صلیب خودرابردوش کشید.....

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
رنج بخشی اززندگیست؛هیچ انسانی وجودنداردکه بدون رنج زندگی کرده باشد.هرکس ناچاراست صلیب خودرابردوش میکشد.وقتی که دریابیم صلیب ما،نردبانیست که روح رافراترمیبرد،انگاه رنج ازاردهنده نخواهدبود."خداوندبه تونزدیکتر"انگاه هرصلیبی مارابه قلب خدانزدیکترمیکند."او"درتمام رنجهایمان باماست.ماتنهارنج نمیبریم.بله اززمانی که انسان عهدباخدابست بایدبرای این عهدمسولیت داشته باشدامدن به این دنیاراهی برای اثبات ماندن براین عهداست.هرگزیادت نرود.
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
خداوندرادنبال کنید.....زندگی بارهای بیشماری بردوش ماقرارمیدهد،برخی سنگین برخی سبک،اماهیچگاه باری سنگینترازان چیزی که نمیتوانیم حمل کنیم،برمانمینهد.همراه بابار،توان تحمل ان نیزمی اید.همچنان که باررابلندمیکنیم،درمیابیم که بارنیزمارابلندمیکند.فقط بایدبه خداتوکل کنیم وارادنبال کنیم.این بارهابرای ماارزش دارندوبه انها بایدبه چشم پرشی برای رسیدن به خدانگریست./
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
خواست او...وقتی که راه اوراگم کرده اید،خداونددرهای کسب تجربه هایی رابرمامیگشایدکه ماانهارابداقبالی یامصیبت میپنداریم؛درواقع این تجربه ها برای بازگرداندن مابه راه صحیح است.به خردوعشق اوتجربه کنید.درمیان کارهای روزانه درغوغاوجنجال زندگی دوباره ودوباره مکث کنید.بگذاریدارامش خدادرشماجریان یابدتنهاوقتی که روح درارامش است کارحقیقی انجام میشودوجسم وذهن نیروی تحمل واستقامت رامیابند.
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نپرسید چرا،بلکه بپرسیدچه بایدکرد؟؟؟منظورازهرتجربه پیشرفت ماست.هرگزنبایدبپرسم:چراخداوند این رابرمن نازل کرده؟بایدبگوم:خدایاازن میخواهی بااین چه کنم.یعنی اینکه ما نبایددرقبال کارهایی که خداانجام میدهدپرسش کنیم چون کارخدابی عیب ونقص است ونقص ازان ماست.
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
رنج یاتحمل؟؟؟این رنج نیست که انسان رامیشکند؛این ناشکیباییست که انسان باان،رنج راتحمل میکند.یقین نداشتن که تمام چیزها چه خوب وچه بدبرای من صلاح قرارگرفته نه مصیبت.درک این موضوع که من بایدچنان باشم که اشرف مخلوقات بودن من مشخص شود.نه برعکس بی ایمانی وبی اعتمادی دربرابرخدا.داستان حضرت موسی که مادرش اورادرون سبدگذاشت وبه اب سپرد.درحقیقت به خداسپرد.دستوربودزیرااعتمادش محک زده میشدوبایدتکیه به خدامیکردالبته ازته قلب وبااشتیاق درونی.
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
مردایمان.....روزی درویشی دررودخانه ای بدن خودرامیشست.سوسماری بهاوحمله کردوخون ازپاهایش جاری شد.اوبه سوی ساحل شناکردووقتیکه به انجارسیدگفت:خدایاشکر،مردی که این واقعه رامیدیدتعجب کردوگفت:چگونه حتی وقتی که سوسماری تورامجروح کرده،هنوزخداراشکرمیکنی؟درویش پاسخ داد:خداراشکرمیکنم که دردهان سوسماراسیرشدم نه دردهان گناه./درطی مسیربایدچنین بود.
 
بالا