افطارآسمونی

sadat313

دوست خوب همه
"منجی دوازدهمی"
static5_cloob_com__public_user_data_gen_thumb_n_15_06_22_21_e70d1029372a422dcb39c19ca49df7d801.jpg

آه ای خدا دار و نداره ما نیامد
آقا و صاحب اختیار ما نیامد
ماه مبارک سفره اش را پهن کرده
خوب است اما سفره دار ما نیامد
شاید نگاه حضرتش برگشته از ما
وقتی گلی بر شاخسار ما نیامد
باید که از اعمال این هفته بپرسیم
آخر چرا این جمعه یار ما نیامد
عادت به تاریکی ما شاید سبب شد
ماه منیر شام تار ما نیامد
درد فراق یار ، گریه ، آه ، افسوس
از چه به پایان انتظار ما نیامد
وقتی که ما سرگرم کار خویش هستیم
حق دارد او در روزگار ما نیاید
این روزی کرب و بلای ما چه شد پس
آقا بگو وقت قرار ما نیامد
باید به حق عمه اش او را قسم داد
آن عمه ای که در میان مقتل افتاد​
 

sadat313

دوست خوب همه
"منجی دوازدهمی"
static5_cloob_com__public_user_data_gen_thumb_n_15_06_20_15_f740bff01947346c1c4b2c31f9270d8082.jpg

عمرم به سر رسید نشد یارتان شوم
آقا نشد که لایق دیدارتان شوم

غفلت بساط کرد سر راه طفل دل
وایَم نشد که راهیِ بازارتان شوم

واصل اگر به عَرضه حسن تو می شدم
چیزی نداشتم که خریدارتان شوم

باری ز دوش حضرتتان بر نداشتم
شرمنده ام که تا به کجا بارتان شوم

ای حیدر زمانه غریبت گذاشتیم
در روز غم ولی نشد عمارتان شوم

با آنکه سر شکسته و سر خورده مانده ام
اذنم بده فدایی و سردارتان شوم

ماه خدا رسید و دلم آرزو نمود
مهمان کنار سفره افطارتان شوم...
 
بالا