♦✿♦ اشعار مهـــــدوی در ماه محرم ♦✿♦

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
هر شب يتيم توست دل جمکرانی ام

جانم به لب رسيده بيا يار جانی ام

از باد ها نشانی تان را گرفته ام

عمری است عاجزانه پی آن نشانی ام

طِی شد جوانی من و رؤيت نشد رُخت

"شرمنده ی جوانی از اين زندگانيم"

با من بگو که خيمه کجا می کنی به پا

آخر چرا به خاک سيه می نشانی ام

در اين دهه اگر چه صدايت گرفته است

يک شب بخوان به صوت خوش آسمانی ام

در روضه احتمال حضورت قوی تر است

شايد به عشق نام عمويت بخوانی ام

هم پير قد خميدگی زينب توام

هم داغ دار آن دو لب خيزرانی ام

اين روزها که حال مرا درک می کنی

بگذار دست بر دل آتشفشانی ام

در به دری برای غلام تو خوب نيست

تأييد کن که نوکر صاحب زمانی ام


عباس احمدی

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
چشم آلوده کجا، ديدن دلدار کجا

دل سرگشته کجا وصف رخ يار کجا

قصه ی عشق من و زلف تو ديدن دارد

نرگس مست کجا همدمی خار کجا

سرّ عاشق شدنم لطف طبيبانه توست

ور نه عشق تو کجا اين دل بيمار کجا

منّتی بود نهادی که خريدی ما را

رو سيه برده کجا ميل خريدار کجا

هر کسی را که پسندی بشود خادم تو

خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا

کاش در نافله ات نام مرا هم ببری

که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا

مِهر من گر که فتد در دل تو می فهمم

شهد ديدار کجا دوری از يار کجا

به خدا چون دل زهرا نگران است دلم

يک شه تشنه لب و لشگر بسيار کجا

کاش زينب نرسد کوفه بدون تو حسين

زينب خسته کجا کوچه و بازار کجا

ياد گيسوی رقيه جگرم می سوزد

دست عباس کجا پنجه ی اغيار کجا


قاسم نعمتی

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
ای که به درددل ما دوایی

یقین دارم تو راه کربلایی

چشای تو گریونه و پر از خون

سلام ما را به حسین برسون

ماه محرم که می شه به آه و شور و شینی

گریون برا مصیبت جدت امام حسینی

گاهی میری تو علقمه گاهی تو قتلگاهی

گاهی پریشون غم زینب و بچه هایی
 

صدرالمتالهین

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
بی مشک آب گرچه لبت تر نمی شود
چیزی شبیه باده ی کوثر نمی شود

بوسیدم از دو چشم به خون خفته ات ولی
دیدم که بوسه بوسه ی مادر نمیشود

زانو زدم به هستی در خون فتاده ام
داغی شبیه داغ برادر نمی شود

می خواستم به خیمه برم جسم پاک تو
اکنون که مادر آمده دیگر نمی شود

پیش از هجوم لشگر دون غارتم مکن
غارت از این فراق تو بدتر نمی شود

این مشک پاره غیر بلای رباب نیست
آنجا که شیر سینه میسر نمی شود

آتش مزن به خواهر آشفته خاطرم
زینب شبش بدون رخت سر نمی شود

محمد سهرابی
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
www.ayehayeentezar.com_gallery_images_07000203991420555049.gif


طالب خون خدا متی ترانا و نراک
یابن مصباح الهدی متی ترانا و نراک


چه شود با تو کنم گریه سر قبر حسین
در مزار شهدا، متی ترانا و نراک

صبح جمعه ناله‌ام أین معزُّ الاولیاست
می‌زنم تو را صدا، متی ترانا و نراک


نیمه‌های دل شب کنار دیوار بقیع
دهم آهسته ندا، متی ترانا و نراک

میزند تو را صدا از سر نیزه‌ها هنوز
سر از بدن جدا، متی ترانا و نراک


چه شود ببینمت کنار بین الحرمین
سر و جان کنم فدا، متی ترانا و نراک

زخم قلب پسر فاطمه را مرهم نیست
بی ظهورت اَبدا، متی ترانا و نراک


چه شود از گل رویت بدهی یک صدقه
سر راهی به گدا، متی ترانا و نراک

چهره بگشا و ز آینۀ خونین دلم
زنگ محنت بزدا، متی ترانا و نراک


"میثم" از خون خدا با تو سخن گفت بیا
پسر خون خدا، متی ترانا و نراک

حاج غلامرضا سازگار

 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


آمد محرم صاحب غم ها کجایی؟

ای داغدار اشک و ماتم ها کجایی؟

ای خسته از انبوه آدم ها کجایی؟

اصلا بگو آقا محرم ها کجایی؟


دلگیرم از این روزهای بی تو بودن

این روزهای از فراق تو سرودن


روزی که میایی نمیدانم که هستم

آه ای عزیز فاطمه خالیست دستم

من چشم بر دیدار چشمان تو بستم

هرشب اگر در مجلس روضه نشستم؛


امشب هم از خونابه های تشت خواندیم

هم زان تنی که پاره پاره گشت خواندیم


کم کم جوانی هم به سر آمد ولی تو...

از لحظه ی رفتن خبر آمد ولی تو...

عمری محرم شد صفر آمد ولی تو...

عمری به جان ما شرر آمد ولی تو...


این عبد بی مولا نمیخواهد جهان را

از غم رها کن دیگر ای صاحب ،زمان را



رضا یزدانی
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
بد جور دل شکسته ای و گریه می کنی

از اشک چهره شسته ای و گریه می کنی


بگذار تا عبایِ تو را ما تکان دهیم

بر خاکها نشسته ای و گریه می کنی


امشب به صبح امر به فرما طلوع مکن

امشب عجیب خسته ای و گریه می کنی


خونِ جگر برای شما قوت شب شده

با ناله عهد بسته ای و گریه می کنی


زنجیرها که پشت تو را زخم کرده اند

هر روز بین دسته ای و گریه می کنی


هیات تمام شد همه رفتند و تو هنوز

یک گوشه اي نشسته ای و گریه می کنی


آبی بزن به صورت مادر،ز دست رفت

چون مادرت شکسته ای و گریه می کنی


حسن لطفی
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


درمانده ام به پاي شكسته توان ببخش

وقت دعاشده ؛ به من از نو زبان ببخش


لالم ،صداي من به تو گويا نمي رسد

غير از تو را صدا زده ام،... مهربان ببخش


فطرس براي خيمه سبزت شفابده

بر بال زخم خورده من آسمان ببخش


سفياني ام ،مرا تو ، حسين بن روح كن

اين مرده را به يك نفس خويش، جان ببخش


حال و هواي مسجد سهله سرم زده

بر من دعاي ندبه در آن آستان ببخش


أين الحسين...سينه من غرق آه شد

شد صحبت از يزيد و لب و خيزران ببخش


محسن حنیفی

 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

دیدم به خواب ، آن آشنا دارد می آید

دیدم كه بر دردم دوا دارد می آید


دیدم كه با شال عزا و چشم گریان

مولایمان صاحب عزا دارد می آید


تو بانی این روضه ای دریاب ما را

آغوش خود بگشا گدا دارد می آید


امشب نمی دانم چه سریّ هست كاینجا

بوی شهیدان خدا دارد می آید


در این دهه خط مقدم هیئتِ ماست

از جبهه بوی كربلا دارد می آید


اینجا صدای گریه و عطر و مناجات

از سنگر رزمنده ها دارد می آید


آقا سوالی داشتم، از سمت گودال

آوای وا اُمّا چرا دارد می آید


آقا بگو جدّت مراقب باشد آخر

یك خنجر تیز از قفا دارد می آید


آتش به جان خیمه ها افتاده از درد

پایان تلخ ماجرا دارد می آید


همراه با آن قافله با دست بسته

یك خانم چادر سیا دارد می آید


عباس احمدی
 
بالا