با شهدا

sadat313

دوست خوب همه
"منجی دوازدهمی"
rozup.ir_up_ashabe_313_Pictures__D8_A2_D8_B1_D9_BE_DB_8C_20_D8_AC_DB_8C_20_D8_B2_D9_86.jpg
 

sadat313

دوست خوب همه
"منجی دوازدهمی"
s2.img7.ir_CCTEp.jpg

انباردار جدید لشکر گفت : یه بسیجی اینجاست که عوض ده تا کارگر کار می کنه ، میشه این نیرو رو بدی به من ؟
بهش گفتم : کو ؟ کجاست ؟
گفت : همون که داره گونی ها رو دوتا دوتا می بره تو انبار
نگاه کردم ببینم کیه
گونی ها جلوی صورتش بود و چهره اش دیده نمی شد
رفتم نزدیک تر ، نیم رخش رو که دیدم
خشکم زده
فرمانده ی لشکر عملیاتی بود
تا من رو دید ، با چشم و ابرو اشاره کرد چیزی نگم
دل توی دلم نبود
اما دستور بالاترین مقام بود
گونی ها که تموم شد ، گفتند بریم
رفتیم و کسی نفهمید کارگر خوب همون , مهدی باکری فرمانده ۴ لشکر عملیاتی جنوب است...
 

sadat313

دوست خوب همه
"منجی دوازدهمی"
static5_cloob_com__public_user_data_gen_thumb_n_15_07_4_1_14cfbab29c8678ae93efabcfc916886c_425_.jpg

به یاد شهدا ...

می خواست برگرده جبهه بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند
چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست…
… وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد...
خواستم بهش اعتراض کنم که گفت: این همه بی نماز هست! اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نماز بخونند
دیگه حرفی برا گفتن نداشتم خیلی زیبا ، بجا و سنجیده جواب حرف بی منطقی من رو داد.
 
بالا