سوالی که شاید ذهن عده ای را به خود مشغول کند این است که انسانی که بهشتی و یا جهنمی است ایا تا ابد میخواهد در همان مکان بماند یا خیر ؟
نتیجه او چه می شود بعد از قیامت تا ابدی بهشتی است و یا تا ابد جهنمی است ؟ عاقبت او چگونه می شود ؟
انسان موجودى است داراى فطرت كمال جويى لذا به هر كمالى كه مى رسد باز فراتر از آن را طلب مى كند اگر به انسانى تمام علم عالم را بدهند جز يك گزاره علمى را، باز راضى نخواهد بود و طالب دانستن آن گزاره علمى هم خواهد بود. در مورد قدرت ووجاهت و ثروت و لذت و زيبايى و درازى عمر نيز چنين است. انسان طالب قدرت بى نهايت، احترام ومقام بى نهايت، ثروت بى نهايت، لذت بى نهايت، زيبايى بى نهايت و عمر بى نهايت (جاودانگى ابدى) است.
انسان تا در دنياست طالب اين امورست اگر به انسانهاى اطرافمان نظرى بيفكنيم خواهيم ديد كه همه خواسته يا ناخواسته دنبال همه يا برخى از اين امورند ولى اكثر انسانها از اين امر غافلند كه زندگى دنيا يى پر ازمحدوديت است و محال است كسى در دنيا تمام اين امور را با وصف بى نهايت به دست آورد. از اين رو انسان در دنيا دائما در حال طلب استو ركود و سكون كه با كمال جويى او در تضاد است او را آزرده مى سازد حتى اين پندار كه انسان در آخرت به ركود وسكون خواهد رسيد و از حركت تكاملى باز خواهد ماند براى انسان كمال جو و بى نهايت خواه آزار دهنده است لكن اين پندارى بيش نيست. ما انسانهاى عادى كه انسان كامل نشده ايم هيچگاه به اوج كمال انسانى نرسيده ايم لذا تصور درستى از غايت انسان در دست نداريم تنها تصورى مبهم و فطرى در ما وجود دارد كه ما را به سمت آن غايت عالى مى كشاند به طورى كه به هر كمالى مى رسيم مى فهميم كه اين آن كمال نهايى كه ما مى خواهيم نيست. اگر آدمى به آن كمال نهايى دست يافت آنگاه با تمام وجود مى يابد كه به مقصد رسيده است در آن صورت است كه طلب و نياز از بين مى رود و انسان خود را بى نهايت مى يابداما اين مقصد نهايى بهشت نيست بلكه مرتبه اى مافوق بهشت است.
براى اينكه معلوم شود آخر زندگى انسان و كمال نهايى او چه مى شود، بايد دانست كه اولِ زندگى او چه بوده است. خداوند مى فرمايد: «... كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ...» (اعراف/ 29 و 30) (... همان گونه كه شما را در آغاز آفريد باز مى گرديد، جمعى را هدايت كرده و جمعى گمراهى بر آنها مسلم شده است...» و فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَىْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم» (حجر/ 21) (و هيچ چيزى نيست مگر اينكه خزائن آن نزد ماست و ما آن را ناز نمى كنيم مگر به اندازه معلوم و معين» و فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ...» (نحل/ 96) (آنچه نزد شماست فانى مى شود اما آنچه نزد خداست باقى است...). از اين آيات شريفه استفاده مى شود كه اولاً همه اشياء و از جمله انسان حقيقتى در نزد خدا دارند ثانياً اين حقيقت ثابت و زوال ناپذيرو جاودانه است بر خلاف امور دنيوى كه زوال پذيرند ثالثاً مسير بازگشت مطابق مسيرى است كه انسان از خدا تا عالم ماده طى كرده است. بنابراين ما از جانب خدا آمده ايم و به سوى او بازمى گرديم. «أَلا إِلَى اللّهِ تَصيرُ اْلأُمُورُ» (شورى/ 53) (آگاه باشيد كه همه امور به سوى خدا بازمى گردند.)
انسان مظهر اسماء خدا و ظهور كمالات اوست و بازگشت او به عالم اسماء الله است و مراد از اسماء الله، الفاظ يا مفاهيم نيستند بلكه اسماء خدا، كمالات وجودى خدا و حقايقى الهى و مافوق عالم مخلوقاتند و نظام عالم براساس نظام اسماء الله است بلكه انسان فوق مرتبه اسماء الله و از مقام احديت آمده است و بازگشت او نيز به سوى مقام احديت است. تمام خلائق مظاهركمالات خدا هستند كه با اسم الظاهر به ظهور مى رسند و به حكم اسم الباطن به اصل خويش بازمى گردند. پس خلق، ظهور كمالات اويند و كمالات خدا از آن اوست لذا اهل توحيد مى گويند: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» (بقره/ 156) (ما از آن خداييم و به سوى او بازمى گرديم)
انسان در بين ديگر موجودات داراى اخيتار ويژه و مكلف به تكاليف الهى است و در سايه اين تكاليف است كه مى تواند به مقام لايق خويش بارمى يابد. به عبارت ديگر دين و قرآن نقشه بازگشت انسان است، كه انسان با آن راه آمده را بازمى گردد و چون اين مسير را آمده است خاطره اى از اين مسير در فطرت او نقش بسته است، از اين جهت است كه انسان امور الهى را فطرتا طالب است مثلا فطرتا علم را دوست دارد، زيبايى را دوست، عدالت و خوبى را دوست دارد و... بنابراين تعيين سرنوشت انسان و مقصدى كه انسان به آنجا مى رسد در دنيا به دست خود اوست و فطرت و عقل و دين راهنماى او هستند به سمت مقصد حقيقى و روز قيامت صرفا روز ظهور حقيقت است يعنى در آن روز معلوم مى شود كه هر كسى چه راهى را رفته و به كجا رسيده است. در آن روز گروهى اصحاب شمال و اهل جهنمند اينها كسانى هستند كه كمالات وجودى خود را كسب نكرده و پشت به خدا نموده اند لذا در ظلمت و تاريكى قرار گرفته اند چون از خدا كه نور است رو برگردانده اند. اينها خدا را فراموش كردند لذا در همين دنيا، همه عالم او را فراموش كردند حتى خودش نيز خودش را فراموش كرد. چون همه موجودات باطنا رو به خدا هستند و اگر كسى پشت به خدا كند، هستى با او قهر مى كند. خداوند متعال مى فرمايد: «و نباشيد مانند آن كسانى كه خدا را فراموش كردند پش خدا آنها را به خودفراموشى گرفتار نمود آنها همان فاسقانند» (حشر/ 19) و فرمود: «هر كس از ياد خدا روى برگرداند پس همانا براى اوست زندگى تنگ و روز قيامت او را كور محشور مى كنيم. گويد پروردگارا چرا مرا كور محشور كردى در حالى كه من بينا بودم.
نتیجه او چه می شود بعد از قیامت تا ابدی بهشتی است و یا تا ابد جهنمی است ؟ عاقبت او چگونه می شود ؟
انسان موجودى است داراى فطرت كمال جويى لذا به هر كمالى كه مى رسد باز فراتر از آن را طلب مى كند اگر به انسانى تمام علم عالم را بدهند جز يك گزاره علمى را، باز راضى نخواهد بود و طالب دانستن آن گزاره علمى هم خواهد بود. در مورد قدرت ووجاهت و ثروت و لذت و زيبايى و درازى عمر نيز چنين است. انسان طالب قدرت بى نهايت، احترام ومقام بى نهايت، ثروت بى نهايت، لذت بى نهايت، زيبايى بى نهايت و عمر بى نهايت (جاودانگى ابدى) است.
انسان تا در دنياست طالب اين امورست اگر به انسانهاى اطرافمان نظرى بيفكنيم خواهيم ديد كه همه خواسته يا ناخواسته دنبال همه يا برخى از اين امورند ولى اكثر انسانها از اين امر غافلند كه زندگى دنيا يى پر ازمحدوديت است و محال است كسى در دنيا تمام اين امور را با وصف بى نهايت به دست آورد. از اين رو انسان در دنيا دائما در حال طلب استو ركود و سكون كه با كمال جويى او در تضاد است او را آزرده مى سازد حتى اين پندار كه انسان در آخرت به ركود وسكون خواهد رسيد و از حركت تكاملى باز خواهد ماند براى انسان كمال جو و بى نهايت خواه آزار دهنده است لكن اين پندارى بيش نيست. ما انسانهاى عادى كه انسان كامل نشده ايم هيچگاه به اوج كمال انسانى نرسيده ايم لذا تصور درستى از غايت انسان در دست نداريم تنها تصورى مبهم و فطرى در ما وجود دارد كه ما را به سمت آن غايت عالى مى كشاند به طورى كه به هر كمالى مى رسيم مى فهميم كه اين آن كمال نهايى كه ما مى خواهيم نيست. اگر آدمى به آن كمال نهايى دست يافت آنگاه با تمام وجود مى يابد كه به مقصد رسيده است در آن صورت است كه طلب و نياز از بين مى رود و انسان خود را بى نهايت مى يابداما اين مقصد نهايى بهشت نيست بلكه مرتبه اى مافوق بهشت است.
براى اينكه معلوم شود آخر زندگى انسان و كمال نهايى او چه مى شود، بايد دانست كه اولِ زندگى او چه بوده است. خداوند مى فرمايد: «... كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ...» (اعراف/ 29 و 30) (... همان گونه كه شما را در آغاز آفريد باز مى گرديد، جمعى را هدايت كرده و جمعى گمراهى بر آنها مسلم شده است...» و فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَىْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم» (حجر/ 21) (و هيچ چيزى نيست مگر اينكه خزائن آن نزد ماست و ما آن را ناز نمى كنيم مگر به اندازه معلوم و معين» و فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ...» (نحل/ 96) (آنچه نزد شماست فانى مى شود اما آنچه نزد خداست باقى است...). از اين آيات شريفه استفاده مى شود كه اولاً همه اشياء و از جمله انسان حقيقتى در نزد خدا دارند ثانياً اين حقيقت ثابت و زوال ناپذيرو جاودانه است بر خلاف امور دنيوى كه زوال پذيرند ثالثاً مسير بازگشت مطابق مسيرى است كه انسان از خدا تا عالم ماده طى كرده است. بنابراين ما از جانب خدا آمده ايم و به سوى او بازمى گرديم. «أَلا إِلَى اللّهِ تَصيرُ اْلأُمُورُ» (شورى/ 53) (آگاه باشيد كه همه امور به سوى خدا بازمى گردند.)
انسان مظهر اسماء خدا و ظهور كمالات اوست و بازگشت او به عالم اسماء الله است و مراد از اسماء الله، الفاظ يا مفاهيم نيستند بلكه اسماء خدا، كمالات وجودى خدا و حقايقى الهى و مافوق عالم مخلوقاتند و نظام عالم براساس نظام اسماء الله است بلكه انسان فوق مرتبه اسماء الله و از مقام احديت آمده است و بازگشت او نيز به سوى مقام احديت است. تمام خلائق مظاهركمالات خدا هستند كه با اسم الظاهر به ظهور مى رسند و به حكم اسم الباطن به اصل خويش بازمى گردند. پس خلق، ظهور كمالات اويند و كمالات خدا از آن اوست لذا اهل توحيد مى گويند: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» (بقره/ 156) (ما از آن خداييم و به سوى او بازمى گرديم)
انسان در بين ديگر موجودات داراى اخيتار ويژه و مكلف به تكاليف الهى است و در سايه اين تكاليف است كه مى تواند به مقام لايق خويش بارمى يابد. به عبارت ديگر دين و قرآن نقشه بازگشت انسان است، كه انسان با آن راه آمده را بازمى گردد و چون اين مسير را آمده است خاطره اى از اين مسير در فطرت او نقش بسته است، از اين جهت است كه انسان امور الهى را فطرتا طالب است مثلا فطرتا علم را دوست دارد، زيبايى را دوست، عدالت و خوبى را دوست دارد و... بنابراين تعيين سرنوشت انسان و مقصدى كه انسان به آنجا مى رسد در دنيا به دست خود اوست و فطرت و عقل و دين راهنماى او هستند به سمت مقصد حقيقى و روز قيامت صرفا روز ظهور حقيقت است يعنى در آن روز معلوم مى شود كه هر كسى چه راهى را رفته و به كجا رسيده است. در آن روز گروهى اصحاب شمال و اهل جهنمند اينها كسانى هستند كه كمالات وجودى خود را كسب نكرده و پشت به خدا نموده اند لذا در ظلمت و تاريكى قرار گرفته اند چون از خدا كه نور است رو برگردانده اند. اينها خدا را فراموش كردند لذا در همين دنيا، همه عالم او را فراموش كردند حتى خودش نيز خودش را فراموش كرد. چون همه موجودات باطنا رو به خدا هستند و اگر كسى پشت به خدا كند، هستى با او قهر مى كند. خداوند متعال مى فرمايد: «و نباشيد مانند آن كسانى كه خدا را فراموش كردند پش خدا آنها را به خودفراموشى گرفتار نمود آنها همان فاسقانند» (حشر/ 19) و فرمود: «هر كس از ياد خدا روى برگرداند پس همانا براى اوست زندگى تنگ و روز قيامت او را كور محشور مى كنيم. گويد پروردگارا چرا مرا كور محشور كردى در حالى كه من بينا بودم.