تاثیر سخنان امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در شام

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
سخنان و روشنگری های امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) در شام چنان تاثیری در مردم گذاشت که یزید براى کم کردن فشار افکار عمومى هنگام غذا خوردن امام سجّاد(علیه السلام) را بر سر سفره خود مى نشاند! (1) و به زینب و زنان بنى هاشمى اجازه داد که براى امام حسین(علیه السلام) عزادارى نمایند و زینب کبرى(علیها السلام) نیز به مدت هفت روز براى آن حضرت مراسم عزا برپا کرد و زنان شامى در آن مجلس حاضر شدند، تا آنجا که نزدیک بود مردم به قصر یزید بریزند و او را بکشند که دستور داد آن مراسم را تعطیل نمایند (2) و از آن پس یزید سعى مى کرد گناه را بر عهده پسر مرجانه (ابن زیاد) بیندازد و او را متّهم اصلىِ چنین جنایتى معرّفى کند!

سیوطى ـ دانشمند معروف اهل سنّت ـ مى نویسد: یزید ابتدا از کشته شدن امام حسین(علیه السلام) و خاندانش خوشحال شد، امّا بر اثر خشم مسلمین از آن کار اظهار ندامت مى کرد، ولى با این حال مردم از او خشمگین بودند و حق داشتند که او را دشمن بدارند. (3)

طبرى نیز نقل مى کند: یزید پسر مرجانه را لعنت مى کرد و مى گفت:

«فَبَغَّضَنی بِقَتْلِهِ اِلَى الْمُسْلِمِینَ وَ زَرَعَ لی فی قُلُوبِهِمُ العَداوَهَ، فَبَغَّضَنِی الْبَرُّ وَ الْفاجِرُ بِمَا اسْتَعْظَمَ النَّاسُ مِنْ قَتلی حُسَیْناً»؛

(ابن زیاد مرا با کشتن حسین(علیه السلام) منفور مسلمانان قرار داد و بذر عداوت آنان را با من در قلبشان کاشت. و چون کشتن حسین(علیه السلام) براى مردم گران آمده همگان مرا دشمن مى دارند). (4)
 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

به یقین این عقب نشینى مصلحتى یزید و تغییر موضع سیاسى بر اثر خطبه هاى افشاگرانه حضرت زینب و امام سجاد(علیهما السلام) در شام و بیدارى مردم بود، وگرنه هرگز یزید با آن سابقه و آن کلمات مسرّت آمیزى که در آغاز بر زبان راند، از کار خود پشیمان نبود و از این رو، پسر مرجانه و دیگر فاجعه آفرینان حادثه کربلا را هرگز محاکمه و مجازات نکرد و همچنان آنان را بر مناصبشان باقى گذاشت! (5)

تاثیر سخنان آنها بر یزید را می توان از هنگام حرکت اسرا به سوی مدینه نیز فهمید چون هنگامى که یزید مى خواست کاروان اسیران را روانه مدینه کند امام سجاد(علیه السلام) را خواست و گفت آن سه خواسته اى که من وعده داده بودم آنها را انجام دهم بیان کن.

امام(علیه السلام) فرمود: در خواست اوّل من آن است که یک بار دیگر چهره آقا و مولایم حسین(علیه السلام) را ببینم، تا از او توشه بردارم و از وى خداحافظى کنم.

درخواست دوم من آن است که هر چه از ما به غارت برده اند را، به ما برگردانند. در خواست سوم من آن است که اگر مى خواهى مرا به قتل برسانى، کسى را با این زنان همراه کن تا آنها را به حرم جدّشان (مدینه) برساند.
 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
یزید خواسته اوّل امام را (در آن لحظه) نپذیرفت و در پاسخ به خواسته دوم گفت: امّا اموالى که از شما گرفته شد، به عوض آنها چند برابر به شما خواهم داد و امّا پاسخ خواسته سوم آنکه من تو را به قتل نمى رسانم و جز تو کسى این زنان را به مدینه نخواهد رساند.

امام(علیه السلام) فرمود: «ما نیازى به مالت نداریم و آنها ارزانى خودت باد. در خواست من آن است که آنچه از ما به غارت برده شد، به ما بازگردانند، زیرا در میان آن اموال دوک ریسندگى و مقنعه و گردنبند و پیراهن حضرت فاطمه(علیها السلام) بود.
«...لاِنَّ فیهِ مَغْزَلُ فاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّد، وَ مِقْنَعَتُها، وَ قِلادَتُها، وَ قَمیصُها».
آنگاه یزید دستور داد اموال غارت شده را برگردانند و خودش نیز دویست دینار بر آن افزود.

امام چهارم(علیه السلام) آن دویست دینار را گرفت، و میان فقرا تقسیم کرد. (6)

همچنین نقل شده است که هنگام حرکت کاروان اهل بیت(:S (31):) از شام، یزید دستور داد محمل ها را زینت کنند و اموال فراوانى به خاندان حرم حسینى بدهند و آنگاه به امّ کلثوم(علیها السلام) گفت: این اموال را در برابر مصیبت هایى که به شما رسیده، بردارید.

امّ کلثوم(علیها السلام) فرمود: اى یزید چقدر تو بى حیا و بى شرمى! برادرم و اهل بیت ما را به قتل مى رسانى و در مقابل به ما اموالى مى دهى (تا آن را جبران کنى، هرگز چنین نخواهد بود). (7)
 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
این ماجرا نشان مى دهد که افکار عمومى مردم شام بر ضدّ یزید برانگیخته شده بود و او خود را در این ماجراى بزرگ شکسته خورده مى دید، ناچار سعى مى کرد با این اقداماتِ به ظاهر محبّت آمیز، از خشم مردم بکاهد، ولى اهل بیت با عدم تسلیم در برابر او خشم خویش را نشان دادند. این خاطرات در اذهان مردم شام باقى ماند و آن محیط امن را براى خاندان بنى امیه ناامن ساخت.

در نقلی آمده: آنگاه که کاروان آماده حرکت شد، یزید، امام على بن الحسین(علیه السلام) را خواست و (براى فرافکنى) گفت: خدالعنت کند پسر مرجانه را! اگر من با حسین(علیه السلام) بودم، هر چه مى خواست به او مى دادم و از کشته شدن او به هر قیمتى ـ هر چند در این راه بعضى از فرزندانم کشته مى شدند ـ جلوگیرى مى کردم، ولى قضاى الهى آنگونه که خودت دیده اى اتفاق افتاد، به هر حال، وقتى به وطن رسیدى هر چه نیاز داشتى براى من بنویس تا برآورده سازم. (8)

بى شک این واکنشها به سبب ندامت و پشیمانى یزید از کردار خود نبود؛ زیرا تاریخ نشان مى دهد که بعد ازواقعه کربلا نیز از هیچ تضییقى بر اهل بیت(:S (31):) و شیعیان آنها فروگذار نمى کرد، بلکه جوّ اجتماعى شام بر اثر بیدارى و آگاهى مردم به سبب خطبه هاى کوبنده امام سجاد(علیه السلام) و زینب کبرى(علیها السلام) چنان ملتهب شده بود که اگر یزید غیر از این انجام مى داد ممکن بود به یک شورش عمومى بر ضدّ او منتهى شود. (9)





پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج 45، ص 143.
(2). نفس المهموم، ص 262.
(3). تاريخ الخلفاء، ص 232. (فَسُرَّ بِقَتْلِهِمْ أوَّلاً، ثُمَّ نَدِمَ لَمّا مَقَتَهُ المُسْلِمُونَ عَلى ذلك، وَأبْغَضَهُ النّاسُ وَحَقٌّ لَهُمْ أنْ يُبْغِضُوهُ).
(4). تاريخ طبرى، ج 4، ص 389.
(5). ابن كثير عالم متعصّب اهل سنّت ـ كه شيوه او غالباً توجيه خلاف كارى هاى معاويه و يزيد است ـ در اين ارتباط مى نويسد: «وَ قَدْ لَعَنَ [يَزيدُ] إبْنَ زِياد عَلى فِعْلِهِ ذلِكَ، وَ شَتَمَهُ فيما يَظْهَرُ وَ يَبْدُو، وَ لكِنْ لَمْ يَعْزِلْهُ عَلى ذلِكَ، وَ لا عاقَبَهُ، وَ لا أَرْسَلَ يَعِيبُ عَلَيْهِ ذلِكَ»؛ (يزيد، ابن زياد را به سبب چنين جنايتى لعن كرد و به طور آشكارا وى را شماتت نمود، ولى نه او را از مقامش بركنار كرد و نه وى را مجازات نمود و نه حتى نامه و يا فرستاده اى را براى سرزنش وى فرستاد!). (البداية والنهاية، ج 8، ص 204).
(6). ملهوف (لهوف)، ص 224.
(7). بحارالانوار، ج 45، ص 197. (با اندكى تصرّف و تلخيص)
(8). نعمان بن بشير همان كسى است كه هنگام ورود حضرت مسلم به كوفه، فرماندار آنجا بود. يزيد او را از فرماندارى بركنار و عبيدالله بن زياد را بر آنجا گماشت. او به شام آمد، و در حمايت از يزيد و پدرش معاويه كوشا بود، پس از هلاكت يزيد، مردم را به بيعت با عبدالله بن زبير ترغيب مى كرد؛ اهالى حمصبا او مخالفت كردند و در نهايت در سال 64 او را كشتند (استيعاب، شرح حال نعمان بن بشير).
(9). گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر
 
بالا