چون داخل حرم شود بايد حالش حال رجا و امن باشد از سخط و غضب الهي مثل حال مقصري كه به بن بست رسيده باشد و اين حقيقت را از مفاد آيه وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِناً ). ئو هر كه وارد آن شود در امان است.
بيابد، اينجا جاي زيادي رجا و اميدواري است، چه اين كه شرف بيت عظيم و صاحب آن به راجي خود كريم است و اينجا جاي توسعه رحمت است; زيرا تو در اين جا مهمان خاص اكرم الاكرمين هستي، آن جناب پي بهانه مي گشت كه تو را يك مرتبه در تمام عمرت به خانه خود دعوت كرده باشد ـ اگر چه هميشه مهمان او بوده اي ـ و اكنون آن مهماني ميسر شده، حاشا و كلاّ از كرم او كه هر چه تو از او خواهش داشته باشي او از جواب آن مضايقه كند، اين چنين گمان را به بعضي از افراد سخي نبايد برد چه رسد به الجواد المطلق
پس اگر تو نياوري، يا بياوري، امّا نتواني نگهداري; يا از اصل نداني چه بايد خواهي يا كاري كني بدست خود كه مقتضي بذل به تو نباشد، تقصير كسي نيست، گدايي با كاهلي نمي سازد، بلي عيب در اينجاست كه غالب مردم كه مشرف به مكه شدند اعظم همّشان اين است كه زود صورت اين اعمال را از سر واكنند علي سبيل الاستعجال، آن وقت آسوده در فكر خريد خود باشند، اما تمام حواس بايد پيش معناي اين اعمال باشد براي آنان مهم نيست، با اين كه همه حواس مهمان بايد پيش ميزبان باشد و چشمش به دست او و حركات و سكناتش به ميل او باشد، حتي روزه مستحب بدون اذن او مذموم است، چه جاي اين كه در خانه او هتك
عرض او را بكني و هتك عرض سلطان السلاطين اشتغال به مناهي اوست.چه حاجي هايي كه وارد مكه مي شوند و حداقل صد معصيت از قبيل دروغ، تهمت، غيبت و اذيت به غير، سخن چيني و تعطيل حق غير و فحش به ديگران از آنان سر مي زند، پناه به خدا از چنين سفري و واي به حال چنين مهماني !
طواف
چون شروع به طواف نمايد، بايد هيبت و عظمت و خوف و خشيت و رجا و عفو و رحمت سراسر وجود او را بگيرد، اگر جوارح خارجيه نلرزد اقلاً دلش بلرزد، مثل آن ملائكه كه حول عرش دائماً به اين نحو طواف مي كنند و بايد ملتفت باشد كه طواف منحصر به طواف جسماني نيست، بلكه يك طواف ديگري هم هست كه طواف حقيقي اوست كه آن را طواف قلبش گويند به ذكر رب البيت و اصيل بودن آن براي اين است كه اعمال جسمانيه را امثله آن ها قرار داده اند كه انسان از اين ها پي به آن ها ببرد، چنان كه مضمون روايت است.
و بايد بداند كه هم چنان كه بي قطع علاقه از امور غير الهي نمي توان به اين خانه آمد، در مورد آن كعبه حقيقي هم چنين است.در بوسيدن حجر و ملصق شدن به مستجار و استلام حطيم و گرفتن دامن كعبه، بايد حال او حال مقصري باشد كه از جريمه فرار كرده و به صاحب اصلي حق ملتجي شده كه از تقصيراتش بگذرد، اين است كه گاهي دست و پايش را مي بوسد، گاهي دامن او را مي گيرد، گاهي خود را به او مي چسباند، گاهي گريه مي كند، گاهي او را به عز اشخاص قسم مي دهد، گاهي تضرع مي نمايد كه بلكه او را از اين مهلكه نجات دهد، خصوصاً اگر كسي باشد كه انسان بداند غير او ملجأ و پناهي نيست.
چون به سعي آيد بايد سعيش اين باشد كه اين سعي را به منزله تردد در خانه سلطان قرار دهد به اميد عطا و بخشش.