پس امام شهدا برای اتمام حجت خدا، فریاد زد: آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفع ضرر اهل شقاوت نماید؟ آیا خداپرستی هست که در حق ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که در فریادرسی ما از خدا امید ثواب داشته باشد؟ چون حرم محترم آن حضرت، صدای استغاثه آن امام غریب را شنیدند، صدای شیون و گریه و زاری از سراپرده های عصمت و طهارت بلند شد. پس امام حسین علیه السلام به در خیمه حرم آمد و گفت: فرزند کودک من عبدالله را بدهید که او را وداع کنم؛ و بعضی او را علی اصغر می نامند. چون آن طفل معصوم را به دست آن امام مظلوم دادند، او را بوسید و گفت: وای بر این کافران در هنگامی که جد تو محمد مصطفی، خصم ایشان باشد. ناگاه حرمله بن کاهل تیری از کمان رها کرد؛ بر حلق آن امامزاده معصوم آمد و در دامن پدر بزرگوار خود شهید شد، و مرغ روحش به شاخ سدرة المنتهی پرواز نمود. پس حضرت کف مبارک خود را در زیر آن خون می داشت که پر می شد و به سوی آسمان می افکند و می فرمود: چون در راه خداست، این همه آزارها سهل است. امام محمد باقر علیه السلام فرمود: از آن خون قطره ای بر زمین نیامد