سلام به همگی. ان شاءالله در این تاپیک، به راهکاری عملی برای یاری راه امام حسین(علیه السلام) در زندگی روزانه مون می پردازیم. اگر علاقه مند بودین، می تونیم موضوعات رو به بحث هم بذاریم. اولین موردی که در موردش صبحت می کنیم، بحث اسراف هست.
اسراف در منطق قرآن و اهل بیتعلیه السلام به عنوان یکی از گناهانی شمرده شده است که دارای آثار زیانبار و پیامدهای خطرناکی می باشد. یکی از بهترین شیوه های پیشگیری از این گناه بزرگ، آگاه نمودن افراد نسبت به آن آثار زیانبار و پیامدهای خطرناک است با توجه به هشدار مقام معظم رهبری در سخنان ایام نوروز به وجود آسیب ها و مشکلات گوناگون اسراف در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.(1)
آثار منفی و زیانبار اسراف از دیدگاه قرآن 1 محرومیت از محبّت خداوند
... ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لایُحِبُّ المُسرِفین(2) اسراف نکنید که خداوند، اسراف کنندگان را دوست ندارد.
2 محرومیت از هدایت الهی
... اِنَّ اللّهَ لا یَهدی مَن هُوَ مُسرِفٌ کَذّاب(3) همانا خداوند، انسان اسرافکار و دروغگو را هدایت نمی کند.
3 محرومیت از همراهی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
واصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشیِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَةَ الحَیوةِ الدُّنیا ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا واتَّبَعَ هَواهُ وکانَ اَمرُهُ فُرُط(4)
و همیشه خویش را با کمال شکیبائی به محبّت آنان که صبح و شام خدا را می خوانند و رضای او را می طلبند وادار کن و یک
لحظه از آن فقیران چشم مپوش که به زینتهای دنیا مایل شوی و هرگز با آنان که ما دلهای آن ها را از یاد خود غافل کرده ایم و تابع هوای نفس خود شدند و به اسراف کاری پرداختند متابعت مکن.
4 محرومیت از مقام بندگی خداوند
پرهیز از اسراف و میانه روی در قرآن از ویژگی ها و صفات بندگان خداوند شمرده شده است، پیام این آیه، آن است که انسان های اسرافکار از رسیدن به چنین مقامی (بندگی خدا) محروم هستند. وعِبادُ الرَّحمنِ الَّذینَ...* والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا ولَم یَقتُروا وکانَ بَینَ ذلِکَ قَوام(5)
5 سبب غضب خداوند
سخط و غضب خداوند از آثار اسراف و تجاوز از حدود الهی می شود. کُلوا مِن طَیِّباتِ ما رَزَقناکُم ولا تَطغَوا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیکُم غَضَبی...(6) تناسب بین جمله کُلوا مِن طَیِّباتِ ما رَزَقناکُم ولا تَطغَوا فیهِ می فهماند که منظور از طغیان، اسراف است.
6 گمراهی
... کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَن هُوَ مُسرِفٌ مُرتاب(7) این گونه خداوند، هر اسرافکار تردید کننده ای را گمراه می سازد.
7 نا امیدی
اسراف در گناه و ستم به خویشتن، در قرآن از عوامل و زمینه های نا امیدی مطرح شده است.
قُل یا عِبادِیَ الَّذینَ اَسرَفوا عَلی اَنفُسِهِم لا تَقنَطوا مِن رَحمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعًا اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیم(8) زیرا اگر اسراف، سبب نا امیدی نباشد، نهی از آن معنا ندارد.
8 تکذیب انبیا و رهبران الهی
تکذیب پیامبران الهی در قرآن از آثار و پیامدهای روحیه اسرافگری مطرح شده است.
9 سبب درماندگی
زیاده روی و اسراف در قرآن یکی از عوامل درماندگی معرفی شده است. ولا تَجعَل یَدَکَ مَغلولَةً اِلی عُنُقِکَ ولا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسور(10)
10 فساد در زمین
ولا تُطیعوا اَمرَ المُسرِفین* اَلَّذینَ یُفسِدونَ فِی الاَرضِ ولا یُصلِحون(11)
فرمان مسرفان را اطاعت نکنید، همانها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند.
خداوند (برای آنها که اهل کفران و اسراف هستند) مثلی زده: منطقه آبادی را که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزیش بطور فراوان از هر مکانی فرا می رسید، اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به سبب اعمالی که انجام می دادند لباس گرسنگی و ترس را در اندامشان پوشانید.
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شد که فرمود: گروهی از بنی اسرائیل آن قدر زندگی مرفهی داشتند که حتی از مواد غذایی مجسمه های کوچک می ساختند و گاهی با آن (آلودگی) بدن خود را نیز پاک می کردند، اما سرانجام کار آنها به جائی رسید که مجبور شدند همان مواد غذائی آلوده را بخورند و این همان است که خداوند در قرآن فرموده وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَریَةً...(16)
امام باقر علیه السلام فرمود: ... جمعیتی پیش از شما زندگی می کردند که خداوند به آنها نعمت فراوان داد اما ناشکری کردند و مواد غذائی را بی جهت از میان بردند و خداوند برکات خود را از آنها گرفت و به قحطی گرفتارشان ساخت.(17)
هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می کنیم می گوید: پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی؟ من که بینا بودم! می فرماید: آن گونه که آیات ما برای تو آمد، و تو آنها را فراموش کردی؛ امروز نیز تو فراموش خواهی شد و این گونه جزا می دهیم کسی را که اسراف کند، و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و عذاب آخرت، شدیدتر و پایدارتر است.
مرحوم علامه طباطبایی در این مورد، فرمودند: کسی که همه چیزش از آن خداوند است، اگر او را فراموش کند، در حقیقت از مسیر اعتدال و حق خارج شده و چنین فردی اسرافکار و متجاوز است لذاست که خداوند آنان را به عذاب شدید و دردناک دنیوی مبتلا می کند.(19)
15 زیبا پنداشتن زشتی ها ... کَذلِکَ زُی¨ِّنَ لِلمُسرِفینَ ما کانوا یَعمَلون(20) همین (کفران و غفلت است) که اعمال زشت اسراف کاران را در نظرشان، زیبا نموده است.
16 کوری در قیامت ومَن اَعرَضَ عَن ذِکری... ونَحشُرُهُ یَومَ القِیامَةِ اَعمی... وکَذلِکَ نَجزی مَن اَسرَفَ ولَم یُؤمِن بآیاتِ رَبِّهِ ولَعَذابُ الآخِرَةِ اَشَدُّ واَبقی(21) هر کسی از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را کور محشور خواهیم کرد،... این گونه جزا می دهیم کسی را که اسراف کند و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و عذاب آخرت شدیدتر و پایدارتر است.
17 عذاب دنیوی یکی دیگر از فرجام های اسراف که در قرآن به آن اشاره شده، عذاب های دنیوی است.
آیا شما از روی شهوت به سراغ مردان می روید، نه زنان؟ شما جمعیت اسراف کاری هستید بارانی بر آنها فرستادیم (بارانی از سنگ که آنها را نابود ساخت) اکنون بنگر سرانجام کار مجرمان به کجا کشید. لِنُرسِلَ عَلَیهِم حِجارَةً مِن طین* مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ لِلمُسرِفین(23) خداوند فرشتگان عذاب را با سنگ هایی ویژه بر سر آنان (قوم لوط) فرو فرستاد و همه مسرفان را نابود کرد.
18 ورود در آتش جهنّم واَنَّ المُسرِفینَ هُم اَصحابُ النّار(24) و مسرفان اهل آتشند.
حضرت علی علیه السلام فرمود: النار غایة المفرطین(25) سرانجام افراد تندرو ،هلاکت و آتش جهنّم است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: من بنی بنیانا ریاء و سمعة حمله یوم القیامة الی سبع أرضین ثمّ یطّوقه نارا توقد فی عنقه ثم یرمی به فی النار فقلنا: یا رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم کیف یبنی ریاء و سمعة؟ فقال: یبنی فضلا علی ما یکفیه او یبنی مباهاة (26) هر کسی که ساختمانی را از روی ریا و سمعه (شنواندن به مردم کارهایی را که مایه کسب جاه است) بسازد باید آن را در قیامت تا هفت طبقه زمین حمل کند و بر گردنش آتشی آویزان خواهد شد و به داخل آتش جهنم انداخته می شود. از حضرت سؤال شد، مراد از ریاء و سمعه چیست؟ فرمود: این که ساختمانی بسازد بیش از نیازش تا بر دیگران فخر کند.
19 هلاکت ... واَهلَکنَا المُسرِفین(27) سرانجام مسرفان را هلاک گردانیدیم.
منظور آیه از مسرفین، کسانی هستند که در مورد خود و جامعه ای که در آن زندگی می کردند و نیز در حق خدا و انبیای الهی، اسراف و تجاوز و ستم مرتکب شدند و آیات الهی و رسالت پیامبران را تکذیب نمودند و نعمت نبوت و یاد حق را انکار کردند و سعادت و آخرت خود را نادیده گرفتند و از این جهت، خداوند آنان را به شدیدترین وجه مجازات کرد و به هلاکت و نابودی رساند.(28)
حضرت علی علیه السلام فرمود: لن یهلک من اقتصد (29) هرگز به هلاکت نمی رسد کسی که میانه روی کند. (اسراف نکند).
حضرت علی علیه السلام فرمود: علیک بالقصد فانه اعون شی ء علی حسن العیش، و لن یهلک امرؤ حتی یؤثر شهوته علی دینه(30) بر تو باد به میانه روی زیرا که آن یاری کننده چیزیست بر نیکوئی زندگی، و هرگز مردی به هلاکت نمی رسد تا آن که خواسته های نفسانی خود را بر دینش مقّدم کند.
حضرت علی علیه السلام فرمود: و سیهلک فیّ صنفان: محبٌ مفرط یَذْهبُ به الحُبّ الی غیر الحقّ و مبغضٌ مفرط یَذهَبُ به البغضُ الی غیر الحقّ و خیرُ الناس فیّ حالاً النَّمط الاوسطُ فالزموه...(31) به زودی دو گروه نسبت به من هلاک می گردند: دوستی که افراط کند و به غیر حق کشانده شود و دشمنی که در کینه توزی با من زیاده روی کرده و به راه باطل در آید. بهترین مردم نسبت به من گروه میانه رو هستند. از آنها جدا نشوید.
حقوق خویشاوندان و ارحام خود را ادا کن و نیز فقیران و رهگذران را به حق خودشان برسان و هرگز اسراف مکن که مبذّران (اسراف کنندگان) برادر شیطانند و شیطان است که سخت کفران نعمت پروردگار خود کرد.
آثار منفی و زیانبار اسراف از دیدگاه اهل بیت (ع) 1. تنبلی در اطاعت خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ایاکم و فضول المطعم، فانه... یبطی بالجوارح عن الطاعة...(33)
از پرخوری (اسراف در خوردن) بپرهیزید که اعضای بدن را در اطاعت خداوند تنبل می سازد.
2. نابودی سرمایه حضرت علی علیه السلام فرمود: القصد مثراة و السرف مثواة(34) اعتدال و میانه روی در مصرف، سبب فراوانی مال و ثروت و اسراف و زیاده روی، باعث نابودی و تباهی آن است.
3. فقر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: من بذّر افقره الله(35) کسی که مالش را بیهوده هدر دهد خدا او را فقیر می کند.
حضرت علی علیه السلام فرمود: سبب الفقر، الاسراف(36) سبب فقر، اسراف است.
حضرت علی علیه السلام فرمود: ما عال امرؤ اقتصد (37) انسانی که میانه روی کند فقیر و محتاج نشود.
امام صادق علیه السلام فرمود: انّ السرف یورث الفقر (38) اسراف فقر می آورد.
امام کاظم علیه السلام فرمود: من اقتصد وقنع، بقیت علیه النعمة و من بذّر و اسرف زالت عنه النعمة(39) میانه روی و قناعت سبب بقای نعمت و تبذیر و اسراف سبب زوال نعمت می شود.
امام صادق علیه السلام فرمود: ضمنتُ لمن اقتصد ان لایفتقر(40) من برای کسی که میانه روی کند (اسراف نکند) ضمانت می کنم که فقیر نشود.
حضرت علی علیه السلام فرمود: الاقتصاد ینمی القلیل، الاسراف یفنی الجزیل(41) میانه روی مال اندک را رشد و اسراف مال زیاد را نابود می کند.
4. قساوت قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ایاکم و فضول المطعم؛ فانه یسمّ القلب بالقسوة...(42) از پرخوری (اسراف در خوردن) بپرهیزید که قلب را سخت می کند.
حضرت علی علیه السلام فرمود: اذا ملی ء البطن من المباح عمی القلب عن الصلاح(43) هرگاه شکم از خوردنی های مباح پر شود، دل از دیدن خیر و صلاح کور می شود.
5. منشأ دردها پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: از پرخوری بپرهیزید زیرا سبب فساد بدن و منشأ دردهاست.(44)
حضرت علی علیه السلام فرمود: علیکم بالقصد فی المطاعم، فانه ابعد من السرف واصحّ للبدن(45) بر شما باد رعایت میانه روی در مصرف غذاها در جایی که اطعام می شود، زیرا اقتصاد و میانه روی دور از اسراف و زیاده روی است و برای سلامت بدن بهتر است.
حضرت علی علیه السلام فرمود: من کثر اکله قلّت صحته و ثقلت علی نفسه مؤنته(46) هر که خوراکش زیاد باشد، سلامتی اش کم باشد و بار زندگی بر دوش او سنگین شود.
6. محرومیت از تیز هوشی حضرت علی علیه السلام فرمود: لاتجتمع القطنة و البطنة تیز هوشی و پرخوری (اسراف در خوردن) با هم جمع نمی شود.
7. مستجاب نشدن دعا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ان اصنافا من امّتی لایستجاب لهم دعاؤهم... و رجل رزقه الله مالا کثیرا فانفقه، ثم اقیل یدعوا یا رب ارزقینی! فیقول الله عزّ و جلّ: الم ارزقک رزقا واسعا؟ فهلا اقتصدت فیه کما امرتک و لم تسرف، و قد نهیتک عن الاسراف(47) گروههایی از امت من دعایشان مستجاب نمی شود... و مردی که خداوند مال فراوانی روزی او سازد، و او آن مال را خرج (ولخرجی) کند، سپس رو به دعا آورد و بگوید: پروردگارا به من روزی بده! خداوند بزرگ به چنین کسی می فرماید مگر به تو روزی گسترده ندادم، چرا چنان که به تو امر کرده بودم میانه روی نکردی و به اسراف پرداختی، در صورتی که من تو را از اسراف نیز نهی کرده بودم.
امام صادق علیه السلام فرمود: رجل اعطاه الله مالاً فانفقه فی غیر حقه، ثم قال اللهم ارزقینی، فلا یستجاب له...(48) مردی که خدا مالی به او عطا کند، و او آن را در غیر جای شایسته خود به مصرف رساند، و از خدا طلب روزی کند، دعایش مستجاب نمی شود.
8. محرومیت از پند پذیری پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ایّاکم و فضول المطعم، فانه... یصمّ الصم عن سماع الموعظه(49) از پرخوری (اسراف در خوردن) بپرهیزید که همّتها را از شنیدن پند و اندرز، کر می کند.
9. از گناهان کبیره امام صادق صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: و الکبائر محّرمة و هی الشرک بالله... و الاسراف و التبذیر...(50) گناهان کبیره از محرمات الهی است که عبارتند از: شرک بالله، اسراف و تبذیر.
10. از زمره جاهلان حضرت علی علیه السلام فرمود: لایری الجاهل الامفرطا او مفرّط(51) افراد نادان یا تند روی می کنند تا کند روی می کنند.
11. خواری و ذلّت در آخرت و نزد خدا حضرت علی علیه السلام فرمود: اعطاءَ المال فی غیر حقّه تبذیر و اسرافٌ و هو یرفع صاحَبه فی الدنیا و یضعَهُ فی الاخرة و یکرمه فی الناس و یُهینُه عند الله...(52)
بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روی و اسراف است، ممکن است در دنیا مقام بخشنده آن را بالا برد، امّا در آخرت پست خواهد کرد، در میان مردم ممکن است گرامی اش بدارند، امّا در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است.
در پایان لازم به ذکر است که ریشه ها و عوامل اسراف منحصر به موارد ذکر شده نخواهد بود، بل که شاید از نظر مخاطبان، موارد دیگری قابل طرح باشد که امیدواریم
همه دلسوزان و فرهیختگان با پیگیری این مباحث در ارتقای شناخت و آگاهی جامعه نسبت به ریشه ها، آسیب ها و راه های پیشگیری از اسراف، گام های مؤثری بردارند تا ان شاءالله شاهد تطهیر جامعه اسلامی از هر گونه آلودگی اسراف و تجاوز از حدود الهی باشیم.
عواملی که زمینه ساز رواج و شیوع غیبت میشود، شامل زمینههای فردی و زمینههای اجتماعی میشود. زمینههای فردی از قبیل حسادت، غرور، عادت و غیره از حوزه این نوشتار خارج است، از این جهت صرفاً به عوامل اجتماعی پرداخته می شود. امام صادق علیه السلام، علل و زمینه های غیبت را ده چیز شمرده شده است که بعضی از آنها جنبه روان شناختی و بعضی دیگر جنبه جامعه شناختی دارد: «اصل الغیبة تتنوع بعشرة انواع: شفاء غیظ و مساعدة قوم و تهمة و تصدیق خبرٍ بلا کشف و سوء ظن و حسد و سخریة و تعجب و تبرّم و تزیّن، فأن اردت السلامة فاذکر الخالق لا المخلوق فیصیر لک مکان العیبه عبرة».
هر فردی از افراد جامعه به وسیله تماس اجتماعی در ابتدا به یکی از گروه های اولیه، مانند خانواده و در مرحله بعدی در گروه های ثانویه، تماس های مستقیم و غیرمستقیم پیدا میکند. در همین گروه ها شخصیت و شالوده فردی و جمعی پیریزی میشود. ارزشها و هنجارها از طریق فراگیر و اجتماعی شدن (جامعهپذیری) اندوخته میشود. این گروه ها از دو طریق بستر و زمینه غیبت را در جامعه فراهم می آورند:
1) عرفی شدن غیبت عوامل و پدیدههای اجتماعی، به شکلی دو سویه، از هم دیگر تأثیر و تأثر میپذیرند. از این رو وقتی غیبت از طریق سرایت اجتماعی رواج پیدا کند و عرفی گردد، خود زمینهساز غیبت کردن و افشای عیوب به همدیگر می شود که این امر به نوبه خود موجب بروز یک پدیده و ناهنجاری دیگری به نام «نفاق» میشود؛ یعنی افراد یکدیگر را قبول ندارند و در غیاب هم از یکدیگر غیبت میکنند، اما وقتی با هم مواجه میشوند، چنان با هم برخورد کنند که گویا صددرصد یکدیگر را قبول دارند و مشکلی بین آنها نیست، در حالی که واقع امر این چنین نیست. بعضی از افراد برای اینکه خود را از تهمت برهانند، حاضرند این ویروس اجتماعی (غیبت) فراگیر شود تا راه برای رفتار ناهنجار خودشان باز شود. چنانچه از معصوم روایت شده: «فی ودود لعیوب یحبّون اشاعة معائب الناس»، «صاحبان رفتار نابهنجار، دوست دارند مردم را افشا کنند، تا بدین وسیله عذری و توجیهی برای عیوب خود بیابند». برای مبارزه با عرفی شدن غیبت لازم است در ابتدا، در گروههای اولیه این امر نهادینه شود که غیبت یک رفتار نارواست و موجب میشود که دیگر کنشگران نیز به غیبت واداشته شوند و این عمل به نوبه خود موجب سرایت اجتماعی میشود. بنابراین اگر کنترلی هم لازم باشد، در همین مرحله بهترین وضعیت را ایجاب میکند.
2) بیرون کردن رقیب از صحنه اجتماعی
معمولاً در روابط اجتماعی نوعی رقابت جمعی هم شکل میگیرد، این رقابت اگر براساس اصول و ارزشها باشد، از منظر منابع دینی عملی ارزشی است: «فاستبقوا الخیرات»، اما اگر براساس منافع شخصی و هواهای نفسانی باشد، رفتاری نابهنجار و ضد ارزش است. بعضی از افراد که دارای منطق قوی و راه و رسم صحیحی نیستند، برای اینکه در صحنة رقابت اجتماعی رقیب خود را از صحنه بیرون کنند، با ذکر عیوب آنها و رواج دادن غیبت، این امر را ممکن میسازند. با نگاه آسیبشناختی به مسائل کنونی کشور مشخص می شود، یکی از مشکلات کنونی رقابتهای اجتماعی در کشور ما، از همین نقطه سرچشمه میگیرد.
در راستای مبارزه با غیبت در صحنه اجتماع، باید از راهکارهای ویژه ای بهره جست تا در فضای رفتارها و ارزشهای جامعه جوابگو باشد. همه راهکارهای دفع غیبت، در این مسیر هستند که ضد ارزش و ضد اخلاقی بودن این پدیده نامطلوب را در سطح جامعه نهادینه کنند؛ زیرا در سیر فرایند تغییر ارزشها، گاهی اوقات رفتار ضد ارزشی تبدیل به ارزش میگردد، در این مورد باید هنجار سازان جامعه تلاش کنند تا غیبت را امری مذموم، هنجارشکن و ضد ارزشی معرفی نمایند.
1) نظارت و کنترل اجتماعی به نظر میرسد در مورد غیبت بهترین نوع نظارت اجتماعی، از نوع «نظارت غیررسمی» است، در نظارت غیررسمی، کنترل آن پدیده به نهادها و تأسیسات غیررسمی مثل دادگاه و پلیس واگذار نمی باشد، بلکه خاستگاه نظارت آن معطوف به نظارت جمعی همه افراد جامعه، نسبت به رفتارهای یکدیگر است. کاملترین مصداق این نظارت، همان است که قرآن کریم معرفی میکند: «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»،«مؤمنان یکدیگر را به صبر و حق سفارش میکنند». در واقع مؤمنان مواظب یکدیگر هستند و مردم همدیگر را به خیر و دوستی راهنمایی میکنند.
یکی از ابزارها و مکانیسمهای مهم کنترل اجتماعی، «امر به معروف و نهی از منکر» است. امر به معروف و نهی از منکر دارای سه مرحله می باشد: قلبی، زبانی و یدی. گرچه مرحله سوم وظیفة حکومت اسلامی است، اما دو مرحله دیگر به تک تک اعضای جامعه واگذار شده، به این که فرد به هنگام دیدن نابهنجاری و تخریب ارزشها، در ابتدا از درون ناراحت شود که ضد ارزشها تبدیل به ارزش شدند و در مرحله بعدی به شخص متجاهر به گناه، به صورت شفاهی و لسانی تذکر دهد. امر به معروف نقش مهمی در تلطیف فضای معنوی جامعه ایفا مینماید.
2) روش تذکار یکی از روشها و ابزارهای بسیار مناسب که قرآن معرفی میکند و در جلوگیری از انحرافات بسیار مؤثر است، روش «تذکر و یادآوری» است.
مفهوم این راهکار عملی، به صورت فردی بدین معنی است که انسان مرتب به خودش یادآوری کند که این رفتار ارزشی یا آن رفتار ضد ارزشی است، زیرا با گذشت زمان، بسیاری از مسائل فراموش میشود و قبح یک رفتار کمرنگ می گردد، دراین فضا بهترین راهکار توجه و یادآوری است. تفاوت این راهکار با قبلی آنجاست که در راهکار قبلی جرم یا ناهنجاری اتفاق میافتاد، آن گاه تحت نظارت و نهی از منکر واقع میشود، اما کارکرد این روش قبل از وقوع جرم و بروز ناهنجاری است و خاصیت پیشگیری را دارد. این روش قرآنی که متأسفانه مورد غفلت قرار گرفته، بسیار مؤثر است. در سطح کلان، این امر وظیفه هنجارسازان جامعه است. به عنوان نمونه، براساس روش تذکار قرآنی لازم است در رسانه ها، نمازهای جماعت و ...، هر روز یا هر هفته، یک روایت در مورد قبح غیبت خوانده شود، تا زشتی این عمل بیشتر از پیش آشکار گردد.
3) تشویق صالحان و تنبیه غافلان این راهکار که مستفاد از قرآن می باشد، به معنای تنظیم روابط اجتماعی است تا کسانی که پایبند ارزشها هستند و رفتار آنها مطابق قاعده و قانون است، مورد تشویق همه افراد جامعه به ویژه هنجارسازان جامعه قرار گیرند و در طرف مقابل هنجارشکنان مورد تنبیه قرار بگیرند. بهترین تنبیه هنجارشکنان «بایکوت اجتماعی» است. کسانی که غیبت میکنند، هرزهگو و سخن چین هستند، آنها نمیبایست در شبکه روابط اجتماعی جایگاهی داشته باشند. نهادهای اجتماعی، نسبت به افرادی که با غیبت کردن نظم اجتماعی را به هم می زنند، به گونه ای برخورد کنند که آنها جایگاه خود را از دست بدهند. قطع ارتباط با آنها و ترتیب اثر ندادن به نتایج حرف هایشان، بهترین طریقه تنبیه می باشد.
4) مسئولیت اجتماعی برای حفظ حقوق دیگران باید توجه داشت که غیبت کردن، حقی برای دیگران ایجاد میکند، بدین معنی که شخص غیبت کننده موظف است، حقوق شخص غیبت شده را که ضایع کرده است، جبران نماید و به گونهای شخصیت اجتماعی او را که با غیبت خدشهدار شده است، احیا و جبران نماید، همچنین شنونده غیبت موظف است، از حقوق فرد غیبتشده دفاع کند و او را تنها رها نکند، زیرا وی نیز مسئول حفظ حقوق دیگران است و نباید بگذارد در پیش روی خودش، این حق ضایع گردد.
همه این راهکارهای عملی، در جهت فرهنگ پذیر کردن زشتی غیبت است و زمانی این راهکارها بیشترین نتیجه را خواهند داد که از نهاد خانواده شروع شود؛ زیرا همان طور که مطرح گردید، اعتقادات و باورهای هر فردی به وسیله تماس اجتماعی شکل می گیرد که بیشترین این تماس از سوی خانواده است. بنابراین خانواده در این فرهنگ پذیر کردن نقش مستقیمی دارد و سپس بر حسب اولویت تماس های اجتماعی، این امر مهم بر عهدة مدرسه، رسانه، نهادهای فرهنگی و به طور کلی همة متولیان فرهنگی است که آنها می توانند در ابتدا از طریق اصلاح خویش و سپس با بکارگیری راهکارهای مؤثر، گامی مهم در دفع این پدیدة نامطلوب بردارند.
فهرست منابع: القرآن الکریم.
امام خمینی، روح الله: «چهل حدیث»، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم، 1368.
انصاری، شیخ مرتضی:«مکاسب»، قم، انتشارات دهاقانی، 1374.
بیرو، آلن: «فرهنگ علوم اجتماعی»، باقر ساروخانی، تهران، چاپ دوم، کیهان، 1370.
کلینی، محمدبن یعقوب: «اصول کافی».
جبلی عاملی زین الدین «شهید ثانی»: «کشف الریبة عن احکام الغیبة»، انتشارات مکتبة الامام الامیرالمؤمنین(ع)، بی تا.
عمید، حسن: «فرهنگ فارسی»، انتشارات امیرکبیر، چ دوم، 1363.
گولد، جولیوس؛ کولب، ویلیام ل.:«فرهنگ علوم اجتماعی»، انتشارات مازیار، چاپ اول، 1376.
محمدی ری شهری، محمد: «میزان الحکمة، مکتب الاعلام اسلامی»، قم،مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، 1362.
نراقی، محمدمهدی: «جامع السعادات»، چاپ نجف، 1368 ه ..ق.
امام سجاد (علیه السلام)
از دروغ خودداري كنيد، چه دروغ كوچك باشد و چه بزرگ، چه دروغ جدي باشد و چه شوخي؛زيرا اگر انسان دروغ كوچكي بگويد، بر گفتن دروغ بزرگ نيز دل و جرات پيدا مي كند.
اِتَّقُوا اَلْكَذِبَ اَلصَّغِيرَ مِنْهُ وَ اَلْكَبِيرَ فِي كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ إِذَا كَذَبَ فِي اَلصَّغِيرِ اِجْتَرَأَ عَلَى اَلْكَبِيرِ .
تحف العقول عن آل الرسول صلی ال، ج 2، ص 278
دروغ از جمله گناهان كبيره، بلكه زشتترين گناهان و خبيثترين آنها است. صفتي است كه انسان را در ديدهها خوار، و در نظرها بيوقع و بيارزش ميسازد. و سرمايه خجالت و شرمندگي، و باعث دل شكستگي و رنج و اندوه مي گردد. سبب و اساس ريختن آبرو در نزد خلق خدا، و باعث سياهروئي دنيا و آخرت است. و آيات در مذمّت اين صفت بسيار، و احاديث در نكوهش آن بيشمار است.
خداوند كريم ميفرمايد: « إنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ1» يعني: «اين است و جز اين نيست كه: به دروغ، افترا ميبندند كساني كه ايمان به خدا ندارند». حضرت پيغمبر - صلّي اللّه عليه و آله - فرمود كه: «هرگاه مؤمني بدون عذر شرعي، دروغ بگويد، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت ميكنند. و از دل او تعفّن و گندي بلند ميشود و ميرود تا به عرش ميرسد. و خداي - تعالي - به سبب آن دروغ، گناه هفتاد زنا بر او مينويسد، كه آسانترين آنها زنائي باشد كه با مادر خود كرده باشد». و از آن سرور پرسيدند كه: «آيا ممكن است مؤمن، ترسو باشد؟ فرمودند: بلي. عرض كردند: ممكن است مومن بخيل باشد؟ فرمود: بلي. عرض شد كه: ممكن است مومن دروغگو باشد؟ فرمود: نه». و فرمود كه: «دروغ، رزق و روزي آدمي را كم ميكند».
و نيز از آن بزرگوار روايت شده است كه: «واي بر كسي كه سخن گويد به دروغ، تا حاضران را بخنداند. واي بر او واي بر او واي بر او». و فرمود: «گويا مردي به نزد من آمد و گفت: برخيز. برخاستم با او روانه شدم تا رسيدم به دو نفر، يكي نشسته بود و ديگري ايستاده، در دست او قلابي از آهن بود آن را فرو ميبرد به يك طرف سر او و ميكشيد تا به شانه او ميرسيد، بعد از آن بيرون ميآورد به طرفي ديگر فرو ميبرد. من گفتم اين چه عمل است؟ گفت: اين مرد نشسته مردي است دروغگو، كه به اين نحو در قبر، عذاب ميشود تا روز قيامت». و فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگترين گناهان كبيره، و آن شرك به خدا، و آزردن والدين، و دروغ است». و حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمود كه: «بندهاي مزّه ايمان را نمييابد تا دروغ را ترك كند، خواه دروغ از روي شوخي و هزل باشد يا از جدّ». و حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - فرمود كه: «خداي - تعالي - براي بدي، قفلهايي را قرار داده است، كليد اين قفلها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب». و فرمود كه: «دروغ، خراب كننده بناي ايمان است». و از حضرت امام حسن عسكري - عليه السّلام - روايت شده است كه: «تمام اعمال زشت در خانهاي است و كليد آن خانه دروغ است». و مخفي نماند كه: بدترين انواع دروغ، دروغ بر خدا و رسول و ائمه - عليهم السلام - است، يعني: كسي مسألهاي گويد كه: مطابق با واقع نباشد، يا حديثي دروغ نقل كند و امثال اينها.
و همين قدر در مذمت دروغ بر ايشان كافي است كه: «روزه را باطل ميكند». و باعث وجوب قضا و كفاره ميشود بنابر اقوي، همچنان كه در كتب فقهيه نوشته شده است.
و مخفي نماند كه در چند جا، دروغ را تجويز كرده اند:
اول: در جايي كه: اگر مرتكب دروغ نشود مفسدهاي بر آن مترتّب شود، يا ضرري به خود برسد، يا باعث قتل مسلماني يا بر باد رفتن شرف و حيثيت او يا آبروي او يا مال قابل توجه او بشود، كه در اين صورت جايز، بلكه واجب است. پس اگر ظالمي كسي را بگيرد و از مال او بپرسد، جايز است انكار كند. يا ستمگري او را بگيرد و از عمل بدي كه ميان خود و خدا كرده باشد سؤال كند جايز است كه بگويد: نكردهام. و همچنين هر كه بپرسد از كسي از معصيتي كه از او صادر شده بايد اظهار آن نكند، زيرا اظهار گناه، گناهي ديگر است. و اگر از عيب يا مال مسلماني از او بپرسند كنند جايز است انكار آن، بلكه در همه اين صورتها واجب است.
دوم: در وقتي كه ميان دو كس دلتنگي و فسادي باشد جايز است كه كسي براي اصلاح ميان ايشان، دروغي از زبان هر يك به ديگري بگويد تا رفع فساد بشود. و همچنين هرگاه از خود شخصي سخني سرزده باشد يا عملي صادر شده باشد كه اگر راست را بگويد باعث فتنه يا دشمني مؤمني يا فسادي شود جايز است كه انكار آن را كند. و اگر كسي آزرده شده باشد و رفع آن موقوف باشد به انكار سخني كه گفته باشي يا عملي كه كرده باشي جايز است انكار آن.
سوم: هرگاه زن، چيزي از شوهر بخواهد كه قادر نباشد يا قادر باشد اما بر او واجب نباشد، جايز است به او وعده دهد كه: ميگيرم، اگر چه قصد او نباشد گرفتن آن و نگيرد.
و همچنين هرگاه كسي را كه زنان متعدّده باشد جايز است كه به هر يك بگويد: من تو را دوست دارم، اگر چه مطابق واقع نباشد.
چهارم: هرگاه بچه اي را به دنبال كاري بفرستي و او خوشش نيايد مثل مكتب رفتن يا شغلي ديگر، جايز است كه او را وعده دهي يا بترساني كه: با تو چنين و چنان خواهم كرد، اگرچه منظور تو كردن آن نباشد.
پنجم: در جهاد و جنگ با دشمنان دين اگر به دروغ و مكر و حيله بتوان كار كرد كه بر آنها پيروز شد.
و حاصل كلام آن است كه: در هر جايي كه فايده مهمّه شرعيّه بر آن مترتّب شود و تحصيل آن موقوف به دروغ باشد جايز است دروغ گفتن. و اگر بر ترك دروغ، مفسده شرعيّه مترتّب شود واجب ميشود. و بايد از حدّ ضرورت و احتياج، فراتر نرفت و دروغ گفتن در تحصيل زيادتي مال و منصب و امثال اينها از چيزهائي كه آدمي مضطر به آنها نيست حرام، و مرتكب آن آثم و گناهكار است.
توريه كردن و بدان كه: در هر مقامي كه دروغ گفتن حسب شرع رواست، تا تواني در آن، دروغ صريح مگوي، بلكه توريه كن. يعني: سخني بگوي كه ظاهر معني آن راست باشد - اگر چه آنچه را شنونده از آن ميفهمد دروغ بوده باشد - تا نفس عادت به دروغ نكند.
مثل اينكه: بعد از آنكه ظالمي از مكان كسي سؤال كند، بگو: خدا بهتر ميداند كه كجاست. يا عالم الغيب خداست. يا بگو: سراغ او را از مسجد بگير درصورتي كه مي داني در مسجد نيست.
و اگر از گناهي كه از تو صادر شده استفسار كنند، بگو: خدا نخواسته باشد يا نخواسته است كه من چنين عملي كنم. يا بگو: استغفر اللّه. يا پناه به خدا اگر چنين كاري كرده باشم.
يا اگر سخني در حق كسي گفته باشي و خواهي به انكار، رفع ملال او را كني، بگو:
احترام تو از آن بيشتر است كه چنين شخصي بتواند سخني در حق تو بگويد و امثال اينها.
و آنچه متعارف است كه ميگويند: صد مرتبه فلان سخن را به تو گفتم، يا هزار مرتبه فلان عمل را از تو ديدم، يا پنجاه مرتبه به خانه تو آمدم درحالي كه اين عدد متحقق نشده اين دروغ نيست و گناهي بر آن نيست، زيرا: اين از بابت مبالغه و تأكيد است، نه قصد اين عدد به خصوص، به شرط آنكه امر مكرّر واقع شده باشد.
و همچنين جايز است انواع «مجازات»2 و «استعارات»3و تشبيهات، كه مراد از آنها حقيقت آنها نيست.
دروغهاي حرامي كه مردم در آنها سهل انگارند:
و از جمله دروغهايي كه مردم آن را آسان ميدانند و در واقع حرام است، آن است كه: كسي وارد شود بر ديگري كه مشغول خوردن باشد و او را تكليف كند به خوردن غذا و او گرسنه باشد و بگويد: اشتها ندارم - بدون غرض صحيح شرعي -. مثل حرام دانستن آن غذا.
و از جمله دروغهاي متعارف كه از گناهان بزرگ، و آسيب آن عظيم است آن است كه ميگويند: خدا ميداند كه چنين است. و حال اينكه ميداند كه چنين نيست و خدا خلاف آن را ميداند.
و از عيسي بن مريم منقول است كه: «اين بزرگ ترين گناهان است در نزد خدا». و در بعضي روايات رسيده است كه: «چون بنده، خدا را گواه گيرد بر امر خلاف واقعي، خداوند عالم گويد: از من ضعيفتري نيافتي كه مرا بر اين امر دروغ، شاهد آوردي». و از جمله انواع دروغ، بلكه شديدترين و بدترين آنها شهادت دروغ است. و حضرت رسول - صلّي اللّه عليه و آله - كسي را كه شهادت دروغ بدهد با بتپرست مساوي قرار داد». و از آن جمله، به دروغ قسم ياد كردن است..
و حضرت رسول خدا - صلّي اللّه عليه و آله - فرمودند: «كسي كه متاع خود را به قسم دروغ بفروشد، از جمله كساني است كه خداي - تعالي - در روز قيامت با او سخن نميگويد. و نظر رحمت بر او نميافكند. و عمل او را قبول نميكند». بلكه قسم بسيار خوردن راست، مذموم است. و نام بزرگ «ملك علام الغيوب» را به سبب هر چيز جزئي حقير در ميان آوردن، سوء ادب است.
و در حديثي وارد است كه: «خداي - تعالي - فروشنده اي را كه بسيار قسم خورد دشمن دارد». و از احاديث استفاده ميشود كه: «قسم بسيار خوردن، باعث تنگي روزي و فقر ميگردد».
و از جمله دروغها، خلف وعده نمودن است، و آن نيز حرام است. و وفاي به شرط و وعده، واجب و لازم است.
حضرت پيغمبر - صلّي اللّه عليه و آله - فرمود كه: «هر كه ايمان به خدا و روز جزا دارد بايد چون وعده نمايد، به آن وعده وفا كند».
و آن سرور، كسي را كه وعده كند و تصميم بر وفاي به آن را نداشته باشد از جمله منافقين شمرده. و از جمله دروغهايي كه اكثر مردمان به آن مبتلا هستند و بدترين انواع دروغهاست، دروغ گفتن با خداست، كه آدمي مطلبي در نماز به خدا، يا مناجات به پروردگار عرض كند و از آن، در خدمت آن جناب خبر دهد و آن خلاف واقع باشد. مثل اينكه: چون داخل نماز شود بگويد:
« إنّي وَجَّهْتُ وَجْهِي لِلَّذي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ4» يعني: «متوجّه ساختم روي دل خود را به خداوندي كه آسمانها و زمين را آفريد».
1 . سوره نحل، آيه 105. 2. جمع «مجاز» است، به معناى كلمهاى كه در غير معنى حقيقى خود استعمال شود. و آن معنى از جهتى شباهت به معنى اصلى داشته باشد. 3. جمع «استعاره» است. يعنى استعمال كلمه اى در غير معنى حقيقى خودش به صورت عاريه، يا آوردن يكى از دو طرف تشبيه (مشبه يا مشبه به) در كلام و در به زبان نياوردن طرف ديگر. 4. سوره انعام، آيه 79.