«شیرمرد کانی‌مانگا» دیگر نفس نمی‌کشد...

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
عفونت حاصل از جراحت باعث سردردهایش شد/چشم و کامش را برداشتند

از همان سال ۸۴ سردردهای خیلی شدید داشت که از شدت درد فریاد می‌کشید. به‌قدری سردردش شدید بود که وقتی از درد فریاد می‌کشید همسایه‌های‌مان می‌شنیدند. او را بردیم بیمارستان. آنجا بعد از دو روز گفتند: بیایید رضایت بدهید تا شوهرتان را عمل کنیم! گفتم: برای چی؟ گفتند: عفونت وارد چشمش شده، شما باید رضایت بدهید تا چشمش را تخلیه کنیم.

در سال ۸۶ یک چشمش را تخلیه کردند اما سردردش خوب نشد. دکترها گفتند: سینوس‌هایش عفونت دارد باید آن را هم برداریم، شما باید بیایید و رضایت بدهید تا ما سینوس‌ها و کامش را برداریم! بعد برایم توضیح دادند: اگر کامش را برداریم دیگر نه می‌تواند چیزی بخورد و نه حرف بزند. دکترش به‌گونه‌ای مسئله را می‌گفت که یعنی: اگر رضایت ندهید بهتر است. می‌گفتند کلیه‌اش پیوندی است و داروهایی که می‌خورد ایمنی بدنش را از بین برده است و اگر عمل کند زیر عمل می‌میرد. ولی باز ما رضایت دادیم و عمل کردند و الحمد لله سردردش خوب شد. اما دیگر حرف نمی‌توانست بزند. هرچیزی می‌خورد از چشمش می‌آمد بیرون. تا اینکه بعد از مدتی دکتر گفت: می‌توانید یک کام مصنوعی توی دهانش بگذارید تا بتواند صحبت کند. ما هم برایش کام مصنوعی گذاشتیم. دیگر خوشحال بود که می‌تواند حرف بزند و چیزهایی هم بخورد. اما چشمش که همین‌طوری و بدون پروتز مانده است. و اگر پنبه‌ای را که در چشمش فرو کرده‌ایم برداریم تمام منافذ سرش پیداست. هیچ کاری هم نمی‌شود برایش انجام داد.

کامش را هم یک کام موقت گذاشتیم که هنوز همان مانده است. هرجا رفتیم دکترها گفتند: نمی‌توانیم کاری انجام دهیم. چندین بیمارستان رفته‌ایم. فقط یک دکتری در بیمارستان اصفهان گفت: من می‌توانم با هزینه چند میلیونی این عمل را انجام دهم، که برایمان مشکل بود آنجا ببریمش.

janbaz-jafari-manesh-www-varamincity-com%20%2812%29.jpg

سال۸۸ هم پایش را از دست داد

فکر کنم سال ۸۸ بود که خودش تا سر کوچه برخی اوقات می‌رفت تا آب و هوایی عوض کند. یک بار تا سر کوچه رفته بود همان‌جا تشنج کرده و توی جوی افتاده بود. همسایه‌ها جمع شده بودند و او را به خانه آوردند. بردیمش دکتر چون پایش ورم کرده بود. اما دکتر گفت چیزی نیست و فقط رگ به رگ شده. اما نمی‌توانست راه برود. به همین دلیل رفتیم بیمارستان؛ پزشکان آنجا گفتند که پایش شکسته است و حتماً باید عمل بشود. مچ پایش را عمل کردند. در این عمل پیچ‌هایی توی مچ پای کار گذاشته بودند تا به بهبودی آن کمک کند. یک ماه گفتند استراحت کند و تکان نخورد. اما بعد از مدتی جای پیچ‌های روی پایش از عمل عفونت کرد. یک بار گوشت‌های پایش را برداشتند تا شاید بشود کاری کرد که نیاز پیدا نکند پایش قطع شود اما جواب نداد و مجبور شدند پایش را قطع کنند.

زمانی که تشنج می‌کرد حالش خیلی بد می‌شد به‌طوری که بچه‌ها می‌ترسیدند و جیغ می‌کشیدند. حتی من که سنّم بالاتر از بچه‌ها بود گاهی خیلی می‌ترسیدم. همان موقع به من گفته بودند که ایشان باید همیشه قند خونش بالا باشد. یعنی اگر قند خون فرد سالم ۱۰۰ باشد برای ایشان باید ۱۵۰ باشد. چون قند خون پایین باعث تشنجش می‌شود. من همیشه شربت و چیزهای شیرین به او می‌دادم که این مشکل برایش پیش نیاید به همین دلیل مرض قند هم گرفت. الآن فکر نکنم مریضی باشد که همسرم نداشته باشد.
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
بنیاد گفت چون درصد جانبازی‌اش پایین است دیگر پزشک تعلق نمی‌گیرد

به پسرم گفته بودند این امکانات به کسانی تعلق می‌گیرد که شاغل نباشند و ایشان چون سپاهی بوده باید سپاه تسهیلاتش را تقبل کند. سپاه هم که به‌عهده نگرفته. قبلاً در حدود یک سال این‌طور بود که از طرف بنیاد جانبازان یک پزشکی به‌طور مرتب به خانه‌مان می‌آمد و همسرم را ویزیت می‌کرد و توصیه‌های مربوط را می‌گفت. اما بعد از مدتی دیگر پزشک هم نیامد. پسرم پیگیر شد. بنیاد گفتند: چون پدر شما درصد جانبازی‌اش پایین است به همین دلیل این امکانات تعلق نمی‌گیرد. بروید تهران و وضعیت وخیم پدر را توضیح بدهید تا بیایند و او را ببینند. ما هم رفتیم تهران و وقتی پرونده جانبازی ایشان را نگاه کردند گفت اعصاب و روان را زده‌اند ۵ درصد. و در کل جانبازی را ۵۵ درصد نوشته بودند. و طبق آن پزشک تعلق نمی‌گرفت. پزشک فقط به جانبازان ۷۰ درصد تعلق می‌گیرد. و ظاهراً این قانون جدید بود چون قبل از آن به جانبازان ۵۰ درصد هم پزشک تعلق می‌گرفت.
 

راز

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
آفرین به این مردانگی و هزاران آفرین به اینهمه صبر و استقامت!

چه بزرگند این مردان وچه زهرایی اند این زنان در کنار این مردان بزرگ
 
بالا