بعثـــــت خـــــون (روضه های تصویری رهبری درباره ی عاشورا)

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"

smpf.jpg

به مناسبت فرارسیدن محرم الحرام و ایام عزاداری شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و یاران ایشان، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR ، مجموعه‌ی تصویری «بعثت خون» را منتشر می‌کند.
در بعثت خون امسال، ۱۰ قطعه فیلم از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در شرح ماجرای عاشورا و روضه‌خوانی ایشان درباره‌ی مصائب حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در اختیار کاربران قرار می‌گیرد.

 
آخرین ویرایش:

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
  • روز دهم «بعثت خون ۹۳»، روایتی است از ماجرای عصر عاشورا و حضور حضرت زینب در قتلگاه اباعبدالله الحسین علیه‌السلام به روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در نماز جمعه تهران در تاریخ ۵ مهر ۶۴ بیان کرده‌اند.

    139308131227407de.jpg


    متن بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در این فیلم می‌بینید:
    در همین حالاتى که دشمنان دور بدن حسین‌بن على علیه‌السلام حلقه زدند و هر کدامى یک ضربه‌اى وارد مى‌کنند و این جسمِ پاک بى‌دفاع روى زمین افتاده، هر چه این‌جا وحشیگرى است، این‌جا خباثت است، این‌جا روح حیوانى و انتقام‌گیرى است، در خیام حرم ابى‌عبداللَه روح توجه به خدا، روح انسانى رقیق و عاطفه‌ى شدیدى است که موج مى‌زند و همه‌ى زنها و کودکان - که جز زن و کودک هم در آن خیام حرم کسى نبود، مرد فقط على‌بن‌الحسین علیه‌الصلاةوالسلام بود، که ایشان هم بیمار بودند - همه‌ى اینها نسبت به حسین‌بن‌على و سرنوشت او آن حالت نگرانى را دارند. از خیام حرم بیرون آمدند، و مى‌روند به آن طرفى که فکر مى‌کنند حسین‌بن‌على علیه‌السلام در جا روى زمین افتاده. نقل مى‌کنند که وقتى که این زنها از خیمه‌هابیرون آمدند - زنهاى عرب دیدید شما چطور ندبه مى‌کنند یا شنیدید، هنوز هم معمول است بین زنهاى عرب برکشته‌هاى خودشان بر عزیزان از دست داده به شکل دردناکى گریه مى‌کنند، به صورتشان مى‌زنند، مو از سرشان مى‌کَنند، یک چنین حالت فوق‌العاده‌اى دارند - خب اینها عزیزى را از دست دادند مثل حسین‌بن‌على، زینب پیشاپیش این جمعیت زنها دارند مى‌آیند به طرف قتلگاه. وقتى که زینب رسید آن‌جا جسد عزیزش را روى زمین گرم کربلا افتاده دید به جاى هرگونه عکس‌العملى، به جاى هر گونه شکایتى رفت به طرف جسد عزیزش ابى‌عبداللَه خطاب به جدش پیغمبر صدایش بلند شد «یا رسول‌اللَه صلا علیک ملیک السماء هذا حسینک مرمل بالدماء مقطع الاعضاء» یعنى اى جد عزیزم، اى پیغمبر بزرگوار یک نگاهى به صحراى گرم کربلا بکن، این حسین توست که در میان خاک و خون مى‌غلتد و افتاده. بعد هم نقل مى‌کنند زینب دستها را زیر جسد حسین‌بن‌على کرد؛ صدایش بلند شد پروردگارا این قربانى را از ال محمد قبول بفرما.
 
آخرین ویرایش:

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
13930811210cd329.jpg


متن بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در این فیلم می‌بینید:
وفادارى حضرت اباالفضل العباس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه‌ى وارد شدن در شریعه‌ى فرات و ننوشیدن آب است. البته نقل معروفى در همه‌ى دهانها است که امام حسین علیه‌السلام حضرت اباالفضل را براى آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقلهاى معتبر - مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابن‌طاووس - دیدم، اندکى با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر مى‌کند. در این کتابهاى معتبر این‌طور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آن‌قدر بر این بچه‌ها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعه‌ى فرات - شعبه‌اى از نهر فرات که در منطقه بود - رفتند، بلکه بتوانند آبى بیاورند.
این دو برادر شجاع و قوى‌پنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نام‌آوران بى‌نظیر است. دیگرى هم برادر جوان سى‌وچند ساله‌اش اباالفضل العباس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناخته‌اند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مى‌شکافند. براى این‌که خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس مى‌کند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب مى‌رساند. آن‌طور که نقل مى‌کنند، او مشک آب را پر مى‌کند که براى خیمه‌ها ببرد. در این‌جا هر انسانى به خود حق مى‌دهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنه‌ى خودش برساند؛ اما او در این‌جا وفادارى خویش را نشان داد.
اباالفضل العباس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنه‌ى امام حسین، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریه‌ى عطشناک على‌اصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مى‌دهد و امام حسین علیه‌السلام ناگهان صداى برادر را مى‌شنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک».
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
1393081194980b1f.jpg


متن بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در این فیلم می‌بینید:
این جوان پیش پدر آمد. اولاً على اکبر را هجده ساله تا بیست و پنج‌ساله نوشته‌اند؛ یعنى حداقل هجده سال و حداکثر بیست و پنج سال. مى‌گوید: «خرج على‌بن‌الحسین»؛ على‌بن‌الحسین براى جنگیدن، از خیمه‌گاه امام حسین خارج شد. باز در این‌جا راوى مى‌گوید: «و کان من اصبح الناس خلقاً»؛ این جوان، جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع. «فاستأذن اباه فى القتال»؛ از پدر اجازه گرفت که برود بجنگد. «فأذن له»؛ حضرت بدون ملاحظه اذن داد. در مورد «قاسم‌بن الحسن»، حضرت اول اذن نمى‌داد، و بعد مقدارى التماس کرد، تا حضرت اذن داد؛ اما «على‌بن‌الحسین» که آمد، چون فرزند خودش است، تا اذن خواست، حضرت فرمود که برو. «ثم نظر الیه نظر یائس منه»؛ نگاه نومیدانه‌اى به این جوان کرد که به میدان مى‌رود و دیگر برنخواهد گشت. «وارخى علیه‌السلام عینه و بکى»؛ چشمش را رها کرد و بنا کرد به اشک ریختن.
یکى از خصوصیات عاطفى دنیاى اسلام همین است؛ اشک‌ریختن در حوادث و پدیده‌هاى عاطفى. شما در قضایا زیاد مى‌بینید که حضرت گریه کرد. این گریه، گریه‌ى جزع نیست؛ این همان شدت عاطفه است؛ چون اسلام این عاطفه را در فرد رشد مى‌دهد. حضرت بنا کرد به گریه‌کردن. بعد این جمله را فرمود که همه شنیده‌اید: «اللهم اشهد»؛ خدایا خودت گواه باش. «فقد برز الیهم غلام»؛ جوانى به سمت اینها براى جنگ رفته است که «اشبه الناس خُلقاً و خَلقاً و منطقاً برسولک».
یک نکته در این‌جا هست که من به شما عرض کنم. ببینید؛ امام حسین در دوران کودکى، محبوب پیامبر بود؛ خود او هم پیامبر را بى‌نهایت دوست مى‌داشت. حضرت شش، هفت ساله بود که پیامبر از دنیا رفت. چهره‌ى پیامبر، به صورت خاطره‌ى بى‌زوالى در ذهن امام حسین مانده است و عشق به پیامبر در دل او هست. بعد خداى متعال، على‌اکبر را به امام حسین مى‌دهد. وقتى این جوان کمى بزرگ مى‌شود، یا به حد بلوغ مى‌رسد، حضرت مى‌بیند که چهره، درست چهره‌ى پیامبر است؛ همان قیافه‌اى که این قدر به او علاقه داشت و این قدر عاشق او بود، حالا این به جد خودش شبیه شده است. حرف مى‌زند، صدا شبیه صداى پیامبر است. حرف زدن، شبیه حرف زدن پیامبر است. اخلاق، شبیه اخلاق پیامبر است؛ همان بزرگوارى، همان کرم و همان شرف.
بعد این‌گونه مى‌فرماید: «کنا اذا اشتقنا الى نبیک نظرنا الیه»؛ هر وقت که دلمان براى پیامبر تنگ مى‌شد، به این جوان نگاه مى‌کردیم؛ اما این جوان هم به میدان رفت. «فصاح و قال یابن سعد قطع اللَه رحمک کما قطعت رحمى». بعد نقل مى‌کند که حضرت به میدان رفت و جنگ بسیار شجاعانه‌اى کرد و عده‌ى زیادى از افراد دشمن را تارومار نمود؛ بعد برگشت و گفت تشنه‌ام. دوباره به طرف میدان رفت. وقتى که اظهار عطش کرد، حضرت به او فرمودند: عزیزم! یک مقدار دیگر بجنگ؛ طولى نخواهد کشید که از دست جدت پیامبر سیراب خواهى شد. وقتى امام حسین این جمله را به على‌اکبر فرمود، على‌اکبر در آن لحظه‌ى آخر، صدایش بلند شد و عرض کرد: «یا ابتا علیک السلام»؛ پدرم! خداحافظ. «هذا جدى رسول‌اللَه یقرئک السلام»؛ این جدم پیامبر است که به تو سلام مى‌فرستد. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ مى‌گوید بیا به سمت ما.

 
بالا