وظایف پدر و مادر

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
وظیفه 1: شرط اول اینكه پدر و مادر باید نسبت به بچه سوز داشته باشند. بچه را در كوچه، مزرعه، مدرسه و... رها نكند. «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلیكُمْ ناراً»(تحریم/6) «قُوا» یعنی نگه دار، بچه هایتان را نگه دارید، قرآن می‌گوید بچه هایتان را نگه دارید فهو «أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلیكُمْ». خودتان و بچه هایتان را نگه دارید و حفظ كنید. نه خودتان را رها كنید، و نه بچه هایتان را. قرآن می‌فرماید: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»(طه/132) اگر به بچه‌ات می‌گویی نماز بخوان، نگو گفتم و گوش نداد، «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها». مقاومت كن، بله بچه‌ی مردم را می‌شود 2 یا 3 بار نصیحت كند و اگر گوش نداد رها كند، ولی درمقابل بچه‌ی خودت مقاومت كن. قرآن می‌گوید: «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة»(زمر/15). به مردم بگو كه خاسر واقعی كیست؟ كسی است كه «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة» بازنده‌ی واقعی كسی است كه خود را ببازد و نسلش به بازی گرفته شود و ببازد. سوز در بهشت! گروهی از بهشتیان از هم می‌پرسند كه چه شد شما اهل بهشت شدید. می‌گوید: «قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فی‏ أَهْلِنا مُشْفِقینَ»(طور/26). ما نسبت به بچه هایمان سوز داشتیم. نباید پدر و مادر بچه‌اش را به امان خدا رها كند. سوز، نه برای لباسش، برای فكر و اخلاق و تربیتش.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
وظیفه دوم: تكریم، احترام و كرامت، نوجوان و جوان در اسلام كرامت دارد، احترام دارد. شخص 21 ساله را پیغمبر فرماندار مكه كرد. جوان 18 ساله را فرمانده لشگر كرد. یكی از یاران بسیار مهمی كه همه دوستش داشتیم و از اصحاب خوب پیامبر است و نمی‌خواهم اسمش را ببرم در یك ماجرایی دید كه یك جوان رئیس شده است. پیغمبر به جوان گفت مسئول و سرپرست اینجا تو باش، این پیرمرد یكجوری شد، عارش شد، و خلاصه گفت اگر این رئیس است من با او همكاری نمی‌كنم او دهانش بوی شیر می‌دهد. یك مقدار تكبرش گل كرد و رفت و تا آخر عمرش قصه خورد كه چرا من متكبر بودم و الحمدالله در جمهوری اسلامی ما بیشتر مسئولین ما جوان هستند، این حرف را بعضی از پیرمردها می‌زنند كه مملكت دست یك مشت بچه افتاده است. كه این كلمه، كلمه‌ی خوبی نیست. بچه كیست؟ بزرگ كیست؟ مگر به سن است، سن یك ارزش است، عقل نیز یك ارزش است، علم و شهامت نیز یك ارزش است.
اگر یك جوان را دیدیم و به او گفتیم كه خودت را از پشت بام پرت كن و پرت كرد. . . و به یك بزرگسال اگر بگوییم از یك تپه بپر، نمی‌پرد. ارزش ما همان است. باید همه‌ی اینهایی كه حال ندارند از یك تپه بپرند و نمی‌پرند شاگرد آن آقا بشوند كه از پشت بام می‌پرد. بله سن نیز ارزش است. اما همه‌ی ارزش سن نیست، تكرار می‌كنم 21 ساله فرماندار مكه شد، 18 ساله فرمانده لشگر، حساب اینگونه است. یك مطلبی را از خود رسول الله برایتان بگویم. یا رسول الله چقدر بها می‌دهید به این جوانها؟ لوس بار می‌آیند.
نه! باید بها دهیم. برای اینكه من در مكه فریاد توحید سر دادم. «حالفنی الشبان و ذالفنی الشیوخ حالفنی»(حلف هم پیمان) جوانها با من بیعت كردند «خالفنی الشیوخ» پیرها با من بیعت نكردند. جبهه ما را چه كسانی پركردند؟ بیشتر جوانها بودند. آنهایی كه خیلی خود را عاقل می‌دانند، اگر بپرسید چه كسی عاقل است می‌گویند آن كسی عاقل است كه دست به آب و آتش نمی‌زند. خوب برو كنار دیگر.

بپرسید چه كسی عاقل است می‌گویند آن كسی عاقل است كه دست به آب و آتش نمی‌زند. خوب برو كنار دیگر.
امام صادق(ع) فرمود: حالا كه جوان كرامت دارد، حیف است كه جوانیش را به بطالت بگذراند. «جِدُّوا وَ اجْتَهِدُوا»(عدةالداعی، ص‏313) حدیث داریم «جِدُّوا» جدیت كنید. «اجْتَهِدُوا» تلاش كنید، یا در راه علم و راه تعلیم. امام می‌فرماید: جوان یا باید عالم باشد و یا شاگرد عالم، آقا كارگر نمی‌خواهید، كارگر می‌خواهیم ولی این كارگر نیم ساعت شاگردی كند. رشد علمی، احترام فرزند به بچه‌ها رسیدن، اولیاء و مربیان، پدر و مادرها به بچه‌ها برسند. 4 بار در قرآن می‌گویند: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(بقره/83) آقا پدر و مادر ما از دنیا رفته است. ما پدر و مادر نداریم كه به این آیه «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» عمل كنیم. حدیث بخوانم. امام صادق(ع) فرمود: «بِرُّ الرَّجُلِ بِوَلَدِهِ بِرُّهُ بِوَالِدَیْهِ»(من‏لایحضره‏الفقیه، ج‏3، ص‏483) كسی اگر به بچه‌اش احترام كند، ثواب كسی را دارد كه به پدر و مادرش احترام كند. كسی اگر پدر یا مادرش از دنیا رفته است به بچه‌اش احترام كند، احترام به فرزند اجر احترام به پدر و مادر را دارد و همان خیر و بركات را نیز دارد. سوز، احترام، منتهی احترام نه دشمنی.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
امیرالمومنین(ع) فرمود: «وَ اللَّهِ مَا سَأَلْتُ رَبِّی وَلَداً نَضِیرَ الْوَجْهِ وَ لَا سَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقَامَةِ وَ لَكِنْ سَأَلْتُ رَبِّی وُلْداً مُطِیعِینَ لِلَّهِ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ بِهِ عَیْنِی»(المناقب، ج‏3، ص‏380) امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: من از خدا خواستم كه یك پسر خوشگل به من بدهد «وَ لَا سَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقَامَةِ» از خدا خواستم اولادم خوشرو باشد. آخر بعضی‌ها یك بچه‌ی زیبا كه می‌بینند، می‌گویند‌ای كاش من یك بچه اینطوری می‌داشتم، خیلی خوب بود. اول شكل و قد بچه را می‌بیند، مثلا می‌بیند 84 كیلو است، خیلی رشید است، می‌گوید‌ی بچه‌ی اینطوری آدم داشته باشد، خوب است. امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: من از خدا نخواستم كه فرزندم قدش چنین و صورتش چنان باشد. «وَ لَكِنْ سَأَلْتُ رَبِّی وُلْداً مُطِیعِینَ لِلَّهِ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ بِهِ عَیْنِی» من از خدایی كه بچه خواستم، خواستم بچه هایم «مُطِیعِینَ لِلَّهِ» بنده‌ی خدا باشند. «وجلین منه» خوف خدا در دلشان باشد. كه هر وقت «إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ بِهِ عَیْنِی» بچه می‌خواهم كه در خط خدا باشد، آخر گاهی اوقات پدر و مادرهایی هستند، اولادهایی هستند كه مثل شاخ شمشاد یك عمل صالح از این اولاد سر نمی‌زند. امیرالمومنین می‌فرماید: پسرانتان را كیلویی حساب نكنید. نمی‌خواهم قدش چنین، وزنش چنان، شكلش چنین باشد. حساب كنید كه این بچه چه نقشی دارد؟ پدر و مادر‌ها خوشحال نباشید كه درآمد بچه‌تان چقدر است؟ حساب كنید از كجا می‌آورد نه اینكه چقدر دارد؟ آخر بعضی مادرها می‌گویند الحمدالله بچه هایمان وضعشان خوب است، یك ماهی 12 تومان دارد و یكی ماهی 16 تومان و یكی ماهی 9 تومان دارد. نگو الحمدالله كه دارد، بگو از كجا دارد. درباره اولاد پدر و مادر چند تا وظیفه دارند.

رسیدیم به توجه به مسائل جنسی، پدر و مادر باید توجه كنند، اول به بچه‌ها می‌گوید آقازاده «وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ»(نور/58) بچه‌هایی كه هنوز به تكلیف نرسیده‌اند كوچولوها حق ندارند كه سر زده وارد اتاق پدر و مادرها بشوند. كوچولو هم هست، بچه‌ی 10 ساله، 3 ساله، 7 ساله، 6 ساله، دختر و پسر، بچه كوچولوها اگر خواستند در اتاق پدر و مادر بروند باید در بزنند، در بزن و بایست، اگر گفتند بیا تو، داخل شو. برای توجه به مسائل جنسی، حدیث داریم رختخواب بچه‌ها را همین كه از پنج سال رد شدند جدا بینداز دو تا برادر پهلوی هم نخوابند، دو تا خواهر پهلوی هم نخوابند، همین كه از پنج سال و شش سال گذشت بسترها جدا باشد. این برای اهمیت به مسائل جنسی است.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
«طوبی لمن كانت امه عفیفه» بخاطر رسیدگی به مسائل جنسی حدیث داریم كه خوشا به حال آن كسی كه مادرش عفیف باشد. هر لباسی را جلوی بچه‌اش نپوشد. پدر و مادرها چشم بچه‌ها را در خانه باز نكنند. پدر و مادر جلوی بچه نباید با هم شوخی داشته باشند. محبت و صفا باشد، ولی مسائلی كه یك رگه‌هایی از شوخی هست، نباشد. مسائل جنسی و مقدار محبت از وظایف اولیاء و پدر و مادر و مربیان است. بچه‌ها را یك جور نگاه كنید، حتی در متن لایحضر حدیثی دیدم كه اگر كسی در وصیت بین بچه‌ها فرق بگذارد گناه كبیره كرده است. كه بگوید من دارم می‌میرم، به یكی از بچه‌ها 100 تومان بدهد به دیگری 50 تومان و دیگری را. . . (بله یك وقت بچه‌ای را می‌گوییم 100 تومان بدهید چون ضعیف است، فقیراست و دلیلی دارد. آنجا مشكلی ندارد.) اما اگر بچه‌ها یكجور هستند و پدر و مادر تبعیض قائل شوند، گناه می‌كند. مساوات بین همه و در همه چیز، در محبت و در وصیت و. . . مساوات. حتی اگر بچه‌ی كوچك را می‌بوسی باید بچه‌ی دیگر را نیز ببوسی. نكند روبه روی دو بچه یكی را ببوسیم و یكی را نبوسیم. روایت داریم:
امام صادق(ع) می‌فرماید: پدرم یكی از برادرهایم را می‌بوسید با اینكه دوستش نداشت. توجه كنید امام صادق(ع) می‌فرماید: پدرم(امام باقر) داداشم را می‌بوسید با اینكه او را دوست نداشت، چرا؟ می‌گفت: می‌ترسم از ماجرای یوسف(ع) كه تكرار شود. چون یعقوب اظهار علاقه به یوسف میكرد، ولی اظهار علاقه به بقیه نمی‌كرد. حسادت بچه‌ها گل كرد و یوسف را در چاه انداختند. من بعضی بچه‌ها را دوست ندارم، ولی برای اینكه حسادتها گل نكند، احترام هر دو را می‌گیرم.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
تقویت شهامت؛ تقویت شهامت یك مسئله مهمی است، اولیاء و مربیان وظیفه دارند بچه‌ها را روحیه انقلابی بدهند. بگوید برو حرف بزن، بلند شو بگو، جسور بار بیاورد، بچه مودب بچه‌ای نیست كه بنشیند و از ترس پدرش هیچ نگوید، گاهی می‌گوییم این بچه‌ی مودبی است، هم چنان سربه زیر است. خوب این سیب زمینی است، بچه باید جسارت كند و داد بزند و اعتراض كند، حرف بزند. حتی دختر بچه و زن هرچه حرف زن‌تر باشند ارزش او بیشتر است. یك زنی به نمایندگی بقیه‌ی زنان آمد نزد پیامر گفت: من اعتراض دارم، من نماینده زنها هستم، شروع كرد و یك سخنرانی كرد كه چرا زنان چنین و چرا حق زنان چنان، چرا؟ شروع كرد و یك سخنرانی قرائی كرد، وقتی سخنرانی او تمام شد پیغمبر رو كرد به مردان و گفت: چند تا زن سراغ دارید كه به این خوبی حرف بزند؟ عجب قشنگ حرف زد! به قدری زیبا و محكم حرف زد، كه پیغمبر به مردها فرمود از این زن باید الگو بگیرید. بچه باید بتوانند حرف بزنند و خیال نكنید و نگوئید كه بزرگ می‌شود حرف می‌زند، نه بچه‌هایی كه نمی‌توانند در كوچكی حرف بزنند، بزرگ هم كه می‌شوند نمی‌توانند حرف بزنند. یك كسی به یك آقا گفت كه شما بالای منبر چیزی نمی‌گویید، حرف زدن كه كاری ندارد. گفت كاری ندارد، تو برو بالای منبر و بگو پنیر و انگور، رفت بالای منبر و نگاهش به مردم خورد و گفت انیر و پنگور. اینگونه نیست كه بزرگ می‌شود خودش سخنران می‌شود. بچه‌ها را باید وادار كنیم كه محكم حرف بزنند. و ماجرای امام جواد(ع) یادتان نرود كه وقتی مامون الرشید وارد شد همه‌ی بچه‌ها فرار كردند، فقط امام جواد(ع) كوچولو در كوچه ایستاد، (تقویت شهامت و جرات)
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
وظیفه ششم پدر و مادر برخورد خوب است، اگر خواستی بچه‌ات گوش به حرفت بدهد، امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: «أجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب»(غررالحكم، ص‏436) بچه‌ات را خوب صدا كن. «تسمعوا جمیل الجواب» او نیز خوب جواب می‌دهد. آخر اگر گفتی «اوی» او نیز می‌گوید «اوی». اگر یك كسی كه خوابیده است مثلا بچه‌ات را گفتی: حسن بلند شو، حسن! حسن! اگر همینطور صدایش زدی، او نیز بلند می‌شود خمیازه می‌كشد و از آن طرف می‌خوابد. اما اگر گفتی: حسن جان! می‌گوید: بفرمائید. امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: اگر خواستید جواب خوب بشنوید خوب صدا بزنید. یعنی اگر گوش به حرف پدر و مادر نمی‌دهند، به این دلیل است كه پدر و مادر بچه هایشان را محترمانه صدا نمی‌زنند.
یكی از وظیفه‌هایی كه پسر به گردن پدر دارد، این است كه پدر احترام مادر را بگیرد این خیلی مهم است «حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ إِذَا كَانَ ذَكَراً أَنْ یَسْتَفْرِهَ أُمَّهُ»(كافى، ج‏6، ص‏48) حق پسر بر پدر چیست؟ همانطور كه پدر بر پسر حق دارد، پسر نیز بر پدر حق دارد. حق پسر بر پدر این است كه «أَنْ یَسْتَفْرِهَ أُمَّهُ» مادر را احترام بگذارد.
یعنی اگر پدر احترام مادر را گرفت، احترام فرزند است. حقی كه پدر بر پسر دارد، این است این است كه پدر احترام مادر را نگه دارد. توهین به مادر روبه روی پسر توهین به پسر هم هست. مسئله دیگر اینكه امیرالمومنین(ع) فرمود: «لا تقسروا أولادكم على آدابكم فإنهم مخلوقون لزمان غیر زمانكم»(شرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج‏20، ص‏267) بچه هایتان را هم سلیقه‌ی خودتان بار نیاورید، چون آنها مال زمان شما نیستند و مال زمان دیگر هستند. گاهی پدر و مادرها مقید هستند كه همانطور كه خودشان تربیت شده‌اند فرزندان را تربیت كنند. مادر شوهرها نیز همینطور هستند. مادرشوهرها گاهی به عروسها می‌گویند ما سن شما بودیم و عروس بودیم، گالش پا می‌كردیم. این كفشها چیست كه به پا می‌كنید. خوب شما عروس چه زمانی بودی؟ عروس 40 سال پیش بوده‌ای، خدا چهل سال پیش را بیامرزد. بابا این همه مهر می‌خواهی چه كنی؟ من مهرم 500 تومان بود. شما چه زمانی عروس شده‌ای؟ یك مقداری پدرها از گفتن ما چنین و چنان بودیم و. . . . خودداری كنند. گاهی می‌گوید آقا ما معلممان كتكمان می‌زد، ما نان نداشتیم كه بخوریم گاهی پدرها می‌نشینند بدبختیهای خودشان را برای بچه هایشان می‌گویند، و می‌گویند همینطور كه ما بدبختی چشیده‌ایم تو نیز بچش. امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: بچه هایتان را در كانال خودتان حركت ندهید. بچه در هر زمانی یكجور باید تربیت شود. یك مقدار خط‌های قشری را بشكنید. این هم یك دستور.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
مورد هفتم: دستور دیگر اینكه پدر و مادرها بچه‌ها را لوس بار نیاورند. محبت اضافه لوس بوده است. نژاد لوس، انسان لوس، فامیل لوس، این بنی اسرائیل یكی از لوسی هایشان این بود كه می‌گفتند كه چرا پیغمبر اسلام اسرائیلی نیست؟ باید تمام انبیاء از نژاد اسرائیل باشند. آیه‌ی قرآن می‌گوید: «وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏»(بقره/111) می‌گفتند: اصلا به بهشت یا یهودی می‌رود و یا مسیحی می‌رود. این انحصار طلبی است. «وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ»(مائده/18) می‌گفتند: ما فرزندان خدا هستیم، ما محبوب خدا هستیم. یك برتربینی كه امام صادق(ع) فرمود: این صفت از متكبرین است. امام صادق(ع) فرمود: هركس خود را بهتر از دیگران ببیند متكبر است. خیلی حدیث عجیبی است. هركس خودش را بهتر از دیگران بداند متكبر است.
ما كه نمی‌دانیم چه كسی بهتر است. بله این ساعت من بهتر از شما هستم، شاید فردا شما بهتر از من باشی. امام صادق(ع) وقتی حدیث را گفت، یك عده تعجب كردند كه آقا ما خودمان را بهتر از دیگران می‌دانیم، بالاخره ما نماز می‌خوانیم و او نمی‌خواند بالاخره ما حجابمان چنین است او چنان و. . . بالاخره یكی درآمدش حلال است و یكی حرام است. یعنی چه كه هیچكس خود را بهتر از دیگری نداند. حتما یك تحصیل كرده، خود را از یك بی سواد بالاتر می‌داند. این كلام یعنی چه؟ هركس خود را بهتر بداند متكبر است. این حدیث خیلی زور دارد. امام صادق(ع) فرمود: الان تو بهتری، فردا آدم نمی‌داند كه چه جور می‌شود؟ بعد امام صادق(ع) قصه گفت. (قصه امام قصه قرآن است) فرمود: ساحرها طرفدار فرعون بودند، صبح ساعت 8 آمدند در دربار فرعون. به آنها گفت كه می‌خواهم با سحر و جادو آبروی موسی(ع) را ببرید. اگر هم این كار را كردید، یك سكه به شما می‌دهم «إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ»(اعراف/113) خودشان گفتند: آیا اجری به ما می‌دهی، گفت: بله! اجرتان می‌دهم «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ»(اعراف/114) اصلا طرح ترافیك به شما می‌دهم كه هر جا كه می‌خواهید بیایید. شما از مقربین درگاه می‌شویید. ساعت 8 اینها آمده بودند كه آبروی موسی(ع) را بریزید. 35/8 كه معجزه را دیدند، گفتند حق با موسی(ع) است. مرگ بر فرعون. یعنی 8 طرفدار فرعون بودند و 30/8 طرفدار موسی شدند. و آدمی كه در عرض نیم ساعت 180 درجه عوض می‌شود. جرات نمی‌كند كه بگوید كه من از او بهتر هستم، شاید شما امروز حزب اللهی هستی و فردا اولین طاغوتی شدی؟ آدم زود عوض می‌شود، اینهمه قرآن می‌گوید: «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»(نساء/137) مومن است سپس كافر می‌شود «ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ»(بقره/83)، «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ»(بقره/51) خداپرست‌ها، گوساله پرست شدند، جادوگرها مومن شدند. بنابراین كسی نباید خودش را بهتر بداند. به پدر و مادرها سفارش شده است كه بچه هایتان را لوس بار نیاورید و در این زمینه روایت نیز داریم.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
مسئله چهارم: نصیحت است. «یا بنی» این نصیحت خیلی مهم است.
پدر و مادر باید بچه‌اش را موعظه كند و با لحن خوبی باید باشد. «یا بنی» پسركوچولوی من «قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَیَكیدُوا لَكَ كَیْداً»(یوسف/5) یعقوب می‌گوید: پسر كوچولو هر حرفی را نقل نكن، این خوابی كه دیدی اسراری در آن است. چیزهایی كه اسرار در آن است را نقل نكن. یعنی به بچه‌ها یاد بدهید كه هر حرفی گفتنی نیست. مسائل محرمانه را به بچه بگویید كه اینها نگفتنی است و اگر كسی بگوید چه می‌شود؟ «یا بُنَیَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرینَ»(هود/42). حضرت نوح به پسرش گفت پسر كوچولو «اركب» به معنای اینكه ایمان بیاور و سوار كشتی شو! با دوستان بد قطع رابطه كن، دارد موعظه می‌كند. لقمان می‌گوید «یا بُنَیَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ»(لقمان/13). پسركوچولوی من توجه به غیرخدا گناه بزرگی است. ابراهیم به بچه‌اش می‌گوید: می‌ترسم شماها فقیر شوید، از فقر به خدا پناه ببرید. باز امیرالمومنین می‌فرماید: «یَا بُنَیَّ إِیَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ»(نهج‏البلاغه، حكمت 38). با این رفیق نشو، با آدم احمق رفیق نشو، آدم احمق چنین است، با آدم بخیل رفیق نشو، چنان است. با آدم گناهكار رفیق نشو، چنان است. و با آدم دروغگو رفیق نشو چنین است. پدر و مادر بنشیند بچه‌اش را موعظه كند. سفارش كند كه تاریخ بخواند. امیرالمومنین می‌فرماید: «یَا بُنَیَّ» پسران من، من عمرم طولانی نیست اما تاریخ خوانده‌ام و كسی كه تاریخ را بخواند و اطلاعاتش در این زمینه وسیع باشد گویا عمر تاریخ را دارد. كسی كه 20 سالش باشد ولی تاریخ 200 سال در دستش باشد، عمرش 200 سال است. به بچه‌ها سفارش كنیم كه اطلاعات تاریخی بدست آورند. امیرالمومنین می‌گوید پسر جان «وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِیكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ»(نهج‏البلاغه، نامه 31) خدا یكتاست، اگر خدای دیگری بود آن هم باید پیغمبرانی می‌فرستاد. توحید درس می‌دهد. بعد می‌گوید: «یا بنی»! آقازاده «وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْیَا»(نهج‏البلاغه، نامه 31) تو مال آخرت هستی «لَا لِلدُّنْیَا» برای دنیا درس نخوانی، دنیا چیست؟ برای نمره درس نخوانی، نمره چیزی نیست، نمره گرفتن مهم نیست. با سواد شدن مهم است. مدرك هم مهم نیست. استخدام هم مهم نیست، قرآن می‌گوید: «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»(نساء/77).
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
- وظایف عاطفی؛ «كَانَ النَّبِیُّ ص إِذَا أَصْبَحَ مَسَحَ عَلَى رُءُوسِ وُلْدِهِ وَ وُلْدِ وُلْدِهِ»(عدةالداعی، ص‏89) پیغمبر ما صبح به صبح دست روی سر بچه‌اش می‌كشید و دست روی سر نوه هایش می‌كشید. برخورد عاطفی یعنی اینكه پدر و مادر، اولیاء و مربیان صحبت كنند. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ حَسَنَةً وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(كافى، ج‏6، ص‏49) كسی كه فرزند كوچكش را شاد كند انگار خدا را شاد كرده است. بچه‌های شهدا بچه‌هایی كه پدرشان در انقلاب از دستشان رفته است. خویش و قومهای نزدیك، این كمبود را جبران كنند. گرچه آنها می‌دانند كه پدرشان امام است. پیغمبر از مسافرت آمد كوچولوها دویدند جلوی پیامبر و شادی كردند، پیامبر به اصحاب فرمود: هریك یكی از اینها را بغل كنید، همه ایشان یكی از اینها را بغل كردند و خود ایشان نیز چند تا از بچه‌ها را بغل كرد. بچه‌ها بزرگ كه شده بودند، می‌گفتند: من آن هستم كه پیغمبر مرا بغل كرد، پیغمبر یك روز نمازش را خیلی خلاصه كرد، گفتند یا رسول الله خیلی امروز نمازتان را تلگرافی خواندی؟ فرمود: «أَ مَا سَمِعْتُمْ صُرَاخَ الصَّبِیِّ»(تهذیب‏الأحكام، ج‏3، ص‏274) آیا نشنیدی كه بچه در گهواره گریه می‌كرد، من نمی‌توانم بچه گریه كند و من نماز را طول بدهم. نماز را سریع خواند برای اینكه بچه گریه می‌كرد. البته معنایش این نیست كه زنهای ما تا بچه گریه می‌كند اصلا نماز نمی‌خوانند. یعنی اصلا بی ركوع و سجود و. . . خدا رحمت كند یكی از مراجع را. ایده‌اش این بود كه «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ». یك بار كافی است، عقیده‌اش این بود. ولی در رساله‌اش نوشت 3 بار. به او گفتند: آقا شما عقیده یتان 1 بار است، چرا در رساله نوشته‌اید 3 بار؟ گفت: 3 بار می‌نویسم كه یك وقتی بلند می‌شود یكبار می‌گوید، یكی هم در راه برگشت می‌گوید، یكی از آن را هم ایستاده بگوید. چون اگر بگویم یكی در راه می‌خواند و می‌گوید این بدآموزی نداشته باشد، كه اگر پیغمبر كوتاه نماز خواند، یعنی ایشان نمازش را خلاصه كرد و نه اینكه بهم ریخت.
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
اما برخورد علمی؛ امام حسین به معلم بچه‌اش 1000 دینار پول داد، همه گفتند آقا زیادش است. گفت: چه می‌گویید كه زیاد است؟ به معلم هرچه كمك كنیم می‌ارزد. «وَ أَیْنَ یَقَعُ هَذَا مِنْ عَطَائِهِ»(المناقب، ج‏4، ص‏66) 1000 دینار كجا، ارزش معلم كجا. آخر بعضی‌ها هستند كه خودشان نمی‌دهند و دیگران كه می‌دهند نیز لبشان را می‌گزند. در مورد لب به دندان گرفتن یك چیزی برایتان بگویم. یك پولداری بود كه پسر لات و هرزه‌ای داشت، این فرد ترسید بمیرد و ارثش برسد به پسر هرزه‌اش، می‌گفت من كه بچه‌ام هرزه است نمی‌خواهم كه پولم به او برسد، آمد نزد آیه الله العظمی بروجردی و گفت من تاجر پیرمرد پولداری هستم كه پول دارم و بچه‌ام نیز هرزه است، این پولها در اختیار شما كه به فرزندم نرسد. شما یك كتابخانه‌ای، مسجدی، درمانگاهی، برای مسلمانها بسازید، پول را داد و به تهران آمد و بعد از مدتی نیز مرد، این لات بچه‌ی تهران بود، یك مشت لاتها را جمع كرد و به قم آمد، آمد در خانه آقای بروجردی و گفت من یك كلمه حرف می‌خواهم به آقا بزنم. راه به او ندادند، بالاخره التماس كرد و آمد. گفت: آقا سلام علیكم و آقا نیز گفتند: سلام علیكم. گفت من همان لات هستم، هرچه پدرم گفته است، درست است. منتها شما پولهای پدرم را پس بده و من آدم خوبی می‌شوم. آقای بروجردی فرمود: پولهایش را پس دهید، تا آقای بروجردی فرمود: پولها را به او بدهید. آقایانی كه نشسته بودند گفتند: آقا عجله نكنید، صبركنید، تجدید نظر كنید، آقا این شاهد فاسق است، بقول شاهد فاسق اطمینان نكنید، آقا هزار وعده خوبان اثر ندارد چه برسد به اینكه. . . . ایشان فرمودند كه می‌فهمم كه چه می‌گویید. شما می‌خواهید چه كنید؟ ما می‌خواهیم از این پول یك مدرسه‌ی فیضیه بسازیم و بعد در آن طلبه‌ای تربیت كنیم و بعد طلبه برود و موعظه كند و بعد یك لاتی بیاید در مسجد پای موعظه‌ی او، بعد از آنهایی كه آمده‌اند پای صحبت او یكی آدم خوبی شود. خوب شمایی كه می‌خواهید مدرسه و بعد طلبه و بعد تبلیغ و بعد اثر، خوب این از حالا می‌گوید كه اثر می‌گیرد، به او بدهید برود شاید آدم خوبی شود. گرفت و برگشت و از آن آدمهای خوب تهران شد.
 
بالا