ضرب المثل ها و حکمتها

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

مرغی که تحم طلا میکرد ،مُرد
fu4716.jpg

افرادی که در دوران ناداری و ناتوانی زیر بار اجحاف و تعدی رفته اند چون صاحب نفوذ و قدرت شوند در پاسخ زورگویان و متعدیان که روزگاری بر آنان ظلم و ستم روا می داشتند و از اقدام به هر گونه عمل ناجوانمردانه دریغ نمی ورزیدند عبارت مثلی بالا را مورد استفاده و تمثیل قرار می دهند و آنان می فهمانند که دوران ظلم و تعدی سپری شده و آن عاملی که موجب تحکم آنان بوده است یعنی عامل ضعف و مسکنت دیگر وجود خارجی ندارد.

یا به قولی دیگر آن مرغی که تخم طلا می کرد، مرد.
منبع:sarapoem.persiangig.com
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

گریه دروغین را به اشك تمساح تعبیر كرده اند. خاصه گریه و اشكی كه نه از باب دلسوزی، بلكه از رهگذر ریا و تلدیس باشد، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سو نیت گریه كننده جامه عمل بپوشد.

ضرب المثل اشک تمساح می ریزد :
سابقا معتقد بودند كه غذا و خوراك تمساح به وسیله اشك چشم تامین می شود. بدین طریق كه هنگام گرسنگی به ساحل می رود و مانند جسد بی جانی ساعت ها متمادی بر روی شكم دراز می كشد. در این موقع اشك لزج و مسموم كننده ای از چشمانش خارج می شود كه حیوانات و حشرات هوایی به طمع تغذیه بر روی آن می نشینند.
پیداست كه سموم اشك تمساح آنها را از پای در می آورد. فرضا نیمه جان هم بشنود و قصد فرار كنند به علت لزج بودن اشك تمساح نمی توانند از آن دام گسترده نجات یابند. خلاصه هربار كه مقدار كافی حیوان وحشره در دام اشك تمساح افتند، تمساح پوزه ای جنبانیده به یك حمله آنها را بلع می كند و مجددا برای شكار كردن طعمه های دیگر اشك می ریزد.
منبع:adibe-sokhan.blogfa.com
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"


پناه بر خدا از منافقان روزگار که در لباس دوستي جلوه مي کنند ولي چون وثوق و اعتماد طرف مقابل را جلب کردند در فرصت مناسب از " پشت خنجر مي زنند " و دشنه را تا دسته در قلب دوست فريب خورده فرو مي کنند. افراد منافق به سابقه تاريخ و شوخ چشمي هاي روزگار هرگز روي خوش نديدند و اگر احياناً چند صباحي از باده غرور و خيانت سرمست بودند، آن سرمستي ديري نپاييد و آن شهد موقت به شرنگ جانکاه و جانگداز مبدل گرديد.
اکنون ببينيم چه کسي براي اولين بار از پشت خنجر زد و فرجام کار محرک اصلي به کجا انجاميد:
هنگامي که ذونواس فرزند شواحيل (يا به قولي تبع الاوسط پادشاه يمن موسوم به حنيفة بن عالم) را به قتل رسانيد و به دستياري بزرگان و امراي کشور بر مسندسلطنت مستقر گرديد، چون پيرو هيچ مذهبي نبود و يا به روايتي از آيين موسي پيروي ميکرد، در مقام آزار و کشتار امت مسيح برآمد و کار ظلم و شکنجه را نسبت به اين قوم بجايي رسانيد که عاقبت پادشاه حبشه، که دين مسيحيت داشت، در صدد دفع و رفع وي برآمد و يکي از سرداران نامي خود به نام ارياط را با هفتاد هزار سپاهي به کشور يمن اعزام داشت.
در جنگي که بين ارياط و ذونواس رخ داد، ذونواس به سختي شکست خورده، منهزم گرديد و ارياط زمام امور يمن را در دست گرفت. دير زماني از امارت ارياط در يمن نگذشت که يکي از سرداران سپاه او موسوم به ابرهه که نسبت به وي حسد مي ورزيد، سپاهياني فراهم آورده متوجه شهر صنعا پايتخت يمن شد. ارياط مردي سلحشور و شجاع بود و ابرهه مي دانست که از عهده وي در ميدان جنگ بر نخواهد آمد.
بنابراين در صنعا به غلام خود غنوده دستور داد که وقتي در ميدان جنگ با ارياط روبرو مي شود و او را به کار جنگ و جدال مشغول مي دارد؛ وي ناگهان از پشت به ارياط حمله کند و کارش را بسازد. چون ابرهه و ارياط مقابل يکديگر قرار گرفتند، ارياط با ضربت شمشير خود چنان بر فرق ابرهه نواخت که تا نزديک ابروي وي، شکافي عظيم برداشت! ولي در همين موقع غنوده به دستور ارباب خود، ارياط را نامردانه از "پشت خنجر زد" و به قتل رسانيد.
وقتي که خبر کشته شدن ارياط به نجاشي پادشاه حبشه رسيد، سخت برآشفت و سوگند ياد کرد که تا قدم بر خاک يمن نگذارد و موي سر ابرهه را به دست نگيرد از پاي ننشيند. چون ابرهه از قصد نجاشي و سوگندي که ياد کرده بود آگاه شد، تدبيري انديشيد و نامه اي مبني بر پوزش و معذرت با انباني از خاک يمن و موي سر خويش توسط يکي از کسان و نزديکان به حضور سلطان حبشه فرستاد و در نامه معروض داشت: «براي آنکه سوگند سلطان راست آيد، خاک يمن و موي سر خويش را فرستادم».

عبارت مثلي از پشت خنجر زد احتمال دارد سابقه قديمي تر داشته باشد، زيرا افراد محيل و مکار در هر عصر و زماني وجود دارند و هميشه کارشان اين است که ناجوانمردانه از پشت خنجر بزنند. ولي واقعه اي که جمله بالا را بر سر زبانها انداخت به قسمي که رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمده محققاً همين غدر و خيانت و منافقي ابرهه بوده است؛ چو قبل از اين واقعه هيچ گونه علم و اطلاعي از واقعه مهم ديگر مقدم بر واقعه ابرهه و ارياط در دست نيست. حضرت علي ابن ابيطالب (ع) در اين زمينه مي فرمايد: «چيزي سخت تر و مهمتر از دشمني پنهاني نديدم».
منبع:farhangsara.com
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
هنگامی كه فردي دير برسد و ديگر نتوان مثل قبل با توانائي و ثروت قبلي به وی كمك كرد از این ضرب المثل استفاده می کنند.
در گذشته هنگام پخش غذای نذری، مردم براي گرفتن غذاي نذري صف مي كشيدند .
هنگامي كه غذا در حال تمام شدن بود و پلو به انتها ميرسيد كفگير فلزي در اثر برخورد به ديك صدا مي داد و آشپزها وقتي كه غذا تمام ميشد كفگير را ته ديگ مي چرخاندند و با اينكار به بقيه كساني كه در صف بودند خبر ميدادند كه غذا تمام شده است .
با گذشت زمان اين كار بصورت ضرب المثل در آمد.
منبع:jomalatziba.blogfa.com
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: montazer

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

آستين نو بخور پلو ،هنگامی که بر روی ظاهر افراد قضاوت شود بکار می رود...
روزي ملا نصرالدين با لباس كهنه اي که به تن داشت به يك مهماني رفت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد .
او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني برگشت.
اينبار صاحبخانه با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد .
ملا از اين رفتار خنده اش گرفت و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت لباس نوي اوست .
آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو .
صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني .
ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي كهنه به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر احترام مي گذاري . پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من . پس آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو ..
منبع:jomalatziba.blogfa.com
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

(برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب المثل استفاده می شود)
در گذشته که وسایل خنک کننده و نگاه دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی های فاسد شدنی را در کاسه می ریختند و کاسه ها را در سردابه ها و زیرزمین ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می گذاشتند.
آن گاه کاسه ها و قدح های بزرگی را وارونه بر روی آن ها قرار می دادند تا از خس و خاشاک و گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند. کاسه ی بزرگ در جاهای صاف و مسطح زیر زمین چنان کاسه های کوچک تر و نیم کاسه ها را می پوشاند که گرمای محتویات آن ها تا مدتی به همان درجه و میزان اولیه باقی می ماند.
ولی در آشپزحانه ها کاسه ها و قدح های بزرگ را وارونه قرار نمی دهند و آن ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می گذارند و کاسه های کوچک و کوچک تر را یکی پس از دیگری در درون آن ها جای می دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه های موجود در زیر زمین، گمان می کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبود و نیست، در این مورد مطمئن نبود و لذا این کار را حقه و فریبی می پنداشت و در صدد یافتن علت آن بر می آمد.
بدین ترتیب رفته رفته عبارت "زیر کاسه نیم کاسه ای است" به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب المثل در آمده و در موارد وجود شبهه ای در کار مورد استفاده قرار گرفت.
منبع:aryaadib.blogfa.com
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: montazer

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"


ضرب المثل زیر پای کسی را جارو کردن
هنگامی که کسی را از شغل و کاری که داشته است اخراج کنند، به صورت کنایه درباره ی او می گویند: «زیر پایش را جارو کردند».
در گذشته که میز و صندلی و مبل و از این قبیل وجود نداشت، ساکنان خانه اغلب بر روی فرش اتاق می نشستند. فرش اتاق ها در خانه ی ثروتمندان از جنس قالی و در خانه ی افراد میانه حال از نمد و در خانه ی فقیران از حصیر و زیلو بود. بهداشت به مفهوم واقعی وجود نداشت و خیابان ها و کوچه ها اسفالت نبود و پر از خاک و گرد و غبار بود.
از این رو هوا اغلب غبارآلود بود و گرد و خاک ها از در و پنجره و روزن ها به درون خانه ها نفوذ می کرد و روی فرش و اثاثیه می نشست. کدبانوی خانه نیز ناگزیر بود که روزانه چند بار خانه را جارو کند و گرد و خاک را از روی فرش ها بزداید.
در این گونه موارد معمول نبود که اهل خانه همگی اتاق را ترک کنند تا بانو یا خدمتکار خانه اتاف را جارو کند، بلکه کدبانو یا خدمتکار از بالای اتاق شروع به جارو می کرد و به هر یک از افراد خانه که می رسید آن شخص از جایش بر می خاست تا "زیر پایش را جارو کنند".
از آن جا که این گونه جاروکردن در هنگام ضروری و پیش بینی نشده موجب می شد تا افراد خانه که با خیال راحت و آسوده نشسته بودند از جایشان برخیزند و در گوشه ی دیگری بایستند تا زیر پایشان جارو شود، این عمل نقل مکان و سلب آسایش ناشی از زیر پا جارو شدن رفته رفته به صورت ضرب المثل در آمد و در مورد هر گونه اخراج یا انتقال افراد از شغل و کارشان مورد استفاده قرار گرفت.
منبع:aryaadib.blogfa.com
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

وقتي كسي به منظور رسيدن به هدفي زحمت ورنجي متحمل شود و وقتي تلف كند و سرانجام نتيجه بگيرد يا نگيرد اين مثل آورند.
مأخذ: يخ گرفتن مربوط به زمان قديم است كه هنوز يخچال صنعتي و آب سردكن و امثال آن نبود. درهر شهري براي رفع احتياج يخ در تابستان، يخچال طبيعي وجود داشت. ساختن اين گونه يخچال‌ها و تهيه يخ در رساندن آن به بازار فروش كار آساني نبود، گرچه با آب باران و آب جاري غير بهداشتي تهيه مي‌شود. مايه اصلي يخچال طبيعي بسته به خوب يخ بستن آب در زمستان بود.
يخچال داران در سال‌هايي كه زمستان سرد مي‌شد و يخ كاملاً مي‌گرفت سود خوبي مي‌بردند، ولي اگر زمستان چنان سرد نمي‌شد كه آب به خوبي منجمد شود، بديهي است كه به آنها ضرر وارد مي‌شد. اين بود معني يخ گرفتن يا نگرفتن.
(نامي‌كه امروزه بر يخچال‌هاي صنعتي گذارده اند واقعاً نام بي مسمايي است، زيرا كلمه يخچال از دو واژه " يخ " و " چال " كه به معني گود و چاله است كه اشاره به استخري كه آب در آن جمع مي‌كردند كه يخ بسازند، است. ولي دستگاهي كه ما امروزه به نام يخچال استفاده مي‌كنيم خوب بود يخدان، يخساز يا چيزي بهتر از اين نامگذاري مي‌شد.
منبع:forum.gigapars.com
 

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

اين ضرب المثل را در اصطلاح عوام سرکيسه کردن هم گفته مي شود. در معني و مفهوم استعاره اي کنايه از اين است که تمام موجودي و مايملک کسي را از او گرفته باشند.
امروزه اين اصطلاح در محيط قمارخانه و قماربازي بيشتر مصطلح است و به افرادي که تمام موجودي را باخته باشند اصطلاحاً ميگويند: فلاني را سرکيسه کردند. البته در مورد افراد ساده لوح هم که بر اثر زبان بازي اشخاص دغلباز و فريبکار همه چيز را از دست بدهند اين ضرب المثل از باب استشهاد و تمثيل به کار برده مي شود. اما ريشه اين مثل سائر و رايج:
امروز در اکثر خانه ها حمام خصوصي وجود دارد. حمامهاي عمومي هم اکثراً داراي دوش است و افرادي که به حمام ميروند فقط کيسه مي کشند و صابون ميزنند؛ ولي سابقاً که دوش و وان معمول نبود، حمام شهرها و دهات ايران کلاً خزينه داشت و کسي که به حمام ميرفت پس از کيسه کشي و صابون زدن داخل خزينه مي شد و بدن را ظاهراً شستشو ميداد.
به علاوه در عصر حاضر سرتراشي و ريش تراشي اشکالي ندارد، زيرا هر به چند روز و يا هر روز ريش را در خانه ميتراشند و اقلاً ماهي يکبار به آرايشگاه مي روند و سر و گردن را اصلاح مي کنند اما در ادوار گذشته که وسائل نظافت و آرايش و پيرايش تا اين اندازه موجود نبود اکثراً کيسه کشي و سرتراشي در ضمن حمام مي شد. يعني دلاک حمام بدواً سر حمام گيرنده را کلاً يا بعضاً مي تراشيد.
آنگاه وي را کيسه ميکشيد و صابون ميزد تا موي اضافي و چرکهاي بدن به کلي زدوده شود و شتشوي کامل به عمل آيد؛ زيرا در عرف عقايد گذشتگان اصطلاح "سر و کيسه کردن" شستشوي کامل تلقي مي شد و هر کس اين دو کار را توأماً انجام ميداد، آنچنان پاک و پاکيزه مي شد که به زعم خودش تا يک هفته احتياج به تجديد نظافت و پاکيزگي نداشت.
اگر چه امروزه عمل سر و کيسه کردن در تمام شهرها و غالب روستاهاي ايران مورد استعمال ندارد، ولي معني استعاره اي آن باقي مانده است و مخصوصاً در اصطلاحات عاميانه رواج کامل دارد.
منبع:farhangsara.com
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: montazer

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

داستان ضرب المثل با سلام و صلوات
با سلام و صلوات وارد شدن یا وارد کردن کنایه از تجلیل و بزرگداشتی است که هنگام ورود شخصیتی ممتاز به مجلس یا شهر و جمعیتی نسبت به آن شخصیت به عمل می آید.
فی المثل می گویند:« فلانی را با سلام و صلوات وارد کردند» یا به اصطلاح دیگر: از فلانی با سلام و صلوات استقبال به عمل آمد.
اما ریشه تاریخی این مثل:
اخلاق و عادات و سنن جوامع بشری در احترام به یکدیگر از قدیمیترین ایام تاریخی همیشه متفاوت بوده است و هم اکنون نیز این احترام متقابل در میان ملل و اقوام جهان به صور و اشکال مختلفه تجلی می کند. بعضیها در موقع بر خورد و ملاقات با یکدیگر درود و سلام می گویند. برخی ضمن درود گفتن با یکدیگر دست می دهند که در حال حاضر این سنت و رویه در همه جا و تقریبا تمام کشورهای جهان معمول و متداول است.
هندیها کف دستها را به هم می چسبانند و آنها را محاذی صورت نگاه می دارند. ژا پنیها خم می شوند و تعظیم می کنند . بعضی اقوام در خاور دور بینی ها را بهم می مالند... و قس علی هذا.
در ایران قدیم بر طبق نوشته های مورخین یونانی احترام به یکدیگر با وضع حاضر تفاوت فاحشی داشت.
هرودوت درباره اخلاق و عادات ایرانیان قدیم می گوید:« وقتی در کوچه ها به یکدیگر می رسند از کردار آنها می توان دانست که طرفین مساوی اند یا نه، زیرا درود با حرف به عمل نمی آید بلکه آنها یکدیگر را می بوسند، و هر گاه طرفی از طرف دیگر خیلی پست تر باشد به زانو در آمده پای طرف دیگر را می بوسد.»
محقق معاصر آقای علینقلی بهروزی ضمن نامه محبت آمیزی راجع به ریشه تاریخی سلام و صلوات نظر و عقیده دیگری اظهار داشته اند که عینا درج می گردد:
«... از قرنها پیش هر گاه کسی به مکه و یا یکی از اعتاب مقدسه مشرف ,می شد- و این توفیق عظیمی بود- وقتی که به شهر خودش برمی گشت بیرون شهر اقامت می کرد ویا قبلا به خانواده خود روز ورود خویش را خبر می داد و لذا عده زیادی از اقوام و اقارب و دوستان و حتی اهل محل به پیشواز او می رفتند.
در شهرها کسانی بودند که آنها را چاوش می نامیدند. یکی از این چاوشها را هم با خود می بردند. این چاوش از همانجا شروع می کرد به اشعار مذهبی با صدای بلند و آواز خواندن. بعد از هر بیت مردمی که با او بودند صلوات می فرستادند. این جمعیت با چاوش زائر را جلو انداخته تا خانه اش او را با سلام و صلوات می بردند. این ضرب المثل با سلام و صلوات از این رسم پسندیده که هنوزهم در روستاها و بعضی شهرکها رواج دارد گرفته شده است.»
منبع:avaxnet.com
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: montazer
بالا