شرح حال علامه طبابایی از زبان خودشان(بزرگداشت علامه طباطبایی)

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
70860521589586162637.gif


امروز 24 آبان ماه به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی بزرگداشت علامه طباطبایی (ره) می باشد

زندگی نامه علامه رو از زبان خودشان با هم مرور می کنیم

49.jpg


مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبايى(ره) در شرح حال خود مى‏فرمايد:

من در خاندان علمى در شهر تبريزكه از زمانهاى دور شهرت علمى پيدا كرده متولد شدم، در پنج سالگى مادرم را و در نه سالگى پدرم را از دست دادم، واز همان كودكى درد يتيم بودن را احساس نمودم ولى خداوند متعال بر ما منت نهاد و زندگى را از نظر مادى بر ما آسان‏نمود، وصى پدرم به منظور عمل به وصيت آن مرحوم از من و برادر كوچكترم مواظبت مى‏كرد و با اخلاقى نيكو واسلامى از ما نگهدارى مى‏كرد با اينكه همسرش از ما بچه‏هاى كوچك مراقبت مى‏كرد خادمى را نيز به اين منظوراستخدام كرد.
مدتى از عمرمان كه گذشت به مدرسه راه يافتيم و زير نظر معلم خصوصى كه هر روز به منزل ما مى‏آمد به آموختن ‏زبان فارسى و آداب آن و درسهاى ديگر ابتدايى پرداختيم و پس از شش سال از آن درسها فارغ شديم. در آن زمان براى درسهاى ابتدايى برنامه مشخصى وجود نداشت بلكه هنگام ورود دانش آموز به مدرسه برنامه‏اى‏به صورت مقطعى تهيه مى‏شد و هر كسى بر حسب ذوق و استعداد خود تعليم مى‏ديد. من درس قرآن كريم (كه پيش از هر چيز آموزش داده مى‏شد) و «گلستان » و«بوستان‏»، سعدى‏شيرازى،«نصاب‏الصبيان‏»، «انوار سهيلى‏»، «اخلاق مصور»، «تاريخ‏» معجم‏»، «منشئات اميرنظام‏» و «ارشادالحساب‏» رابه پايان برديم.

اينگونه بود كه بخش اول تحصيلات من به پايان رسيد. سپس به فرا گرفتن علوم دينى و زبان عربى پرداختيم و بعد از هفت سال متنهاى آموزشى را كه آن زمان در حوزه‏علميه مرسوم بود فرا گرفتيم، در طى اين مدت، در علم صرف و اشتقاق كتابهاى: «امثلة‏»، «صرف مير» و «تصريف‏» درنحو كتابهاى: «العوامل في النحو»، «انموذج‏»، «صمدية‏»، «الفية ابن مالك » همراه با« شرح سيوطى‏» و كتاب «نحو جامى‏»،«مغني اللبيب‏» ابن هشام، در معانى و بيان: كتاب «المطول‏» تفتازانى، در فقه: «الروضة البهية » معروف به شرح لمعه‏شهيد ثانى، «مكاسب‏» شيخ انصارى، در اصول فقه: كتابهاى‏«المعالم في اصول الفقه‏» شيخ زين ن،«قوانين‏الاصول‏» ميرزاى قمى، «رسائل‏» شيخ انصارى، «كفاية الاصول‏» آيت الله آخوند خراسانى، در منطق: كتابهاى‏«الكبرى في المنطق‏»، «الحاشية‏»، «شرح الشمسية‏»، در فلسفه: «الاشارات و التنبيهات‏» ابن سينا، در كلام:«كشف‏ المراد» خواجه نصيرالدين را خواندم و اين گونه بود كه متنهاى درس غير از فلسفه متعاليه و عرفان را به‏اتمام‏رساندم.

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"

15651563454732760421.gif

براى تكميل درسهاى اسلامى خود به نجف اشرف مشرف شدم و در درس استاد آيت الله شيخ‏محمد حسين اصفهانى حضور پيدا كردم. همچنين به مدت شش سال متوالى خارج اصول فقه را خواندم، در طى اين‏مدت درسهاى عالى فقه شيعى را نزد استادمان آيت الله نائينى تحصيل كردم و نزد آن بزرگوار دوره كامل خارج‏اصول فقه را نيز به مدت هشت سال نزد آن بزرگوار به پايان بردم، و در كليات علم رجال نزد مرحوم آيت الله‏ حجت كوهكمرى درس خواندم.

استاد من در فلسفه اسلامى، حكيم اسلامى سيد حسين بادكوبه‏اى بود كه نزد آن حضرت كتابهاى منظومه‏سبزوارى، اسفار و مشاعر سبزوارى، اسفار و مشاعر ملاصدرا، شفاء ابن‏سينا، كتاب اثولجياى ارسطو، تمهيد القواعدابن تركه و اخلاق ابن‏مسكويه را خواندم.

استاد بادكوبه‏اى ضمن ابراز علاقه وافر به بنده خود بر درسهايم اشراف كامل داشت و سعى مى‏نمود كه ريشه‏هاى‏تربيت را در اعماق وجود من مستحكم سازد و همواره مرا به مدارج انديشه و راههاى استدلال راهنمايى مى‏فرمود، تااينكه در طرز تفكر خود بر آن روش خو گرفتم سپس به من فرمود تا در درس استاد هيئت و نجوم‏سيد ابوالقاسم خوانسارى حاضر شوم. من نيز نزد او دوره كامل رياضيات عالى و علم هندسه در هر دو بخش: هندسه‏فضائى و هندسه مسطحه و جبر استدلالى (جبر گزاره) را خواندم.

سپس به علت نابسامانى وضع اقتصادى به ناچار به وطن خود بازگشته و در شهر تبريز زادگاه خود منزل گزيدم، درآنجا بيش از ده سال اقامت كردم و در واقع آن روزها روزهاى سياهى در زندگى من بود زيرا به علت نياز شديد مادى كه‏براى گذراندن زندگى داشتيم از تفكر و درس دور گشته و به كشاورزى مشغول شدم،

زمانى كه در آنجا بودم احساس‏مى‏كردم كه عمرم تلف مى‏شود فقر و تهيدستى روح مرا تيره و تار نموده و ابرهاى درد و رنج بر روى من سايه‏مى‏گستراندند، چرا كه از درس و تفكر دور بودم، تا اينكه ديده خود را بر وضع زندگيمان بستم و شهر تبريز را به مقصدشهر مقدس قم ترك گفتم.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
15651563454732760421.gif


هنگامى كه به اين شهر وارد شدم احساس كردم از آن زندان رنج و درد رهايى يافتم، و خداى‏منان را شاكرم كه دعاى مرا اجابت نمود و در راه علم و آماده سازى رجال دين و تربيت نسل صالح براى خدمت به‏اسلام و شريعت محمدى صلى‏الله عليه و آله، توفيق را نصيب من ساخت، و تاكنون روزگارم در اين شهر مقدس كه‏حرم رسول الله است، سپرى شده است.

البته، براى هر كس در طول زندگى به مقتضاى شرايط روزهاى تلخ و شيرينى‏وجود دارد، به خصوص براى من از اين جهت كه مدتى از عمر خود را با يتيمى و دورى از دوستان خود گذراندم و باتمام وجود درد يتيمى را لمس كردم و با حوادث دردناكى در طول زندگى خود روبرو شدم ولى خداوند منان مرا از يادنبرده، لحظه‏اى به خود وا نگذاشت. و همواره با نفحات قدسى‏اش مرا در لغزشگاه‏هاى خطرناك يارى كرده است واحساس مى‏كنم كه گوئى قدرتى پنهانى مرا به خود جذب نموده و تمام موانع را از سر راه من برداشته است.

هنگامى كه كودك بودم درس صرف و نحو را مى‏آموختم، هيچ رغبتى در خود براى ادامه درس و تحصيل‏نمى‏يافتم، چهار سال گذشت و من نمى‏فهميدم كه چه بخوانم، ولى بناگاه آرامش در وجودم پديد آمد كه گوئى انسان‏ديروزى نيستم، و در راه علم و انديشه با جديت و درك كامل پيش مى‏رفتم، و از آن روز بحمد الله تا آخر روزهاى درس‏كه در حدود هفده سال به طول انجاميد در راه طلب علم و دانش هيچگونه سستى برايم پيش نيامد و تمام رخدادها ولذتها و مرارتهاى زندگى به فراموشى سپرده، و از همه چيز و همه كس بريدم مگر اهل علم و اصحاب فضيلت، و برنيازهاى روزمره اوليه اكتفا كرده و خود را وقف درس و تعليم و نشر معارف دينى و تربيت طلاب نمودم.

بارها شب را تا به هنگام صبح مشغول مطالعه بودم و به خصوص در دو فصل بهار و پاييز، و چه بسيار معضلات‏علمى كه در طى مطالعه براى من حل شده است و درس فردا را قبل از اينكه روزش فرا برسد خود مى‏خواندم تا هنگام‏روياروى با استاد هيچ مشكلى براى من باقى نماند.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
55441879664705965980.gif


كتابهايى كه در نجف تاليف كردم
1 رسالة في البرهان

2 رسالة في المغالطة

3 رسالة في الافعال

4 رسالة في التركيب

5 رسالة في الاعتباريات (الافكار التي يخلقها الانسان)

6 رسالة في النبوة منامات الانسان

كتابهايى كه در تبريز تاليف كردم
1 رسالة في اثبات الذات

2 رسالة في الصفات

3 رسالة في الافعال

4 رسالة في الوسائط بين الله و الانسان

5 رسالة في الدنيا

6 رسالة في بعدالدنيا

7 رسالة في الولاية

8 رسالة في النبوة‏اين رساله‏ها در مقايسه بين عقل و نقل است.

9 رسالة في انساب السادات الطباطبائيين في آذربايجان

كتابهائى كه در قم تاليف نمودم:

1 الميزان في تفسير القرآن، در بيست جلد به زبان عربى است و نيز به زبان فارسى ترجمه شده و از آن 37 جلدمنتشر شده است، اين تفسير، قرآن را با خود قرآن تفسير مى‏كند كه نور هدايت است، چرا براى خود هدايت نباشد؟

2 اصول فلسفه و روش رئاليسم در 5 جلد، ولى 4 جلد تاكنون چاپ شده است.

3 تعليقة على كفاية الاصول

4 تعليقة على كتاب الاسفار تاليف ملاصدراى شيرازى

5 وحى يا شعور مرموز

6 رساله‏اى در حكومت اسلامى به زبانهاى فارسى، عربى و آلمانى

7 گفتگو با پروفسور كربن درباره شيعه سال 1338 ه.

8 گفتگو با پروفسور كربن سال 39 40 درباره نقش تشيع در جهان امروز

9 رسالة في الاعجاز

10 علي و الفلسفة الالهية، به زبان فارسى نيز با عنوان على و فلسفه الهى ترجمه شده است.

11 شيعه در اسلام

12 قرآن در اسلام

13 تمام سخنانى كه در تعريف شيعه بر «كنت موركان‏» استاد دانشگاه هاروارد آمريكا القا كردم.

14 سنن النبي صلى الله عليه و آله كه محمد هادى فقهى آن را در 400 صفحه به زبان فارسى ترجمه كرده است.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
allame-(wall)-2_S.jpg


نجمة السادات طباطبائی (فرزند علامه) از قول پدر می‌گوید:

«بشر باید عاطفه داشته باشد کسی که عاطفه ندارد، یعنی با قرآن دوست نیست!»
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"

21070488810158134848.gif

جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت. مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و ...) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود. روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید:

« و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین »

با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.

همان هنگام چنین ادراک می کند که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد. دعا می کند و خداوند هم پس از عمری دراز، فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.
علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد و81 سال عمر پربرکت کرد و در صبح یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.

اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند. در سن پنج سالگی مادرشان و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
39459539460237554190.gif


سید محمد حسین به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید. علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.

علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت. ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.

استاد ایشان در فلسفه حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.

و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می کند که ((حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. ))

حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:

((شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.))

و در همان جلسه فرمود:

(( اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.))
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
189159208169166572481421020179146215811235.jpg


مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند. فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:

خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
28052665970894014420.gif

فرزند علامه می افزاید:

پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان، تبریز بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ....،

اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی هم استاد صرف و نحو عربی بود هم معانی و بیان هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت هم در حدیث و روایت و خبر و ...

شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند...
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
66506406531102222838.gif

به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325هـ.ش عملی می کند.

فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:

همزمان با آغاز سال 1325هـ.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.

طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) 24 متر مربعی و 35 متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد. پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.

لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند خود ایشان ترجیح دادند که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت.
 
بالا