شعر طنز دانشجویی

Mehrban

دوست خوب همه
"منجی دوازدهمی"
من به یک نمره ناقابل ده خشنودم
و به لیسانس قناعت دارم
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم
خوب می دانم کی استاد کوئیز می گیرد
اتوبوس کی می آید
خوب می دانم برگه حذف کجاست
هر کجا هستم باشم
تریا ، نقلیه و دانشکده از آن من است
چه اهمیت دارد، گاه می روید خار بی نظمی ها
رخت ها را بکنیم ، پی ورزش برویم
توپ در یک قدمی است
و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است
و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست
و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم
و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم
و بدانیم اگر نقلیه نبود همگی می مانیم
و نترسیم از حذف و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم
و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم
و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست
و اگر هست چرا یخ زده است
بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی پیوسته شناور باشیم
 
بالا