=*"*=چرا به خداوند حليم مي گويند=*"*=

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
روحيه رفق و مدارا، فرو بردن و كنترل خشم و غيظ و عدم آشفتگي و سراسيمگي دربرخوردهاي اجتماعي با مردم از شاخص هاي تربيت ديني است . حلم ، يعني خودداري نفس از هيجان و برآشفتگي و خشم و جمع آن اَحلام است.(1) از مشتقات اين واژه، حليم به معني بردبار و صفتي است كه هم در ارتباط با خدا تفسير مي‌ شود و هم در ارتباط با انسان
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"


اين جملات را شايد زياد شنيده باشيد كه: « بردباري زينت دانش و سرمايه آشتي است؛ بردباري نوري است كه جوهره آن عقل است؛ تماميت عقل به حلم و خويشتن داري است؛ صلح و آشتي ثمره بردباري است؛ زنده ترين شما بردبارترين شماست؛ با بردباري خود را از خشم پنهان كن و با فهم و دانايي از وهم و خيال چشم بپوشان؛ آراسته ترين روش ها بردباري و پاكدامني است؛ به درستي كه برترين مردم كسي است كه در حال قدرت بردبار و از غيبت مردم خوددار و با داشتن نيرو به انصاف عمل نمايد؛ اگر در خشم نصرت و ياري باشد، در بردباري اجر ابرار و نيكان است؛ همانا ارزش تو به ادب توست، پس آن را به بردباري آراسته كن» .. .اما به راستي بردباري چيست؟ ... مي داني؟
روحيه رفق و مدارا، فرو بردن و كنترل خشم و غيظ و عدم آشفتگي و سراسيمگي دربرخوردهاي اجتماعي با مردم از شاخص هاي تربيت ديني است . حلم ، يعني خودداري نفس از هيجان و برآشفتگي و خشم و جمع آن اَحلام است.(1) از مشتقات اين واژه، حليم به معني بردبار و صفتي است كه هم در ارتباط با خدا تفسير مي‌ شود و هم در ارتباط با انسان .

 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

در ارتباط با خدا ؛ حلم از صفات سلبي خداوند است (تنزيه خدا از شتاب و پريشاني) و در ارتباط با انسان ؛ حلم يكي از خصلت ‌هاي نيكوي بندگان است .(2) حليم يكي از اسماي خداوند است كه به همراه اسما و صفات ديگر، 11 بار در قرآن آمده است (6 بار با اسم غفور، 3 بار با اسم عليم، يك بار با شكور و يك بار با غني).(3) اين صفت 4 بار هم درباره حضرت ابراهيم و اسماعيل و شعيب عليهم السلام در قرآن تكرار شده است.

 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
حلم ، صفتي شايسته براي همه
نشانه حلم، حسن برخورد با ديگران و معاشرت بالمعروف است و حليم كسي است كه به هنگام توانايي ببخشد، افرادي كه بر اثر عجز و ناتواني بردباري پيشه مي‌ كنند، در واقع داراي فضيلت حلم نيستند.(4) صفت حلم براي كساني كه با مردم در تماس بيشتري هستند و در معرض مراجعات و طرح سؤال‌ها، نيازها، توقعات و مشكلات هستند، ضروري تر مي‌ شود و از مهم ترين صفات شايسته براي مسئولان است.(5)
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
چرا خداوند حليم است ؟
كلمه «حِلم» در قرآن نيامده و در اغلب موارد به صورت حليم تكرار شده است. در چند آيه هم «حُلُم» و «اَحلام» كه از مشتقاتِ ديگر آن است، آمده است و به معني خواب ديدن مي‌ باشد:«... وَ الله غفورٌ حليم ؛ .... خداوند، آمرزنده و مهربان است».(6) نسبت دادن حلم به خداوند، از اين جهت است كه او در كيفر دادن به گناهكاران شتاب نمي‌ كند و با مهلتي كه به ايشان مي‌ دهد، بر آنها منت مي گذارد.(7)
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
«قَولٌ مَعرُوفٌ وَ مَغفِرَةٌ خَيرٌ مِن صَدقَةٍ يَتبَعُها اَذيً وَالله غَنيٌّ حليمٌ ؛ گفتار پسنديده (در برابر نيازمندان و عفو و گذشت از خشونت ‌هاي آنها) از بخششي كه آزاري به دنبال آن باشد بهتر است و خداوند، بي‌نياز و بردبار است».(8)
خداوند از صدقات و از طاعت ‌هاي ما بي‌نياز است و امر خدا از روي نياز و احتياج نيست ، بلكه به خاطر ما و نيازمان به پاداش است كه به ما زمان انجام كارهاي نيك مي‌دهد و در كيفر دادن به ما يا در عقوبت كسي كه در صدقه منت مي‌ گذارد و آزار مي ‌دهد، عجله نمي‌ كند.(9) خداوند، غني بالذات است و بي‌نيازي بشر در واقع سرابي بيش نيست. ضمن اينكه خداوند در برابر ناسپاسي مردم نيز بردبار است.
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
كظم غيظ ، از مصاديق مهم حلم
يكي از مهم ترين مصاديق حلم، كظم غيظ است:« الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ؛ همانا كه در توانگري و تنگدستي، انفاق مي‌كنند و خشم خود را فرو مي‌برند و از خطاي مردم در مي‌گذرند ، خدا نيكوكاران را دوست دارد».(10)
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
چگونه به حلم نزديك تر شويم ؟
هر گاه انسان به علم خود بيفزايد ، به حلم نزديك تر شده است. البته علم به معناي اخص ، يعني يقين داشتني كه در احتمال خلاف راه ندارد. مؤمن به حكمت و رحمت حضرت حق يقين دارد. پس مي تواند در سرزمين بردباري قدم نهد. همچنين اگر انسان مي خواهد به زيور بردباري آراسته شود، بايد اهل عفو و گذشت باشد. انسان اهل عفو و گذشت در برخورد با سختي هايي كه از ناحيه ديگران برايش رخ مي دهد، عجله نمي كند و كار سفيهانه از او سر نمي زند و انتقام نمي گيرد. چنين انساني شايستگي بردباري دارد.

 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
اگر انسان سپاس پذير گردد (شكور)، مي تواند خود را در وادي بردباري ببيند.
برخورد نابرادرانه در فقر و نياز آدمي ريشه دارد. بنابراين، اگر انسان به غنا برسد، مي تواند اهل بردباري شود. حضرت حق چون غني مطلق است و فقر در آن ساحت راه ندارد، حليم مطلق است.
حال اگر آدمي به غناي الهي برسد، او هم به راحتي مي تواند بردبار شود. غني شدن انسان به اين است كه به غني مطلق وصل گردد. در زندگي اين دنيا، بي نيازي در كنار پول و ثروت و قدرت به دست نمي آيد؛ بلكه بي نيازي انسان در كنار زهد قابل دسترسي است. اگر انسان دل به دنيا نبست و حالت تكاثر به خود نگرفت، زاهد مي شود و زهد؛ يعني بي نيازي و بي نيازي، حلم آور است.
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"



بردباري دو پيامبر بزرگ الهي
صفت بردباري در مورد دو پيامبر بزرگ الهي؛ يعني حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت شعيب عليه السلام در قرآن كريم به كار رفته است. خداوند كريم در قرآن مجيد نسبت به حضرت ابراهيم عليه السلام مي فرمايد: « إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ ؛ راستي، ابراهيم، دل سوزي بردبار بود».(11)
حضرت ابراهيم عليه السلام در مورد پدر خويش دو كار انجام داد: جفا و بدي پدر را تحمل كرد؛ برايش آمرزش طلبيد.
تحمل جفاي پدر در بردباري حضرت ابراهيم عليه السلام ريشه داشت. طلب مغفرتش نيز از اواه بودن او بر مي خاست . اواه؛ يعني كسي كه بسيار اهل گريه و آه و ناله و توبه است. خداوند مي فرمايد:« إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ ؛ راستى كه تو بردبار و رهيافته اى».(12) كتاب شريف مجمع البحرين، همين آيه را ذيل ماده «حليم» ذكر مي كند و مي نويسد:«الحليم، الذي لم يعاجل بالعقوبه؛ بردبار كسي است كه در عقوبت عجله نمي كند .» و سپس مي نويسد:«اين جمله (انك لأنت الحليم الرشيد) سخن قوم حضرت شعيب عليه السلام است كه از سر استهزا به پيامبر خويش مي گفتند. اين جمله كنايه از سفاهت و جهالت است».(13)

پي نوشت ها:
1. راغب اصفهاني، مفردات، ج 1، ص 564.
2. صدر حاج سيد جوادي، احمد و خرمشاهي وفايي، دايره المعارف تشيع، ج 6، ص 507.
3. خرمشاهي، بهاءالدين، دانش‌نامه قران و قرآن پژوهش، ج 1، ص 962.
4. مكارم شيرازي و همكاران، اخلاق در قرآنج 3، ص 403.
5. محدثي، جواد، اخلاق معاشرت، ص 47.
6.بقره: 225.
7. شريعتمداري، جعفر؛ شرح و تفسير لغات بر اساس تفسير نمونه، ج 1، ص 575.
8. بقره:263.
9.طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج 3، ص 142.
10. آل عمران: 134.
11. توبه:114.
12.هود:87.
13. مجمع البحرين.
زهرا رضائيان
بخش قرآن تبيان

 
بالا