از مجموعه غزلیات شمس تبریزی
این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین
از آسمان خوشتر شده در نور او روی زمین
این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین
از آسمان خوشتر شده در نور او روی زمین
بی‌هوشی جان‌هاست این یا گوهر کان‌هاست این
یا سرو بستان‌هاست این یا صورت روح الامین
یا سرو بستان‌هاست این یا صورت روح الامین
سرمستی جان جهان معشوقه چشم و دهان
ویرانی کسب و دکان یغماجی تقوا و دین
ویرانی کسب و دکان یغماجی تقوا و دین
خورشید و ماه از وی خجل گوهر نثار سنگ دل
کز بیم او پشمین شود هر لحظه کوه آهنین
کز بیم او پشمین شود هر لحظه کوه آهنین
خورشید اندر سایه‌اش افزون شده سرمایه‌اش
صد ماه اندر خرمنش چون نسر طایر دانه چین
صد ماه اندر خرمنش چون نسر طایر دانه چین
بسم الله ای روح البقا بسم الله ای شیرین لقا
بسم الله ای شمس الضحا بسم الله ای عین الیقین
بسم الله ای شمس الضحا بسم الله ای عین الیقین
هین روی‌ها را تاب ده هین کشت دل را آب ده
نعلین برون کن برگذر بر تارک جان‌ها نشین
نعلین برون کن برگذر بر تارک جان‌ها نشین
ای هوش ما از خود برو وی گوش ما مژده شنو
وی عقل ما سرمست شو وی چشم ما دولت ببین
وی عقل ما سرمست شو وی چشم ما دولت ببین
ایوب را آمد نظر یعقوب را آمد پسر
خورشید شد جفت قمر در مجلس آ عشرت گزین
خورشید شد جفت قمر در مجلس آ عشرت گزین
من کیسه‌ها می دوختم در حرص زر می سوختم
ترک گدارویی کنم چون گنج دیدم در کمین
ترک گدارویی کنم چون گنج دیدم در کمین
ای شهسوار امر قل ای پیش عقلت نفس کل
چون کودکی کز کودکی وز جهل خاید آستین
چون کودکی کز کودکی وز جهل خاید آستین
چون بیندش صاحب نظر صدتو شود او را بصر
دستک زنان بالای سر گوید که یا نعم المعین
دستک زنان بالای سر گوید که یا نعم المعین
در سایه سدره نظر جبریل خو آمد بشر
درخورد او نبود دگر مهمانی عجل سمین
درخورد او نبود دگر مهمانی عجل سمین
بر خوان حق ره یافت او با خاصگان دریافت او
بنهاده بر کف‌ها طبق بهر نثارش حور عین
بنهاده بر کف‌ها طبق بهر نثارش حور عین
این نامه اسرار جان تا چند خوانی بر چپان
این نامه می پرد عیان تا کف اصحاب الیمین
این نامه می پرد عیان تا کف اصحاب الیمین
آخرین ویرایش:
