*✿* هیچ وقت از "رحــمت خدا" نا امید نشو *✿*

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

c43bjtvr9x1y0vswpayb.jpg


پادشاهی نجاری را محکوم به مرگ کرد.

وقتی نجار با خبر شد، آن شب نتوانست بخوابد.


همسرش گفت : "ای نجار، مانند هرشب بخواب... پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار "

کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید...

بیدار نشد تا وقتی که صدای در توسط سربازان را شنید؛ چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که
دریغا باورت کردم...

با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجیر کنند. دو سرباز با تعجب گفتند : پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی...

چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت، همسرش لبخندی زد و گفت:"ای نجار، مانند هرشب بخواب... پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار "

:gol::gol::gol:
:gol::gol:
:gol:
 
بالا