مناظره علامه حلی با مخالفان در حضور سلطان خدابنده

baharealam

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
در شرح «من لا یحضره الفقیه» آمده است:

روزی سلطان خدا بنده بر همسر خود خش مگین شد و در یك جمله او را سه طلاقه كرد ولكن خیلی زود پشیمان شد، لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر آنها را جهت حال این مشکل پرسید:

آنها جملگی گفتند: «چاره نیست جز اینكه نخست مُحَلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج كند تا پس از آن مُحَلّل، شما بتوانید باز او را به زوجیّت خود در آورید.»

سلطان گفت: «این كار بر من بسیار گران است، لكن شما در هر مسأله‎ای با هم اختلاف نظر دارید و در مسائل مختلف اقوال گوناگونی دارید، آیا در این مسأله هیچ قول دیگری ندارید؟»

گفتند: «نه»

آنگاه یكی از وزرای سلطان كه گویا شیعه بود گفت: «در شهر «حلّه» عالمی است كه چنین طلاقی را باطل می‎داند، خوب است سلطان آن عالم را احضار كند، شاید مشگل را حل كند.»

عالمان سنّی گفتند: «علامه، مذهب باطلی دارد و رافضیان افرادی بی‎خرد و كم عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان نیست كه چنین مرد سبك سر و بی عقلی را به حضور بپذیرد.»

سلطان گفت: «احضار او بی‎فائده نیست.»

پس چون علامه (اعلی الله مقامه) حاضر شد قبل از حضور او، علماء مذاهب چهارگانه اهل سنّت در نزد سلطان حاضر بودند.

هنگامی كه علامه(ره) وارد مجلس شد، بدون هیچ ترس و واهمه‎ای، نعلین خود را به دست گرفت و داخل در جمع شد و با صدای بلند گفت: «السلام علیكم» و آنگاه یك راست به سمت سلطان رفته و دركنار سلطان نشست.

علماء سنی حاضر در مجلس گفتند:‌ «آیا ما به شما نگفتیم كه شیعیان افرادی سبك سر و بی خرد هستند؟»

سلطان گفت: «درباره اعمال او از خودش سؤال كنید.»

آنها به علامه گفتند: «چرا سلطان را سجده نكردی و آداب و تشریفات را انجام ندادی؟»

علامه(ره) گفت: «رسول الله ـ صلی‎الله علیه و آله ـ از هر سلطانی برتر بود و كسی بر او سجده نكرد بلكه فقط به او سلام می‎دادند و خدای تعالی نیز فرموده:

«فَإذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّموا علی أنفُسِكُمْ تَحِیَّهً مِنْ عِنْدَ اللهِ مُبارَكَهً طَیِّبَهً»[1]

یعنی: پس چون داخل خانه‎ها شدید به یكدیگر سلام كنید، سلام و درودی كه نزد خداوند خوش است.»

از طرف دیگر به اتفاق ما وشما، سجده برای غیر خدا حرام است.»

پس از او پرسیدند: «چرا جسارت كردی و در كنار سلطان نشستی؟»

فرمود: «چون جای دیگری برای نشستن موجود نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان با هم مساوی‎اند ولذا جسارتی به محضر سلطان نكرده‎ام.»

از علامه پرسیدند: «چرا كفش‎های خود را با خود داخل مجلس آوردی؟ هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان چنین می‎كند؟»

علامه فرمود: «ترسیدم حنفی‎ها آن را بدزدند همانطور كه ابوحنیفه نعلین رسول اكرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ را دزدید.»

ناگهان حنفی‎ها برآشفتند و فریاد بر آوردند كه: «ابوحنیفه كجا و زمان پیامبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ كجا؟ تولد ابوحنیفه صد سال پس از وفات رسول اكرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ واقع شده است.»

علامه فرمود: «ببخشید، اشتباه كردم، لابد سارق نعلین رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ شافعی بوده است. این بار شافعی‎ها برآشفتند كه شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده است و دویست سال پس از رحلت رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ متولد شده است.

علاّمه گفت: «شاید كار مالك بوده است.»

مالكی‎ها هم مثل حنفی‎ها و شافعی‎ها اعتراض و انكار كردند.

علامه فرمود: «پس قطعاً سارق، احمد بن حنبل بوده است.»

حنابله هم به انكار و تكذیب او پرداختند.

در این لحظه علامه(ره) رو به سلطان كرد و فرمود:

«ای سلطان، دانستی كه هیچ یك از رؤسای این مذاهب چهارگانه اهل سنت در زمان حیات رسول الله ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبوده‎اند، پس برگزیدن ابوحنیفه و مالك و شافعی و احمدبن‎ حنبل بعنوان مجتهد و رئیس مذهب از بدعت‎های ایشان است بطوری كه اگر یكی از خود این علما حاضر در مجلس، افضل و اعلم از این چهارتن باشد، به او اجازه و حق اینكه بر خلاف فتوای یكی از آن چهارتن فتوایی بدهد نمی‎دهند.»

در اینجا سلطان به حالت پرسش از اهل سنّت سؤال كرد: «آیا درست است كه هیچ یك از رؤسای مذاهب أربعه در زمان رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و صحابه او نبوده‎اند؟»

علماء عامّه همگی گفتند: «آری نبوده‎اند.»

آنگاه علامه(ره) گفت: «ولی ما شیعه هستیم و پیروی می‎كنیم از أمیرالمؤمنین ـ علیه‎السّلام ـ كه جان رسول الله ـ صلی‎الله علیه و آله ـ برادر، پسر عمّ و وصیّ اوست.»

سلطان چون متوجه حقانیّت مذهب علامه(ره) شد از او پرسید: «نظر شیعه درباره‌ طلاق صادره از من چیست؟»

علامه(ره) فرمود: «آیا سلطان طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل جاری نموده‎ است؟»

سلطان گفت: «نه»

علامه فرمود: «در این صورت طلاقی را كه سلطان جاری كرده است باطل می‎باشد، زیرا فاقد شرائط صحّت است.»

آنگاه سلطان بدست علامه به مذهب حقّه شیعه، مشرف شد، و به خطباء و حاكمان شهرها و سرزمین‎های تحت سیطره‎اش پیام فرستاد كه از این پس با نام ائمه دوازده‎‎گانه ـ علیهم‎السّلام ـ خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار، سكّه، ضرب كنند و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حضرات ائمه ـ علیهم‎السّلام ـ بنگارند.[2]

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . سوره نور آیه 61.

[2] . روضات الجنات جلد2، صفحه279.
 
بالا