرت خضر(ع)

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
مهمترین مساله اى که دانشمندان بزرگ را در داستان موسى(علیه السلام) و خضر(علیه السلام) به خود مشغول ساخته، ماجراهاى سه گانه اى است که این مرد عالم در برابر موسى(علیه السلام) انجام داد، موسى(علیه السلام) چون از باطن امر، آگاه نبود، زبان به اعتراض گشود، ولى بعداً که توضیحات استاد را شنید قانع شد.

در هنگام مطالعه این داستان ممکن است این سوالات پیش بیاید که: آیا واقعاً مى توان اموال کسى را بدون اجازه او معیوب کرد، به خاطر آن که غاصبى آن را تصاحب نکند؟

و آیا مى توان نوجوانى را به خاطر کارى که در آینده انجام مى دهد مجازات کرد؟!

و آیا لزومى دارد براى حفظ مال کسى مجاناً زحمت کشید و بیگارى کرد؟!
 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
در پاسخ این سوالها باید گفت:
ما در این جهان، داراى دو نظام هستیم: «نظام تکوین» و «نظام تشریع» گر چه این دو نظام، در اصول کلّى هماهنگ اند، ولى گاه مى شود: در جزئیات از هم جدا مى شوند.

مثلاً، خداوند براى آزمایش بندگان، آنها را مبتلا به «خوف» (ناامنى) و «نقص اموال و ثمرات» از بین رفتن نفوس و عزیزان مى کند، تا معلوم شود چه اشخاصى در برابر این حوادث صابر و شکیبا هستند.

آیا هیچ فقیهى و یا حتى پیامبرى مى تواند اقدام به چنین کارى بکند؟ یعنى اموال، نفوس، ثمرات و امنیت را از بین ببرد، تا مردم آزمایش شوند؟

و یا این که: خداوند بعضى از پیامبران و بندگان صالح خود را به عنوان هشدار و تربیت در برابر ترک اولى، گرفتار مصیبت هاى عظیم مى نمود، همچون مصیبت «یعقوب»(علیه السلام) به خاطر کم توجهى به بعضى از مستمندان، و یا ناراحتى «یونس»(علیه السلام) به خاطر یک ترک اولاى کوچک.

آیا کسى حق دارد، به عنوان مجازات و کیفر، اقدام به چنین کارى کند؟

و یا این که: مى بینیم گاهى خداوند نعمتى را از انسان به خاطر ناشکرى مى گیرد، مثلاً شکراموال را به جاى نیاورده اموالش در دریا غرق مى شود، و یا شکرانه سلامتى را به جا نیاورده، خدا سلامت را از او مى گیرد.
 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

آیا از نظر فقهى و قوانین تشریعى، کسى مى تواند به خاطر ناشکرى، اموال دیگرى را نابود کند و سلامت را مبدّل به بیمارى؟

نظیر این مثال ها فراوان است، و مجموعاً نشان مى دهد: جهان آفرینش مخصوصاً آفرینش انسان، بر این نظام احسن استوار است که خداوند براى این که: انسان راه تکامل را بپیماید، قوانین و مقرراتى براى او از نظر تکوین قرار داده که تخلف از آنها عکس العمل هاى مختلفى دارد.

در حالى که از نظر قانون شرع، نمى توانیم همه آنها را در چارچوب این قوانین بریزیم.
فى المثل، طبیب مى تواند، انگشت انسانى را به خاطر این که: زهر به قلب او سرایت نکند قطع نماید.
ولى آیا هیچ کس مى تواند انگشت انسانى را براى پرورش صبر و شکیبائى در او، و یا به خاطر کفران نعمت، قطع نماید؟! (در حالى که مسلماً خدا مى تواند چنین کارى را بکند؛ چرا که موافق نظام احسن است).

حال که ثابت شد، ما دو نظام داریم و خداوند حاکم بر هر دو نظام است، هیچ مانعى ندارد: خداوند گروهى را مامور پیاده کردن نظام تشریع کند، و گروهى از فرشتگان یا بعضى از انسان ها (همچون خضر) را مامور پیاده کردن نظام تکوین نماند (دقت کنید).
 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
از نظر نظام تکوین الهى، هیچ مانعى ندارد که خداوند حتى کودک نابالغى را گرفتار حادثه اى کند و در آن حادثه، جان بسپارد؛ چرا که وجودش در آینده ممکن است خطرات بزرگى به بار آورد، همان گونه که گاهى ماندن این اشخاص داراى مصالحى مانند آزمایش و امتحان و امثال اینها است.

و نیز هیچ مانعى ندارد خداوند شخصى را امروز به بیمارى سختى گرفتار کند به طورى که نتواند از خانه بیرون برود; چرا که مى داند اگر از خانه بیرون رود حادثه خطرناکى پیش خواهد آمد، و او را لایق مى داند که از آن خطر برهاند.

و به تعبیر دیگر، گروهى از ماموران خدا در این عالم، مامور به باطنند.

و گروهى مامور به ظاهر، آنها که مامور به باطنند، ضوابط، اصول و برنامه هائى مخصوص به خود دارند، همان گونه که ماموران به ظاهر براى خود اصول و ضوابط خاصى دارند.

درست است که خط کلّى این دو برنامه، هر دو انسان را به سمت کمال مى برد، و از این نظر هماهنگ اند، ولى گاهى در جزئیات مانند مثال هاى بالا از هم جدا مى شوند.

البته، بدون شک در هیچ یک از دو خط، هیچ کس نمى تواند خودسرانه اقدامى کند، بلکه، باید از طرف مالک و حاکم حقیقى مجاز باشد، لذا «خضر» با صراحت این حقیقت را بیان کرده گفت: «ما فَعَلْتُهُ عَنْ اَمْرِی»؛ (من هرگز پیش خود این کار را انجام ندادم).

بلکه درست طبق یک برنامه الهى، ضابطه و خطى که به من داده شده است، گام برمى دارم.

و این که: مى بینیم موسى(علیه السلام) تاب تحمل کارهاى خضر را نداشت به خاطر همین بود که خط ماموریت او از خط ماموریت خضر جدا بود، لذا، هر بار مشاهده مى کرد گامش بر خلاف ظواهر قانون شرع است، فریاد اعتراضش بلند مى شد، ولى خضر با خونسردى به راه خود ادامه مى داد، و چون این دو رهبر بزرگ الهى به خاطر ماموریت هاى متفاوت نمى توانستند براى همیشه با هم زندگى کنند «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ» را گفت.(1)




پی نوشت:
(1). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 12، ص 54
 
بالا