عطر بهار نارنج

  • نویسنده موضوع Z!MA
  • تاریخ شروع

Z!MA

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"
بعضي ها شبيه عطر بهار نارنجي هستنددر کوچه پس کوچه هاي پيچ در پيچ دلت.. .نفس ميکشي آنقدر عميق که عطر بودنشان
را تا آخرين ثانيه عمرت در ريه هايت ذخيره کني
بعضي ها شبيه ماهي قرمز کوچکي هستند که افتاده اند در تنگ بلورين روز گارت جانت را با جان و دل در هوايشان تازه مي کني

بعضي ها آرامش مطلقند لبخندشان تلالو برق چشمانشان ..صداي آرامشان.. اصل کار تپش قلبشان انگار که يک دنيا آرامش را

به رگ و ريشه ات تزريق مي کند و آنقدر عزيزند .آنقدر بکرند که دلت نمي آيد حتي يک انگشتت هم بخورد بهشان ...مي ترسي

تمام شوند و تو بماني و يک دنيا حسرت ...
بعضي ها بودنشان ...همين ساده بودنشان ...همين نفس کشيدنشان يک عالمه لبخند مي نشاند روي گوشه لبمان ...
اصلا خدا جان در خلقت بعضي ها سنگ تمام گذاشته اي

سايه شان کن نشود از روزگارمان
 
بالا