عاقبت انسان بعد از قیامت چیست ؟

مفردمذکرغائب

کاربر فعال
"بازنشسته"
سوالی که شاید ذهن عده ای را به خود مشغول کند این است که انسانی که بهشتی و یا جهنمی است ایا تا ابد میخواهد در همان مکان بماند یا خیر ؟
نتیجه او چه می شود بعد از قیامت تا ابدی بهشتی است و یا تا ابد جهنمی است ؟ عاقبت او چگونه می شود ؟

انسان موجودى است داراى فطرت كمال جويى لذا به هر كمالى كه مى رسد باز فراتر از آن را طلب مى كند اگر به انسانى تمام علم عالم را بدهند جز يك گزاره علمى را، باز راضى نخواهد بود و طالب دانستن آن گزاره علمى هم خواهد بود. در مورد قدرت ووجاهت و ثروت و لذت و زيبايى و درازى عمر نيز چنين است. انسان طالب قدرت بى نهايت، احترام ومقام بى نهايت، ثروت بى نهايت، لذت بى نهايت، زيبايى بى نهايت و عمر بى نهايت (جاودانگى ابدى) است.

انسان تا در دنياست طالب اين امورست اگر به انسانهاى اطرافمان نظرى بيفكنيم خواهيم ديد كه همه خواسته يا ناخواسته دنبال همه يا برخى از اين امورند ولى اكثر انسانها از اين امر غافلند كه زندگى دنيا يى پر ازمحدوديت است و محال است كسى در دنيا تمام اين امور را با وصف بى نهايت به دست آورد. از اين رو انسان در دنيا دائما در حال طلب است‏و ركود و سكون كه با كمال جويى او در تضاد است او را آزرده مى سازد حتى اين پندار كه انسان در آخرت به ركود وسكون خواهد رسيد و از حركت تكاملى باز خواهد ماند براى انسان كمال جو و بى نهايت خواه آزار دهنده است لكن اين پندارى بيش نيست. ما انسانهاى عادى كه انسان كامل نشده ايم هيچگاه به اوج كمال انسانى نرسيده ايم لذا تصور درستى از غايت انسان در دست نداريم تنها تصورى مبهم و فطرى در ما وجود دارد كه ما را به سمت آن غايت عالى مى كشاند به طورى كه به هر كمالى مى رسيم مى فهميم كه اين آن كمال نهايى كه ما مى خواهيم نيست. اگر آدمى به آن كمال نهايى دست يافت آنگاه با تمام وجود مى يابد كه به مقصد رسيده است در آن صورت است كه طلب و نياز از بين مى رود و انسان خود را بى نهايت مى يابداما اين مقصد نهايى بهشت نيست بلكه مرتبه اى مافوق بهشت است.

براى اينكه معلوم شود آخر زندگى انسان و كمال نهايى او چه مى شود، بايد دانست كه اولِ زندگى او چه بوده است. خداوند مى فرمايد: «... كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ...» (اعراف/ 29 و 30) (... همان گونه كه شما را در آغاز آفريد باز مى گرديد، جمعى را هدايت كرده و جمعى گمراهى بر آنها مسلم شده است...» و فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم» (حجر/ 21) (و هيچ چيزى نيست مگر اينكه خزائن آن نزد ماست و ما آن را ناز نمى كنيم مگر به اندازه معلوم و معين» و فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ...» (نحل/ 96) (آنچه نزد شماست فانى مى شود اما آنچه نزد خداست باقى است...). از اين آيات شريفه استفاده مى شود كه اولاً همه اشياء و از جمله انسان حقيقتى در نزد خدا دارند ثانياً اين حقيقت ثابت و زوال ناپذيرو جاودانه است بر خلاف امور دنيوى كه زوال پذيرند ثالثاً مسير بازگشت مطابق مسيرى است كه انسان از خدا تا عالم ماده طى كرده است. بنابراين ما از جانب خدا آمده ايم و به سوى او بازمى گرديم. «أَلا إِلَى اللّهِ تَصيرُ اْلأُمُورُ» (شورى/ 53) (آگاه باشيد كه همه امور به سوى خدا بازمى گردند.)

انسان مظهر اسماء خدا و ظهور كمالات اوست و بازگشت او به عالم اسماء الله است و مراد از اسماء الله، الفاظ يا مفاهيم نيستند بلكه اسماء خدا، كمالات وجودى خدا و حقايقى الهى و مافوق عالم مخلوقاتند و نظام عالم براساس نظام اسماء الله است بلكه انسان فوق مرتبه اسماء الله و از مقام احديت آمده است و بازگشت او نيز به سوى مقام احديت است. تمام خلائق مظاهركمالات خدا هستند كه با اسم الظاهر به ظهور مى رسند و به حكم اسم الباطن به اصل خويش بازمى گردند. پس خلق، ظهور كمالات اويند و كمالات خدا از آن اوست لذا اهل توحيد مى گويند: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» (بقره/ 156) (ما از آن خداييم و به سوى او بازمى گرديم)

انسان در بين ديگر موجودات داراى اخيتار ويژه و مكلف به تكاليف الهى است و در سايه اين تكاليف است كه مى تواند به مقام لايق خويش بارمى يابد. به عبارت ديگر دين و قرآن نقشه بازگشت انسان است، كه انسان با آن راه آمده را بازمى گردد و چون اين مسير را آمده است خاطره اى از اين مسير در فطرت او نقش بسته است، از اين جهت است كه انسان امور الهى را فطرتا طالب است مثلا فطرتا علم را دوست دارد، زيبايى را دوست، عدالت و خوبى را دوست دارد و... بنابراين تعيين سرنوشت انسان و مقصدى كه انسان به آنجا مى رسد در دنيا به دست خود اوست و فطرت و عقل و دين راهنماى او هستند به سمت مقصد حقيقى و روز قيامت صرفا روز ظهور حقيقت است يعنى در آن روز معلوم مى شود كه هر كسى چه راهى را رفته و به كجا رسيده است. در آن روز گروهى اصحاب شمال و اهل جهنمند اينها كسانى هستند كه كمالات وجودى خود را كسب نكرده و پشت به خدا نموده اند لذا در ظلمت و تاريكى قرار گرفته اند چون از خدا كه نور است رو برگردانده اند. اينها خدا را فراموش كردند لذا در همين دنيا، همه عالم او را فراموش كردند حتى خودش نيز خودش را فراموش كرد. چون همه موجودات باطنا رو به خدا هستند و اگر كسى پشت به خدا كند، هستى با او قهر مى كند. خداوند متعال مى فرمايد: «و نباشيد مانند آن كسانى كه خدا را فراموش كردند پش خدا آنها را به خودفراموشى گرفتار نمود آنها همان فاسقانند» (حشر/ 19) و فرمود: «هر كس از ياد خدا روى برگرداند پس همانا براى اوست زندگى تنگ و روز قيامت او را كور محشور مى كنيم. گويد پروردگارا چرا مرا كور محشور كردى در حالى كه من بينا بودم.
 

مفردمذکرغائب

کاربر فعال
"بازنشسته"
خدا مى فرمايد: آن گونه كه آيات من براى تو آمد و تو آنها را فراموش كردى، امروز نيز تو فراموش خواهى شد». (طه/ 24- 26) چنين كسى هيچ نخواهد ديد چون از نور خدا محروم است و بدون نور خدا هيچ چيزى قابل رؤيت نيست. اينها كسانى هستند كه علم وقدر ت وثروت و عزت و حيات و لذت و زيبايى و جاودانگى را دنيا مى خواستند و غافل بودند از اين كه غايت آنها در مافوق عالم ماده و بلكه در مافوق عالم ملائك و در «فى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ» رقم خورده است.

اما گروهى ديگر در قيامت اصحاب يمين هستند و جايگاه آنها بهشت است. اينها متوجه بوده اند كه غايت انسان در دنيا به دست نمى آيد لذا غايت خود را در بهشت مى جستند البته بهشت نيز مراتبى دارد لذا اصحاب يمين همه در يك سطح از كمال نيستند. اينها زمانى كه بهشت قدم گذاشتند به آرامش ابدى مى رسند و طلب آنها خاموش مى شود چون به بى نهايتها مى رسند. بهشت ابدى است و براى آن پايان معنى ندارد چون پايان براى چيزى است كه حركت داشته باشد و حركت از خصوصيات عالم ماده است لذا در بهشت نه حركت است و نه زمان و جايى كه حركت و زمان نيست نه پايان معنى دار و نه خستگى و دلزدگى. خستگى و دلزدگى بر موجودى عارض مى شود كه قابليت حركت داشته باشد ولى گرفتار سكون و ركود گردد اما موجودى كه از حوزه حركت و تكامل بيرون بوده و به دارالقرار رسيده و ثابت است آرزو و انتظار و تكامل و حركت و به فعليت رسيدن و خستگى و دلزدگى براى او بى معناست. دنيا دار انفعال و تأثير پذيرى است، و عمده ى لذايذ انسان از سنخ انفعالند اما لذايذ بهشتى از سنخ فعلند نه انفعال. خداى متعال مى فرمايد: «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها ولدينا مزيد» (ق/ 35) «[در بهشت‏] براى آنان است هرآنچه بخواهند و نزد ماست بيش از آن» و فرمود «و لكم فيها ما تشتهى انفسكم» (فصلت/ 31) «و براى شماست در بهشت هرآنچه كه بخواهيد» اين آيات و آيات مشابه آنها، دلالت مى‏كنند كه خواسته‏هاى نفس انسان در آخرت، به انشاء (ايجاد) خود او است، بلكه همه لذّت‏ها و رنج‏هاى او در آن عالَم، از مقوله فعل‏ اند، نه اِنفعال. لذّت‏هاى دنيوى از قبيل انفعال‏اند يعنى، از خارج بر نفس وارد مى‏ شوند و در وى اثر مى‏كنند. برخلاف لذت‏هاى آخرت كه از باب فعل و تأثير و انشاى نفس‏اند.

در روايت آمده است: فرشتگان بايد از اهل بهشت اجازه بگيرند تا بر آنان وارد شوند و بالاترين سلطنت‏ها همين است كه اهل بهشت، هرچه اراده كننده، بشود. آنچه ملالت و خستگى را به دنبال دارد، انفعال نفسانى است نه فعل و تأثير و انشاى نفس و لذا در عالم آخرت، هيچ‏گونه خستگى و مَلالتى وجود ندارد. انسان در بهشت هرچه اراده كند تحقق مى يابد لذا هر انسان بهشتى در حد خود همه چيز است و آرزو كردن براى او معنى ندارد حتى بهشت او هم با دست خود او ايجاد مى شود. در بهشت لذت هر چيزى مثلاً لذت ميوه خوردن بى نهايت است يعنى اولاً هر چيزى لذت همه چيز را دارد مثلاخوردن يك سيب لذت تمام خوردنى ها و لذت نكاح و لذت خواب و لذت ديدن زيباييها و... را دارد ثانياً لذت آن از حيث شدت بى نهايت است. چون در بهشت هر آنچه انسان اراده كند مهيا مى شود و انسان ذاتا بى نهايت خواه است لذا انسان در بهشت از هر چيزى بى نهايت آن را طلب مى كند. بهشتى صاحب قدرت بى نهايت، لذت بى نهايت، دارايى بى نهايت، زيبايى بى نهايت و عزت بى نهايت است اما اين به آن معنا نيست كه همه اهل بهشت با هم برابرند يا قدرت و دارايى و زيبايى و عزت آنها با قدرت و دارايى و زيباييو عزت خدا برابرى مى كند. چون بى نهايت بودن خود مراتب دارد. براى تقريب به ذهن مثالى مى زنيم: اعداد طبيعى يعنى 6، 5، 4، 3، 2، 1،.... بى نهايتند توان دوم اين اعداد يعنى 36، 25، 16، 9، 4، 1،.... نيز بى نهايتند اما اين دو بى نهايت باهم برابر نيستند. در رياضيات نيز قضيه «بى نهايت بى نهايت» نادرست است. هر مرتبه از بهشت به خودى خود بى نهايت است ولى در مقام مقايسه دو مرتبه از بهشت يك مرتبه نسبت به مرتبه ديگر محدود مى شود همانطور كه سلسله اعداد طبيعى نسبت به سلسله توان دوم اعدا طبيعى محدودند.

البته افراد مرتبه پايين بهشت مقام افراد بالاتر را به تفصيل ادراك نمى كنند لذا احساس نقصان نمى كنند. بنابر اين اهل بهشت در هر مرتبه اى كه هستند غرق در بى نهايتند و براى كسى كه غرق در بى نهايت است آخر و نهايت و نتيجه معنى ندارد هر چه در تصور او آيد در وجود او مهيا است.

در آخرت گروه سومى نيز وجود دارند كه مقام آنها فوق اصحاب يمين و اهل بهشت است. اينها اهل جنت ذات وغرق در لذت ديدار خداوند متعالند و به بهشت اسماء و صفات بارمى يابند. اينها زنده به حيات خدا، عالم به علم خدا، قادر به قدرت خدا، عزيز به عزت خدا و باقى به بقاى خدا هستند. اينها كسانى هستند كه بهشت آرزومند آنهاست. اينها در تمام مراتب بهشت، حاضر و بهترين آن مرتبه اند لكن حقيقت آنها فراتر از بهشت است. اينگونه انسانها در دنيا نيز در بند رسيدن به بهشت نيستند چون اينها برخلاف اصحاب يمين كه در زندگى دنيوى مراتب بهشت را يك به يك طى مى كنند تمام مراتب بهشت را به دست آورده اند و مشغول طى مراتب جنت ذات و مراتب اسماء و صفاتند. درك اين مقام از حد ادراك ماها كه هنوز تمام مراتب بهشت را طى نكرده ايم بيرون است بسيارى از ما حتى قادر به درك مراتب متوسط بهشت هم نيستيم چه رسد به درك مقام قرب و مقام سابقون. آنچه در قرآن از نعمات بهشتى گفته شده، ظاهر آنها در حد فهم مردم عادى است، لكن براى اهل حقيقت در پشت همين الفاظ، حقايقى نهفته است. حقايق عالم بالا براى ما مجهول است لذا اين كلمات تنها سايه اى از آنها را براى ما روشن مى كنند. تعريف بهشت براى اهل دنيا مثل تعريف خورشيد است بر نابيناى مادرزاد. يك نابينا از تعريف خورشيد ممكن است تصويرى در ذهن براى خود درست كند ولى اين تصوير هيچ گاه عين خورشيد نخواهد شد. لكن اگر اين نابينا، روزى بينا شود، به محض ديدن خورشيد از روى همان تعاريف و تصورات ناقص، خورشيد را خواهد شناخت و آن موقع است كه مى فهمد چه قدر تفاوت بوده است بين فهم قبلى او با فهم فعليش لذا خداوند متعال فرمود: «هيچ كس نمى داند چه چشم روشنيهايى براى او نهفته شده است.

اين پاداش كارهايى است كه انجام مى دادند.» (سجده/ 17 (

بنابراين سعادت حقيقى كه غايت انسان است، يعنى رسيدن به حقيقت و كمال خويش و چون كمال انسان داراى مراتبى است، سعادت او نيز داراى مراتب است. بهشت درجه اى از سعادت است كه خود درجاتى دارد و بالاتر از آن رسيدن به مقام رضوان خداست لذا خداوند متعال بعد از تشريح نعمات بهشتى فرمود: «... وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ» (توبه/ 72) (و رضوان و خشنودى خدا برتر است و اين است پيروزى بزرگ.) بالاتر از اين نيز مقاماتى است و اعلى درجه سعادت رسيدن به مقام احديت است كه فهم آن از عقول ما خارج است. توجه: مقام احديت براى همه، يكسان نيست و احديت هر كسى به نسبت خود اوست و احديت چهارده معصوم فوق همه است كه احديت ظلّى است

براى ما كه به حقيقت سعادت دست نيافته ايم، تعريف سعادت از امور دشوار وبلكه محال است چون حقيقت سعادت با رسيدن به آن ادراك مى شود وقبل از رسيدن تنها تصوير مبهمى از آن در ما وجود دارد لذا ما انسانهاى به كمال نرسيده سعادت وغايت انسان را همواره با اجزاى آن مى شناسيم اجزايى كه در هر مرتبه از سعادت، دائما حضور دارند، كه عبارتند از: جاودانگى، دانايى، قدرت، عزت، غنا و دارايى، زيبايى، لذت و ابتهاج و... به طورى كه اگر انسان همه اين امور را در دنيا داشته باشد باز احساس سعادت مى كند لكن داشتن همه اينها در دنيا محال است ولى با اين حال مردم در دنيا دنبال اين امورند. اگر اندكى در انسانهاى اطرافمان دقت كنيم مى بينيم كه همه دنبال اين امورند و كسى نيست كه لااقل دنبال يكى از اين امور نباشد. البته رسيدن به اين امور در دنيا نيز به نوعى ممكن است اما براى كسانى كه دنيا و آخرتشان را به هم پيوند دهند.
پرسمان



 
بالا