هر وقت پسرم می خواست بره جبهه ، صورتش رو می بوسیدمایشون هم بوسه ای به پیشانی ام می زد
وقتی خبر شهادتش رو آوردند
اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که پیشانی اش رو غرق بوسه کنم
... پیکرش رو که دیدم ، پارچه رو کنار زدم
آمدم پیشانی اش را ببوسم
اما صحنه ای دیدم که جگرم هزار تکه شد
پسر نازنینم قسمت بالای صورتش رو نداشت
ترکش پیشانیش رو برده بود...
وقتی خبر شهادتش رو آوردند
اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که پیشانی اش رو غرق بوسه کنم
... پیکرش رو که دیدم ، پارچه رو کنار زدم
آمدم پیشانی اش را ببوسم
اما صحنه ای دیدم که جگرم هزار تکه شد
پسر نازنینم قسمت بالای صورتش رو نداشت
ترکش پیشانیش رو برده بود...
راوی: مادر شهید علی کلهری