سلام ...اطاعت از پدر و مادر و نگفتن حتی کلمه ی اف که کوچکترین حد بی احترامی هست رو خدا در کنار اطاعت خودش لازم شمرده
یک درجه پایین تر از خدا ...فقط هر جا دستورات واجب خدا نقض میشه اطاعت نباشه اونم با بهترین گفتار
خب ما در اموری که با ملایمت و مهربونی بهمون گفته میشه اطاعت کنیم هنری نکردیم ...هنر وقتیه تو عصبانیت و ناراحتیشون بتونیم سر به زیر باشیم ...همه که اطاعت امام زمان (عج) و خداوند رو جدی نمی گیرند و شاید براشون دور از دسترس باشه ولی راه دیگه ای هم هست
وقتی می خوای کج خلقی کنی یادت بیاد وقتی یه نوزاد و بچه ی کوچیک غرغرو بودی ...مراقبت شدید نیاز داشتی و برا هر چیزی گریه می کردی چطور مادر با حوصله همه ی خواسته هاتو اجابت می کرد؟؟؟اون لحظه باید دقیقا این یادمون بیاد تا کمی شرمنده بشیم
الان اگه مامانت بدخوابت کرد یا باعث شد موبایلتو بذاری کنار یا مثلا نشد با دوستات بری بیرون دقیقا فکر کن وقتی مادر همه چیز رو به خاطر تو گذاشت کنار سرت داد زد؟ یا بهت شیر نداد؟ یا اگه افتادی و گریه کردی زودتر از همه نیومد سراغت؟
محبت پدر ومادر و مخصوصا مادر یک صدم یا معادل یک درجه از صد یا هزار درجه محبت خداست ... واقعا درست وحقه که خدا ناسپاسی از والدین رو ناسپاسی از خودش قرار بده ...این عین عدالت خداست
برای هر کاری در زندگی انسان بایستی تمرین داشته باشه و تمرینات لازم برای اون هدف را انجام بده حتی برای محبت کردن و بالاخص محبت به پدر و مادر که از همه انواع محبت یک مرحله بالاتر وبرتره ...
محبت کردن هم تمرین میخاد از کارهای کوچیک و ساده شروع کنیم تا یواش یواش این اخلاق در ذهن و رفتارمون ملکه بشه تا برسیم به کارهای سختتر تا اگر روزی پدر و مادر نیاز به محبت و حمایت در لحظات سخت زندگی را داشته باشن بتونیم کمکشون کنیم
دوست عزیزی دارم که همیشه از بودن و همصحبتی باهاش خسته نمیشم انقدر شاد و سرحاله که ادم فکر میکنه ، این دیگه اصلا مشکلی نداره ، انقدر خوش برخورد و مهربانه که واقعا میتونه برای هر کس یک الگوی اخلاقی و کاری باشه ..... یک روز که گرم صحبت بودیم مثل همیشه پر انرژی و سرحال تا اینکه بحث به مادر وپدر رسید ، دیدم یک مقدار حالت چهره ایشون تغییر کرد .... پدرشون را از دست داده بودن ولی مادرشون با سن بالا در قید حیات هستن ولی ... متاسفانه بیماری قند دارند و به سختی و مرارت زمینگیر شدند و سرپرستی مادر بر عهده این دوست و در منزل ایشونه ...
و جالبتر اونکه در حالی برای من با انرژی صحبت میکرد که متاسفانه چند روز گذشته دست مادر را بخاطر این بیماری قطع کرده بودند و سختی های ایشون چند برابر شده بود ولی حتی لحظه ای بیقراری و ناراحتی در چهره ایشون دیده نمیشد
و بالعکس هم مواردی زیادی سراغ دارم که جای گفتنشون نیست
ولی در مجموع برای ادم وبودن و اخلاق داشتن و مهربان بودن هم باید برنامه داشت و زحمت کشید
امیدوارم که حداقل خودمون عامل به این حرفها باشیم