آنقدر شادم که استغفار ، یادم می رود

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
ذکر تو تا می رسد ، اذکار یادم می رود

می سپارم دل به تو ، دلدار یادم می رود

بر لبم لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ هست وبس

آنقدر شادم که استغفار ، یادم می رود

چون که از مُستَشهَدین بَینَ یَدیکُم کرده اند

مرگ و قیل و قال آن انگار یادم می رود

می خورد صدها گره بر کار من در طول روز

گریه های نیمه شب هر بار یادم می رود

خوف دارم از رجائی که مرا دور از تو کرد

در عذابم ، قهر تو بسیار یادم می رود

خنده ی بین گناه آخر مرا زد بر زمین

آتشم وقتی زقوم النار یادم می رود

بس که از داغ حسین آتش گرفته جان من

تا سلامش می دهم افطار یادم می رود

می کِشد آتش به جانم لُکنَتِ طفل حسین

یاد اشکش می کُنم ، گفتار یادم می رود

نیزه دید آنقدر گیسویش شده چون مادرش

گفت عمه جان مگر مسمار یادم می رود
 
بالا