خداي پروانه اي

  • نویسنده موضوع Z!MA
  • تاریخ شروع

Z!MA

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"
مردي با خود زمزمه کرد خدايا با من حرف بزن يک سار شروع به خواندن کرداما مرد نشنيد
فرياد برآورد خدايا با من حرف بزن آذرخش در آسمان غريد اما مرد گوش نکرد
مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت خدايا بگذار تو را ببينم ستاره اي درخشيد اما مرد نديد
مرد فرياد کشيد يک معجزه به من نشان بده نوزادي متولد شد اما مرد توجهي نکرد
پس مرد در نهايت ياس فرياد زد خدايا مرا لمس کن و بگذار بدانم اينجا حضور داري
در همين زمان خداوند پايين آمد و مرد را لمس کرد اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد
 
بالا