نگاهی به هیولاهای مهربان در آثار هالیوودی

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
masaf.ir_files_thumbnail_478da9c4_74aa_42b1_9912_74550639ab7e799604_616.jpg

«جن‌های آبی»؛ ترفند فراماسونرها در انیمیشن‌های غربی (استراتژی جذاب ولی مخرب برای کودکان)


هدف تشکیلات فراماسونری این است که تمام‏ دولت های جهان را باید تحت سیطره خود در آورد و دولتهایی بر پایه انکار خدا و جمهوری هایی بر مبنای «لا مذهب جهانی» تاسیس کند. «جن آبی» به عنوان هفتمین راز از فرامین شیطانی فراماسون ها، عنصری است که به اعتقاد آن ها باید در افکار عموم جهان نقش ببندد؛ اما به صورت القایی نرم و ظریف، تا جن به عنوان یکی از بهترین دوست های بشر معرفی گردند.

می توان به یقین اذعان کرد که مثلث کابالا ، فراماسونری و شیطان پرستی به دلیل برخورداری از خاستگاه، باورها، نمادها و ابزارهای مشترک هدف های مشترکی نیز تعقیب می کنند تا بر جهان حاکم شوند. آن ها برای تحقق این هدف از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند و از هر وسیله و واسطه ای کمک می گیرند.

اگر به سیر سینمای سلطه جو هالیوود در چند دهه پیش نگاهی بی اندازیم، رد پای نمادهای مشترک این سه قطب را در فیلم ها و انیمیشن های غربی به وفور می بینیم که حاکی از قدرت آن ها و تلاششان برای دست یافتن به اهداف شیطانیشان است. آن ها به کودکان دنیا که آینده نسل بشر در فردای موعود آن ها به شمار می روند، توجه خاصی دارند و پیشبرد عقاید و معرفی نمادهایشان در انیمیشن ها از مهمترین استراتژی آن ها به حساب می آید.

می توان به طور خلاصه اهداف مشترک کابالیست ها ، فراماسونری ها و شیطان پرست ها را در این موارد دانست. اهدافی که بذر فکری آن را در سینما و انیمیشن به عنوان قدرتمند ترین رسانه های دنیا کاشته اند.

۱- نابودی تمام مظاهر توحید و یکتاپرستی در جهان.

۲-به دست گرفتن حکومت و قدرت در تمام کشورهای جهان از طریق شبکه ی گسترده ی ماسونی در تمام ممالک دنیا.

۳-تخریب مسجد الاقصی و کشف معبد سلیمان و بازسازی آن در ابتدای قرن ۲۱

۴-پرکردن معبد سلیمان از بت ها و نمادهای ماسونی به عنوان اصلی ترین پرستشگاه ماسونی.

۵-برقراری حکومت جهانی شیطانی به پایتختی معبد سلیمان در اورشلیم (بیت المقدس)

۶-به حکومت رساندن قدرتمندترین فراماسون با عنوان نمادیین ضدمسیح ( = (Antichrist(دجال) در ابتدای قرن ۲۱
 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
در دنیای انیمیشن اگرچه به دلیل حاکم بودن عنصر ایجاز و تخیل نمی توان توقع داشت که فیلمسازان بسته به واقعیت های موجود فکر کرده و داستان سرایی کنند؛ اما با کمی کنکاش می توان به سیری صعودی در انیمیشن های غربی رسید که در آن حضور مستمر و هدفمند هیولاهای آبی رنگ در برابر دیدگان کودکان و نسل نوپای جوامع مختلف دنیا امری غیرقابل انکار است.
«جن آبی» به عنوان هفتمین راز از فرامین شیطانی فراماسون ها، عنصری است که به اعتقاد آن ها باید در افکار عموم جهان نقش ببندد؛ اما به صورت القایی نرم و ظریف، تا جن به عنوان یکی از بهترین دوست های بشر معرفی گردند. دوستانی قابل اطمینان از جنس آتش و شخصیت هایی که فیلمساز آگاهانه باقبح زدایی از آنها به ترویج قدرت و برتری شان در رسانه های جهان پرداخته است. بر همین اساس به هیولاهای آبی رنگ کارتون های غربی نگاهی داشته ایم تا با این استراتژی مخرب ولی جذاب بیشتر آشنا شویم؛ استراتژی که از سوی اربابان یهودی هالیوود، در ساختار فیلم ها به کار رفته، آرام آرام بدل به یک سنت هالیوودی می شود:

masaf.ir_files_content_img_image_news_111_799609_436.jpg


اسمورف ها از تولد تا کنون

در سال ۱۹۵۸کاراکترهای بامزه ای توسط یک طراح بلژیکی در داستان های کمیک استریپ خلق شدند که نامشان را اسمورف گذاشتند. پس از درگذشت خالق این کوتوله ها پسر او داستانک های مصور آنها را ادامه داد تا اکنون که با گذشت بیش از نیم قرن، این کوتوله های آبی رنگ به نام اسمورف ها در تمام جهان شناخته شده اند و خیل عظیمی از کودکان دیروز و امروز (به واسطه ی سری سه بعدی آنها) جزو طرفداران آنها هستند و تولیدات مختلفی اعم از انیمیشن دو بعدی و سه بعدی، فیلم سینمایی در دو نسخه که به زودی سری سوم آن هم ساخته می شود، تولید و پخش شده اند.

اما حقیقت امر این است که از همان ابتدا استراتژی طراح فراماسون بلژیکی بر این اساس بوده است تا قبح زدایی از جن هایی را آغاز گر باشد، که چه در فرهنگ یهودی پیشینۀ خوبی ندارند و چه در فرهنگ مسیحی اروپایی. شخصیت های اسمورف که مشخصا(به دلایلی که در انجیل و فرهنگ عامیانه غرب، از آن یاد شده) همان جن هستند، از اولین شخصیت های آبی رنگ هالیوود هستند که خود آغازگر سیر تولد شخصیت های کارتونی از این دست بوده اند و از این جهت مهم و قابل بررسی هستند. اسمورف ها به صورت گروهی و در جنگل زندگی می کنند(دور از تمدن بشری).

آنها کوچک اندام اند و مدام در جنب و جوش هستند و همچنین از قدرت فوق العادهای بهره مندند که نمایندۀ انسان ها (جادوگر) به دنبال آن هاست. اما در این داستان و شخصیت پردازی، گروهی که شخصیت های خوب داستان را تشکیل می دهند اسمورف های کوچک هستند و شخصیت بد داستان که مدام اسمورف ها را در خطر می اندازد و آزار می دهد جادوگری است که جزو معدود انسان های داستان به شمار می رود.

هدف اصلی در این انیمیشن و کمیک استریپ، نشان دادن چهره ای دوست داشتنی و بامزه از جن ها است که بیشتر از بعضی انسان ها قابل اعتماد هستند. مهم تر آن که کودکان بیش از بقیه امکان تماس و رابطه با این موجودات کوچک را دارند. این اولین قدم است که غرب، در راه استراتژی کارتون سازی برداشته است.
 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"

masaf.ir_files_content_img_image_news_111_799606_126.jpg



جنی (غول چراغ جادو)
یکی از شخصیت های بسیار محبوب در دنیای انیمیشن های دیزینی، «جنی» غول آبی چراغ جادو است که گویی تفاوت هایی با سایر غول های چراغ جادو در سینما دارد، او نه ترسناک است، نه خطرساز، نه سختگیر و نه حتی آنقدرها اهل جادو! (حداقل آنطور که به نظر می رسد) جنی که نام و جوهره اش وظیفه او را به دوش می کشد، در این انیمیشن موجودی بسیار شادزی و سرخوش است، و مهم تر آنکه صادق ترین فردی است که با علائدین در تعامل است و از همین رو، نه به عنوان یک غول حلقه به گوش، بلکه به عنوان یک دوست از نوع رفاقت های آمریکایی اش حکم یک مشاور و استراتژیست را برای علاءالدین دارد.او نه تنها راه بد را برای احتمال انتخاب هم پیش پای اربابش نمی گذارد بلکه با بیان صریح عواقب آن، دوست خود را منع کرده و بهترین انتخاب ها را در سبد او قرار می دهد. جنی شخصیتی است که بسیار کمک دهنده و دلسوز است و می داند که نباید دست جعفر(جادوگر بیوفتد). او از جعفر گریزان است حال آنکه حداقل در منابع اصلی این داستان اینگونه نیست. جنی که یک غول همه کاره است از بسیاری جهات با جعفر همنشین و برابر است پس چرا و چگونه از دست او فراری است؟

این همان استراتژی و فلسفه ای است که سازندگان و اندیشمندان اندیشه هالیوودی به دنبال آن هستند، بازهم یک قبح زدایی از صورت و سیرت جن، و این بار در ساحت نام، اندیشه و رفتار خودش. در دنیای واقعی و بسیار بی رحم علائدین، هیچ کس بیش تر از جنی به فکر علاالدین نیست و او را به سمت نیک نامی و حتی عشقش به پرنسس سوق نمی دهد. جنی یک دوست تراز است. کسی که به شدت قابل اعتماد است و حتی در بدترین حالت (گرفتاریش به دست جعفر) رفاقت خود را زیر پا نمی گذارد. پس چه کسی بهتر از جن برای دوستی با آدم ها!!

 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"

masaf.ir_files_content_img_image_news_111_799604_616.jpg


جیمز سالیوان (هیولای آبی شرکت هیولاها)
بی شک شرکت هیولاها تا به امروز یکی از جذاب ترین و خلاقانه ترین تولیدات پیکسار و در کل دنیای انیمیشن بوده است. شرکت هیولاهای پیکسار همان اندازه که لذت بخش و جذاب است همان اندازه نیز هدف مند و با استراتژی ساخته شده. نظام ساختاری که در کوچکترین انتخاب ها در فیلم نقش داشته است. از یک چشم بودن شریک و دوست شخصیت اصلی، که در واقع مغز متفکر سالیوان است تا خود سالی که رنگ بندی مشهود آن به رنگ آبی شخصیت های زیادی را در ذهن زنده می کند.«سالی» بهترین است. بله بهترین هیولا در ترساندن انسان ها به خصوص بچه ها. سالیوان کسی است که همیشه رکورد دار این کار است و به قول آقای آب دماغ، امید و پشت گرمی شرکت هیولاها و نسل آینده است. نسلی که باید سالی را به عنوان یک شاخص الگوی خود قرار دهد و این حرفی است که چندین بار در فیلم تکرار می شود. اما سالی آنقدر ها هم که به نظر می رسد ترسناک نیست یا لااقل وقتی که پای انتخاب در میان باشد او دوستی، محبت و امنیت را انتخاب می کند. آن هم برای چه کسی؟ کسی که به ظاهر در موضع دشمن سرسخت اوست و بیش از هرچیزی اول امنیت خود او و هم نوعانش را به مخاطره می اندازد. سالی به دنبال صلح است.

به دنبال دوستی و نشاط. او نمی تواند اصالت خود را که یک هیولا است تغییر دهد، اما در رفتار خود تغییر ایجاد می کند. آنجایی که سالیوان خود را در مقابل آینه کردار و اعمالش می بیند، شرمگین می شود و احساس گناه او تا صحنه های تبعید و پشیمانی او رهایش نمی کند. سالیوان بهترین دوست برای دختر بچه است. دختر بچه ای که ترسش از آن مارمولک نشان می دهد او ترس را به عنوان یک غریزه در وجود خود دارد. اما چه چیزی است که در این بین تنها موضع دوستی و امنیت را در مقابل سالیوان دارد؟ سالیوانی که علی رغم بهترین بودن در ترساندن و اصل رسالتش، بهترین دوست برای او محسوب می شود. کسی که بیش از پدر و مادر بچه حافظ امنیت اوست.
سالیوان نیز در ادامه قبح زدایی از هیولاهای آبی و ایجاد حس دوستی و قرابت بین ابنا بشر و جن به وجود آمده است. این احساس و تلقین توسط سازندگان به بهترین شکل خود در فیلم درآمده و باید گفت، سالیوان برای کودکان و حتی بزرگسالان به یکی از دوست داشتنی ترین شخصیت های دوران سینما بدل گشته است.
 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"

masaf.ir_files_content_img_image_news_111_799608_401.jpg



هیولاهای آبی در مردان ایکس


سری فیلم های مردان ایکس از جمله معروف ترین فیلم های ابر قهرمانی است که توسط هالیوود تولید شده است. بسیاری از مجلات معتبر دنیا نیز این فیلم را بهترین فیلم ابرقهرمانی سینما دانسته اند. شخصیت های مردان ایکس برگرفته از سری مجلات مصور شرکت مارول هستند که از سال ۱۹۶۳ در ایالات متحده آمریکا به چاپ می رسند. داستان مردان ایکس داستان تسلط انسان های جهش یافته بر نسل بشر است که در مقابل آن ها گروه مردان ایکس، قصد دارند با شکست آن ها، زندگی مسالمت آمیز جهش یافته ها با انسان ها را رقم بزنند. هر دو گروه نماد قدرت هستند و قدرت برتر که نزد مردان ایکس است.

در مجموعه مصور و فیلم مردان ایکس، شخصیت هایی وجود دارند که تماما به رنگ آبی هستند و از قدرت زیادی نیز برخوردارند. یکی از آن ها که زنی جهش یافته و با قدرت تغییر شکل است در گروه منفی جهش یافته ها قرار دارد و دیگری مرد پرقدرتی است که بدنی پر مو به شکل گوریل دارد و از قدرت بدنی بالایی برخوردار است. نکته ای که در هر دو این شخصیت ها یکی است قدرت مافوق بشری آن هاست و نیل تسلط آن ها بر نوع بشر.

پرفسور ایکس در هدفی مهم تصمیم دارد که از این قدرت برای ایجاد صلحی بزرگ و بادوام میان انسان ها و فرا انسان ها استفاده کند. در این جا است که حس اعتماد میان انسان و هیولای آبی دوباره شکل می گیرد و انسان کمک هیولای آبی را برای نجات از دست موجودات شرور می پذیرد. پذیرشی که بشر ناگزیر از قبول آن است. چراکه در هر دو سوی او هیولاهای آبی رنگ قرار دارند و انسان را در منگنه ای به نام قدرت تسلط قرار داده اند. انسان که در این فیلم اصالت بر نجات اوست، چاره ای جز پذیرش قدرت و تسلط هیولای آبی را ندارد.

 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"

masaf.ir_files_content_img_image_news_111_799605_797.jpg


آواتار

در فیلم پرفروش و موفق آواتار به کارگردانی جیمز کامرون، نمادها و مضامین مختلفی نهفته است که از آیین هندو، خدایان چین و عرفان شرقی تا اهداف ماسونی اربابان یهودی هالیوود در آن وجود دارد ؛ اما در اینجا نکته ای که ما قصد داریم در بررسی آن به نتیجه ای مشترک در جریانی هالیوودی برسیم، تحلیلی بر شخصیت های آواتار فیلم است که به رنگ آبی در فیلم نشان داده شده اند.

فیلمساز در استفاده از نماد (بلو جن، جن آبی) در فیلم، بسیار آگاهانه سود جسته. چراکه آن را در تار و پودی گسست ناپذیر در ساختار شخصیت آواتار طراحی کرده است. آواتار مدیومی است که انسان ها( سربازان آمریکایی) با تسلط بر او می توانند بر موجودات فرا زمینی تسلط و آگاهی یابند. آواتاری که در فیلم شخصیت اصلی است در واقع همان سرباز معلول آمریکایی است که می تواند بر نوع مونث موجودات آبی تسلط یابد. تسلطی که به مثابه تسلط بر سرزمین و عقیده آن ها است. چراکه زن در نماد شناسی شرق و غرب نشانه سرزمین و عقیده است. (در انجیل به عنوان کشتزار و سرزمین معرفی می شود)

فیلمساز، آواتار را راهرویی مدنظر قرار داده که انسان برتر(نژاد برتر در فیلم همان ارتش آمریکا معرفی می شود که در واقع ادامه حیات نسل بشر در گرو موفقیت آن هاست) با عبور از آن می تواند به انرژی برتر دست یابد. انرژی برتر که در فیلم همان سنگ به خصوص دارای انرژی است، در واقع همان راز تسلط بر جهان است که توسط اربابان فراماسونی از زمان بعد از یهود طراحی شده است. رازی که برای رسیدن به آن، تسلط بر چند راز و قدرت لازم است و تسلط بر جن آبی در جایگاه هفتمین راز در این میان قرار دارد. ساختار فیلم و طراحی شحصیت ها به خوبی توانسته این تسلط را دراماتیزه کند تا بیننده با احساس همزاد پنداری خود را با جریان موجود در فیلم یکی بداند.

تسلط بر آواتار ها در واقع در انتهای فیلم باعث نتیجه مطلوب می شود. چراکه موجود آبی رنگ مونث حتی پس از آگاهی از واقعیت و شناخت سرباز آمریکایی، آن را می پذیرد و از قالب آواتاری او گذر می کند تا خود او را بدست آورد. اما این نکته که تمام آن موجودات به واسطه حضور آواتار آبی رنگ در میان آن ها و زندگیشان، آن را پذیرفته اند و در انتها فرماندهی او را قبول می کنند، نکته ای است که فیلمساز در آن از مفهومجن آبی بیشترین و بهترین استفاده را برده است.
 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"

masaf.ir_files_content_img_image_news_111_799607_166.jpg



هیولاها علیه بیگانگان (بی.او.بی)

انیمیشن هیولاها علیه بیگانگان نیز فیلم دیگری است که در آن برای قبح زدایی از جن آبی از فرمول های داستان گویی کودک استفاده شده تا این موجود را نه تنها دوستی برای انسان ها و بچه ها معرفی کند، بلکه او را موجودی برای نجات انسان ها و جهان از شر بیگانه ها معرفی می کند، تا بلو جن این بار به عنوان یک قهرمان و ناجی معرفی شود. قهرمانی که علی رغم قدرت های خاصش، چهره و شخصیتی دوست داشتنی دارد و در روابطش با انسان ها نشان می دهد که مهربان تر از چیزی است که راجع به او فکر می کنند.

بی. او .بی که در یک آزمایش از گوجه فرنگی تبدیل به یک هیولای ژله ای آبی رنگ شده در واقع یکی از نمادهای اصلی ماسونی دیگر را در خود دارد و آن چشم دجال است. البته دجال در روایات متعددی از اسلام و مسیحیت نیز آمده اما فراماسون ها از آن(تک چشم) به عنوان یک نماد در ترویج عقاید خود سود می برند. نمادی که در فیلم های بسیاری همچون هری پاتر، ارباب حلقه ها و ... از آن استفاده شده است و حتی بر روی دلار نیز نشانه ای از آن دیده می شود.

در انیمیشن هیولاها علیه بیگانگان شخصیت دیگری که علیه انسان ها قیام کرده و قصد نابودی آن ها را دارد یک روبات عظیم الجثه است که او نیز چهره ای همچون مشخصات دجال دارد. شخصیت بی .او. بی که خنگ و در واقع بی مغز طراحی شده است در دیالوگی طنز، روبات غول پیکر را خویشاوند خود می خواند که در متن اصلی دیالوگ فیلم نیز تعبیری همانند استفاده شده است.

منبع: سینما پرس

 

Velayt

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
آیا هالیوود، تریبون تفکر ماسونی است؟

یهودیان هالیوود، با گوساله‌های نقره‌ای که همان پرده‌های سینماست همه را مسحور این جادوی فریب کرده و ظاهرا رقیبی ندارند. اما چنانکه در مقابل آن سامری، موسایی بود، در مقابل این سامری‌ها نیز موسی‌هایی هستند که ایستادگی کنند.
1376284_614.jpg
یهودیان افراطی صهیونیست که رویای تسلط بر جهان را داشتند با کشف قاره آمریکا به این کشور مهاجرت کردند و در همه زمینه ها سرمایه گذاری کردند. با ناطق شدن سینما گروهی از یهودیان با تسلط بر این ابزار نو ظهور به هموار کردن راهی پرداختند که بدون این ابزار ممکن نبود. این نوشته قصد دارد که ریشه دشمنی این سینما را با سینمای ارزشمند ایران بررسی کند.

هالیوود از دو جزء "هالی" مقدس و "وود" چوب که به چوب مقدس معنا می دهد تشکیل شده است و عصای جادوی از آن ساخته می شود. و این اعتقاد وجود دارد که ساحرانی که مالک آن عصا باشند می توانند مردم را محسور خود کرده و به کنترل در آورند.

سینمای هالیوود دقیقا همین کار را می کند. یعنی آنچه را که ساحران دربار فرعون نتوانستند به انجام برسانند سامری با گوساله طلایی اش انجام داد و قوم یهود را به کرنش وا داشت؛ حالا یهودیان هالیوود با گوساله های نقره ای شان که همان پرده های سینماست همه را مسحور این جادوی فریب کرده که ظاهرا رقیبی ندارند. اما همچنانکه در مقابل آن سامری موسایی بود در مقبل این این سامرها نیز موساییانی هستند که با دست بیضا در مقابلشان بایستند.

مرام ماسونی سرمایه گذاران هالیوود

صاحبان هالیوود که اغلب ریشه ای ماسونی و صهیونیستی دارند سالهای درازی است که مردم را با هر سنی جادو کرده اند. از تولید انیمیشن های دو بعدی چون سیندرلا و سفید برفی و رابین هود گرفته تا انیمیشن های محسور کننده ای چون دختر گیسو کمند و ماجراهای تن تن و میلوی اسپیلبرگ چه کسی را مجذوب خود نکرده است؟

1376287_863.jpg

این قهرمانان پوشالی خوش ظاهر چنان در ذهن رسوخ می کنند که چاره ای نداریم جز آنکه مثل او باشیم مثل او فکر کنیم و مثل او زندگی کنیم این مخدر چنان گیرا است که باز هم دوست داریم مصرف کننده اش باشیم. این آثار از تولیدات بزرگترین استودیوهای هالیوود از جمله کلمبیا، مترو گلدوین مایر، برادران وارنر، پارامونت، یونیورسال و فاکس قرن بیستم است که توسط یهودیان تاسیس و اداره می شوند.

کمپانی والت دیسنی از بزرگترین کمپانیهای هالی وود است که درصد بسیاری از کودکان جهان محصولاتش را می بینند. فعالیتهای این کمپانی فقط به تولید فیلم اختصاص ندارد، تولید اسباب بازی هایی بر اساس فیلمها هم بخشی اقدامات این غول رسانه ای است. دیسنی با ساختن دیسنی لند، شهری رویایی برای بچه ها ساخته که این امکان را به آنها می دهد تا کارکترهای دوست داشتنی شان را از نزدیک ببینند.

1376286_241.jpg

تراژدی سلطه یهودیان بر هالیوود

جاناتان گولدبرگ، خبرنگار و تاریخدان یهودی، در تحقیقی که در سال 1996 انجام داد، نوشت: "سهم یهودیان در صنعت سرگرمی سازی بیش از جمعیت آنها در آمریکاست. یهودیان در پست های مدیریتی رسانه ها به ویژه در سمت مدیریت استودیوها حضور دارند و حضور آنها به گونه ای است که از آن نمی توان تنها به عنوان سلطه یهودیان بر هالیوود یاد کرد، چرا که بیش از این است."

آماری که اخیراً ارائه شده نشان می دهد که 59 درصد از فیلم‌های مطرح هالیوود توسط یهودیان تولید شده‌اند. بی تردید نفوذ این قوم در یکی از تاثیرگذارترین صنایع آمریکا می تواند برای آنها قدرت سیاسی بسیاری به ارمغان آورد. آنها مهمترین منبع حمایت از نامزدهای دموکرات هستند و سیاست های آمریکا را به سمت و سوی مورد نظر خود هدایت می‌کنند.

تهیه‌کنندگان یهودی هالیوود در سال 1948 اسرائیل را پایه ریزی کردند و در این میان رابرت بلاموفی تلاش های بسیاری کرد. وی در این مورد می گوید: "ناگهان اسرائیل به خانه ما تبدیل شد و احساس کردیم که هویت داریم. این عامل به ما روحیه می داد."

با روی کار آمدن یهودیان رفته رفته تصویر مسلمانان در فیلم های هالیوودی به پنداره ای از افراد ظالم و بی فرهنگ تبدیل شد که این امر بیش از پیش نمایانگر حمایت هالیوود از اسرائیل و موضع گیری آن علیه مسلمانان و جهان اسلام بود. صنعت فیلمسازی غرب در حمایت از صهیونیسم اقدام به خلق یک ژانر جدید در سینما کرد که نزاع میان اعراب و اسرائیلی ها را در محوریت داشت.

هالیوود برای نیل به این هدف در طول 50 سال گذشته اقدام به ساخت فیلم‌های گوناگونی کرده که دربرگیرنده قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها بوده اند. به عبارت دیگر می توان گفت که در این آثار قهرمان‌ها یهودیان اسرائیلی و ضد قهرمان‌ها مسلمانان بوده‌اند. دهه 1960 به تنهایی شاهد ساخت 9 فیلم ضد اسلام بود که در زمره آثار مطرح سینمای آمریکا جای داشتند.

در این فیلم ها نقش یهودیان آمریکایی توسط هنرپیشگان آمریکایی ـ یهودی چون پل نیومن، تونی کورتیس و کرک داگلاس احیا می شد تا با به کارگیری بازیگران محبوب، میزان همذات پنداری مخاطبان با کاراکترهای آنها افزایش یابد.

هالیوود در ادامه سیاستهای دین ستیزانه اش با ساخت فیلمهایی درباره زندگی پیامبران،آنها را انسانهای روان پریش و بدبین به نوع بشر معرفی و دین را به وسیله ای نا کارآمد معرفی کرده است.

پیامبر ستیزی ادامه ای بر اسلام ستیزی

"نوح" ساخته آرن آرونوفسکی به زندگی نوح می پردازد. پیامبری که از بسیاری گریه برای امتش نوح نامیده شد در این فیلم از او موجودی دگم و غیر قابل انعطاف ساخته که گوش شنیدن هیچ حرفی را ندارد. فرزند پدری غار نشین و بدوی است که همه آرزویش خوردن توت است. نوح به هیچکس رحم نمی کند هیچ انذاری نمی دهد و فقط می خواهد کشتی ای بسازد تا حیوانات را و البته فقط خانواده خودش را نجات دهد.

97382_orig.jpg


او از سوی خدایی که نمی شناسد مامور شده تا نوع بشر را از بین ببرد حتی خانواده خودش را. ما در این فیلم فقط از نوح بیزار نمی شویم بلکه حتی نمی خواهیم نام خدا را به زبان بیاوریم. نوح نه آغازگر این بی حرمتی هاست نه پایانش. این دین ستیزی با سایر ادیان به موازات همان اسلام ستیزی هالیوود است.

آنها می خواهند همه باورها به ادیان الهی و پیامبران را فرو بریزند تا پیامبران دروغینی را برای هدایت به سوی سیاهی مبعوث کنند. در این میان چه باید کرد غول رسانه ای که از چراغ یهودیان بیرون آمده را چگونه می شود نابود کرد. اینجاست که باید از ایران و سینمایش صحبت به میان می آید.

سینمای شرق سینمای غرب

سینمای ایران تنها سینمایی است که در مقابل سینمای آمریکا توانایی ایستادگی دارد. قطبهای مهم سینمایی دنیا مثل بالی وود، سینمای هنگ کنگ، سینمای چین، و سینمای روشنفکر و هنری اروپا همسو با سینمای آمریکا نباشد در تقابل با آن هم نیست.

سینمای شرق آسیا با هدف سرگرمی سازی در عرصه رقابت جهانی حضوری جدی دارد، سینمای شکست خورده اروپای شرقی هم در لاک فیلمهای به اصطلاح روشنفکرانه فرو رفته و خیال بیرون آمدن از آن را ندارد.

فرانسه، آلمان، ایتالیا، لهستان و ... نقشی اساسی در شکل گیری دستور زبان محتوایی فیلمها داشته اند که متاسفانه سینمای ایران تحت تاثیر این نوع زبان بوده است سینمای شرق آسیا با تکیه بر فیلمهای اکشن و رزمی و سینمای هند با تکیه بر فیلمهای عاشقانه اصلا در مناسبات فیلمهایی که جهان بینی دارند به حساب نمی آیند. سینمای اروپا هم به دلیل تکیه بر نظام فکری غیر دینی نمی تواند برای آمریکا خطر ناک باشد.

این نوع سینما که تحت تاثیر زیگموند فروید، فرانتیس کافکا، ژان پل سارتر، کارل مارکس و دیگران قرار دارد چه انقلاب فکری ای در مخاطب ایجاد می کند؟ شخصیتهای این فیلمها اغلب آدمهای تنهای عاصی از نظام سیاسی ـ کمونیست ـ هستند که در فضاهایی سرشار از سکوت و تاریکی مدام به رهایی فکر می کنند. اما عملی که آنها را به سمت این رهایی ببرد، ندارند.

این فیلمها با ایجاد رخوت و یاس و سرخوردگی از شرایط موجود در مخاطب او را به موجودی سترون تبدیل می کرد که چاره جز پذیرش شرایط موجود ندارد. در این سالها سایه سنگین کمونیست و جنگ سرد شوروی امریکا و اثرات به جا مانده بعد از جنگ جهانی دوم این نوع نگرش را در جامعه جهانی تقویت می کرد.

97381_orig.jpg


قطع رابطه دین به عنوان امری اجتماعی در اروپا حضوری نداشت. مشرب فکری اندیشمندان اروپایی الهی نبود و نمی توانست برای هنرمندانی که با مردم سخن می گفتند چیز تازه ای داشته باشد. جدایی دین از سیاست ثمری جز این نداشت که متفکران، هنرمندان و مردم را در انزوا ببرد طوری که هر گروه راهی جدا گانه بروند.

سینمای ایران و اندیشه سیاه غرب

این نوع سینما در دهه 30 و 40 در ایران اثرات مخربی گذاشت که رد آن را دهه 50 هم می بینیم. بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، فرخ غفاری و تعدادی دیگر به شدت تحت تاثیر موج نوی سینمای فرانسه بودند. فیلمهایی که در این دوره ساخته شدند اغلب آثاری اقتباسی از نویسندگانی چون صادق چوبک، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و ... بودند. این نویسندگان ریشه ای دینی نداشتند و آنچه که می نوشتند تحت تاثیر همان چشمی بود که امثال کافکا و سارتر می دید.

97383_orig.jpg


متاسفانه ایران قبل از انقلاب به دلیل انحطاط فکری سیاسیون و جدایی خود خواسته روحانیون از نظام حکومت سبب شکاف بین هنرمند و مردم شد. هنرمند زبان مردم را نمی فهمید از حکومت ناراضی بود. برای همین در کافه ها و مجلس های شبانه می نشست و دل به کافکا و نیچه و ... می داد و می خواست با مدل مو و لباس و تقلید زبان ادبیات اروپا، برای مردم ایران نسخه رهایی بپیچد.

اینگونه شد که مردم هم زبان هنرمند به اصطلاح روشنفکر را درک نمی کردند و برای آنکه به هر حال کالای فرهنگی شان را به دست بیاورند به سمت رمانهای زرد مبتذلی رفتند که وجه وقیحانه ترش را در سینما می دیدند.

اندیشه امام(ره) دمی مسیحایی بر کالبد سینمای ایران

در همین زمان قیام امام خمینی (ره) سبب زلزله ای شد که همه ارکان این نوع جهان یاس آلود را به هم ریخت و نه یک انقلاب در ساختار حکومتی یک کشور که انقلابی جهانی بود.

این انقلاب چنان ریشه دار بود که اثراتش را در همه کشورهای دنیا شاهدیم. هنر بعد از انقلاب هم از این اتفاق بی بهره نبود حالا هنرمند دریافته که هنر این مملکت چنانکه رهبرش تاکید می کند "عبارت است ار دمیدن روح تعهد در آدمی. باید متعهدانه باشد از ذات انسان بگوید و او را در سایه رهبر دینی به سوی همان ذات ببرد. تقابل همه دنیا با ایران که به تنهایی مناسبات سیاسی دنیا را به هم ریخته هنرمند را برای مدتی به حال شوک فرو برده است. اما آرامش قلبی امام خمینی (ره) و جهت دهی فکری ایشان هنرمند را وا داشت تا کاری کند. اینبار هنرمند درونمایه اثرش را از غرب و شرق نمی گرفت او با اتکای به داشته های مغفول مانده اش شروع به آفرینش کرد تا مبلغ آرمانهای این نظام فکری باشد.

این نظام فکری دیگر زاییده موهومات یک انسان نبود یلکه تفسیر درست یک رهبر دینی از دین بود.

هشدار حکیمانه امام خمینی (ره) به گورباچوف و پیش بینی اش از سقوط کمونیست نفوذ این شخصیت را در ذهن مردم جهان قوت بخشید. حالا دیگر آمریکا و البته رژیم صهیونستی دریافته بودند که این نظام را به سادگی نمی شود از بین برد چرا که ساختار سیاسی آن ساختاری دینی است.

جنگ با پرده نقره

آمریکا در ادامه مبارزه اش سینما را در اولویت خود قرار داد تا از این طریق بتواند زخمی بزند. هالیوود به عنوان تریبون تفکر ماسونی باعث از بین رفتن سینما در بسیاری از کشورها شده به طوری که اغلب کشورها وارد کننده فیلم از آمریکا هستند اما در ایران هنوز راه به جایی نبرده است.

همچنان که سینما در هالیوود توانسته در ترویج و ثبت افکار استعمارگرایانه اش موفق باشد؛ سینمای ایران هم توانسته هر چند که قصور و کم کاری کرده است؛ اما باز قدرت دارد که برعلیه این نظام فکری بلند شود. شاید در ابتدا با توجه به پیشرفت های فنی هالیوود و تخصیص هزینه های هنگفتی که در تولید می کنند؛ اداعی کاذبی باشد اما شدنی است.

مگر نه اینکه انقلاب مردی در آستانه 60 سالگی بر علیه شاهی که همه دنیا را داشت محقق شد چرا سینمای ما نتواند اگر از همان مشرب سرچشمه بگیرد.

1376285_115.jpg

آمریکا از همین واهمه دارد که فیلم ایرانی در بازاهای جهانی سهمی بزرگ به خود اختصاص دهد و از این طریق نفوذش بر آراء و افکار جوان اروپایی و آمریکایی تاثیر گذار باشد. دست اندازی برای فیلم محمد رسول الله(ص) چه معنایی دارد درحالی که فیلمهای سیاه نمای ایرانی در خود آمریکا هم اکران می شود.

اگر روزگاری رزمندگان در خط مقدم می جنگیدند و با یک اشاره امام همه شهادت را به جان می خریدند، الان هم باید فیلمسازان در خط مقدم جبهه فرهنگی حضور داشته باشند و دفاع کنند که با دریغ باید گفت تعدادشان چنان که باید نیست.

فراموش نکنیم، هر چقدر که ما از این خط مقدم فاصله بگیریم پیشروی هالیوود بیشتر خواهد شد.

منبع :گروه جنگ مرم مشرق نیوز
 

Velayt

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
گوسفند نجیب درپوستین گرگ.....


cleardot.gif

cleardot.gif



در روزهایی که مهمترین خبرهای سینمای ایران حول برگزاری سی‌و‌چهارمین جشنواره فیلم فجر منتشر می‌شود، انتشار خبر اکران فیلم هالیوودی «کمپ ایکس ری» در سینماهای ایران خبری قابل تامل است که شاید در میان هیاهوی روزهای پایانی مانده به مهمترین رویداد سینمایی کشور گم شود و کسی به آن توجه چندانی نکند.


اما این خبر از آن دست خبرهایی نیست که بتوان به راحتی از آن عبور کرد، چرا که مشخص نیست دلیل این تصمیم مسئولین سینمایی کشور برای دادن مجوز اکران به چنین فیلمی چیست؟ آیا آن‌ها از محتوای این فیلم آگاه هستند؟ و از همه مهم‌تر اگر قرار بود که بعد از مدت‌ها مجوز اکران یک اثر هالیوودی در داخل کشور را به فیلمی بدهند، چرا این فرصت نصیب «کمپ ایکس ری» شد؟


داستان «کمپ ایکس ری» چیست؟

«کمپ ایکس ری» با نمایی از سوختن برج‌های دوقلو در آمریکا آغاز می‌شود و بعد از آن وارد خانه‌ای می‌شود که فردی مسلمان و سنی مذهب مشغول نمازخواندن است و در همین حین توسط فردی ناشناس ربوده می‌شود و در سکانس بعد او را می‌بینیم که به داخل زندانی منتقل شده است.


Z0JEUBmJyzM6-d2ipVydZ34z1DcF_5eoODFrKygNm5ZVM6WwNZ3576sxCg-OrXtFqRZ2T5fEGto_bsDBlfsn5P6Ntyh-wxxPrXT0TLI_=s0-d-e1-ft



فرد ربوده شده «علی امیر» نام دارد که «پیمان معادی» فیلمنامه نویس سال‌های قدیم و بازیگر سال‌های جدید سینمای ایران نقش آن را ایفا می‌کند. در ادامه داستان، آشنایی علی با یکی از نگهبانان تازه وارد زندان به نام «اِمی کول» با بازی کریستن استوارت، سرآغاز شکل گیری یک رابطه عاطفی میان آن دو می‌شود که قصه اصلی فیلم را پیش می‌برد و در نهایت با رفتن «امی» از این زندان، رابطه آن‌ها پایان می‌یابد.


وقتی مخاطب ایرانی از کتک خوردن هموطنش خوشحال می‌شود!

زمانی که خبر پخش این فیلم منتشر شد، «پیمان معادی» بازیگر ایرانی آن، در ارتباط با بحث‌هایی که پیرامون برخی از صحنه‌های غیراخلاقی این فیلم وجود داشت، گفت: «فیلم تغییر چندانی نداشته است، چون اگر این فیلم نیاز به ممیزی یا اصلاحات بسیار داشت، من آن را بازی نمی‌کردم چرا که از روز اول قبول این کار، مهم‌ترین هدفم اکران برای مردم سرزمین خودم بود.»


اما فارغ از وجود برخی از صحنه‌های غیراخلاقی در نسخه اصلی این فیلم که با حذف آن‌ها در نسخه دوبله شده، خللی در ساختار اصلی اثر ایجاد نمی‌شود؛ مضامین دیگری در این فیلم سینمایی وجود دارد که در تناقض آشکار با حرف‌های آقای معادی است. چرا که اگر هدف آقای معادی از بازی در این اثر، نمایش آن برای مردم سرزمینش بوده، باید بیشتر از آن که بخواهد نگران ممیزی‌های اخلاقی اثر باشد، نگران مضمون توهین‌آمیز آن بود.


«کمپ ایکس ری» از آن دست فیلم‌هایی است که در نگاه اول مضمون اعتراض آمیز به سیاست‌های دولتمردان آمریکایی در قبال مسلمانان و زندانیان آن‌ها دارد ولی وقتی با دقت بیشتری به حوادث فیلم می‌نگریم، متوجه می‌شویم که این گوسفند نجیب، در واقع گرگی در پوستین گوسفند است که مخاطبش را با پنبه سرمی‌برد!


Mr9QdHZg_8LqmEVIx8KsStu6vcj0uyQCqf_7dv5MExjnf_ErRDsG7PYDOwX84JkbgLPkaYdQLYAfWv-77jWzRW_UXb9EqBk68fIVRS3T=s0-d-e1-ft



چند دقیقه ابتدایی این فیلم از زمان ورود شخصیت زن قصه به عنوان یک نگهبان تازه وارد به زندان را با هم مرور می کنیم:

مهمترین وظیفه‌ای که به نگهبانان این زندان سپرده شده است، جلوگیری از خودکشی زندانیان است. زندانیانی که علی الظاهر همگی مسلمان هستند و شمایلی که برای نمایش آن‌ها به کار گرفته شده، آدم‌هایی با ریش‌های بلند و یک عرق‌چین بر روی سر است که همواره با عربی یا فارسی بلند بلند داد و بیداد می‌کنند!


رهبری نیروهای درون این بخش از زندان که حوادث اصلی داستان در آن پیش می‌رود بر عهده فردی است که نسبت به دیگر زندانی‌ها رفتار وحشیانه‌تری دارد و از قضا فارسی هم حرف می‌زند! در یکی از صحنه‌های ابتدایی ورود به زندان نشان می‌دهد که این فرد از موضوعی عصبانی شده است و دارد با زبان فارسی فریاد می‌زند: «تو می‌خوای منو بکشی؟ نه، نمیشه! نمیتونین زندانیم کنین. من می‌کُشمتون!» و بعد از آن محکم بر درب سلولش می‌کوبد و بعد از ورود نگهبانان به زندان همچون وحشی‌ها هرکسی که در اطرافش باشد، می‌زند. برخورد مشت او با صورت «اِمی» باعث می‌شود که او مجروح شود و وقتی دست‌های زندانی بسته می‌شود، «امی» برای جبران آن مشتی که خورده است، لگدی را روانه زندانی می‌کند و مخاطب به راحتی به او حق می‌دهد که این زندانی را بزند. حتی شاید مخاطب ایرانی هم در این لحظه بیشتر از آن که نگران کتک خوردن هموطن خود باشد، دلش از انتقام‌گیری «امی» شاد شده است!


زندانی مسلمانی که به جای قرآن، «هری‌پاتر» می‌خواند!

یکی از اتفاقات عجیب در داستان این فیلم، علاقه شدید شخصیت علی به داستان‌های هری‌ پاتر است! علی که در ابتدای فیلم یک مسلمان نمازخوان نشان داده می‌شود، از زمانی که وارد زندان شده دیگر اعتقادش را به نماز از دست داده است و همراه دیگر زندانی‌ها نماز نمی‌خواند. او در اتاق خود تنها یک کتاب دارد که آن هم قرآن است، قرآنی که او از آن به عنوان وسیله جاساز استفاده می‌کند تا تیغ خود را در آن پناه کند. در عوض آنچه او دیوانه‌وار در طلبش است، خواندن جلد آخر کتاب «هری‌پاتر» است. کتابی که هیچکدام از نگهبانان مسیحی زندان، حتی «امی» آن را نخوانده است ولی علی که یک مسلمان است داستان «هری‌پاتر» که یک پسربچه جادوگر است را تمام و کمال خوانده و وقتی بی‌توجهی نگهبانان زندان در مقابل خواسته‌اش برای داشتن جلد آخر هری‌پاتر را می‌بیند، با فریاد می‌گوید: «شما این کتاب را به من نمی‌دهید تا من را دیوانه کنید!»


جالب آن که او در بخش دیگری از این فیلم خطاب به «امی» می‌گوید: «من کتاب مقدس شما را خوانده‌ام، بخش اول آن را دوست دارم چون در آن جادو وجود دارد ولی بخش دومش را دوست ندارم چون اثری از جادو در آن وجود ندارد.» این یعنی یک مسلمان تحصیلکرده که در چند جای فیلم تاکید می‌کند که دانشگاه هم رفته است، شیفته «جادو» است. جادویی که همواره در اسلام منع شده است و دستورات فراوانی برای دوری از آن وجود دارد.


علی از همه چیز بریده است و حالا تنها دلخوشی اش خواندن هری‌پاتر و اذیت کردن نگهبانان زندان و گاهی هم فوتبال بازی کردن است! شاید به همین خاطر باشد که پیمان معادی در مصاحبه‌ای درباره نقش «علی» گفته بود: «فکر می‌کنم او بیشتر از هزار بار قرآن را خوانده و مرور کرده است. اما کم کم حالت شک و تردیدی در او به وجود آمده است، شک و تردید نسبت به همه چیز. شاید هم بخاطر تنهایی و فکرکردن زیاد است که باورهایش به تدریج رنگ باخته‌اند. او کم کم از حضور در جمع نمازخوانان هم خودداری می‌کند. بدترین چیز برای آدمی که به همه چیز دور و برش مشکوک است همین است که نمی داند واقعا به کجا و یا به چه چیزی دست بیاویزد.»


Dcm1QOB0qzptWQ4z_UJ6Ya0EfMzW_dRbhnK5u6rMelOApAFgljmnThi_1gdGdFsWncupQYaKrYYfYA35niPD5VbbsnWpOmdwQGzlQmhG=s0-d-e1-ft



البته علاقه او به جادو، تنها نشانه به پوچی رسیدن علی نیست. چرا که او در بخش نهایی فیلم تصمیم به خودکشی می‌گیرد و با همان تیغی که در قرآنش جاسازی کرده است، می‌خواهد رگ گردنش را بزند. ولی در نهایت همان نگهبان زن مسیحی او را از خودکشی منصرف می‌کند.


اکران «کمپ ایکس ری» ظلم به سینمای ایران است

با آگاهی از محتوای این فیلم که با یک بار نگاه کردن آن نیز می‌توان به سادگی متوجه‌اش شد، سوالی که ذهن ما و احتمالا مخاطبان این مطلب را به خود درگیر کرده است، این است که چرا باید چنین فیلمی در ایران اکران شود؟ فیلمی که محتوای آن از اساس سنخیتی با فرهنگ ما ندارد و صرفاً به خاطر حضور یک بازیگر ایرانی در آن فرصت این را یافته که بتواند در چندین سینمای مجهز پایتخت روی پرده نقره‌ای سینماها ظاهر شود.


گذشته از این، با فرض آنکه تمام استدلال‌های ما اشتباه باشد، آیا در این وانفسای کمبود سالن سینما برای اکران فیلم‌های داخلی که صدای همه اهالی سینما را در آورده است، دادن چند سالن سینما در تهران به یک فیلم خارجی منصفانه است؟ آیا وقتی فهرست فیلم‌های در نوبت اکران آنقدر طولانی شده است که شورای صنفی نمایش مجبور شده برخلاف قانون مصوب خود، چند فیلم را بطور همزمان و در طول یک ماه، در گروه آزاد اکران کند؛ بخشیدن این فرصت به یک فیلم خارجی ظلم به سینمای ایران نیست؟


البته بدون شک اکران آثار سینمایی شاخص خارجی، می‌تواند باعث کمک به رونق سینمای ایران شود ولی این موضوع نیازمند فراهم بودن زیرساخت‌های لازم است و البته نباید این موضوع را فراموش کرد که «کمپ ایکس ری» هیچ نشانه‌ای از یک فیلم شاخص ندارد.
 
بالا