حرفهایی با طعم درد

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

<صدای بیسیم>
.
.
✶ حاجی اینجا روسری ها عقب نشینی کردن ✶
✶ دشمن محاصرمون كرده؛ رو پشت بامھا بمبهای بشقابی گذاشته ✶
✶ قلب و فكرمون رو هدف گرفته؛ خیلی تلفات دادیم ✶
✶ حاجی اینجا مانتو ها دكمه نداره... سلاح جدیدشون ساپورت هستش ✶
.
.
✶ حاجی صدامو میشنوی؟ حاجی ما تا آخر ایستادیم ✶
.
✶ علی رو تنھا نمیذاریم.. حــــــاجـــــی.... ✶


:|
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
<صدای بیسیم>
.
.
✶ حاجی اینجا روسری ها عقب نشینی کردن ✶
✶ دشمن محاصرمون كرده؛ رو پشت بامھا بمبهای بشقابی گذاشته ✶
✶ قلب و فكرمون رو هدف گرفته؛ خیلی تلفات دادیم ✶
✶ حاجی اینجا مانتو ها دكمه نداره... سلاح جدیدشون ساپورت هستش ✶
.
.
✶ حاجی صدامو میشنوی؟ حاجی ما تا آخر ایستادیم ✶
.
✶ علی رو تنھا نمیذاریم.. حــــــاجـــــی.... ✶


:|

چه مکالمه ی زیبایی نوشتی
خودت نوشتی آسمان؟
چرا ادامه نداره؟
میشه از مکالمه ی بیسیم الگو گرفت و متن رو ادامه داد خیلی جالب بود
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
چه مکالمه ی زیبایی نوشتی
خودت نوشتی آسمان؟
چرا ادامه نداره؟
میشه از مکالمه ی بیسیم الگو گرفت و متن رو ادامه داد خیلی جالب بود



نه متاسفانه، یه بنده خدایی نوشته
منم خیلی خوشم اومد...
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
جوابیه بیسیم با اجازه نویسنده ی محترم

<صدای بیسیم و جواب >
.
.
✶ حاجی اینجا روسری ها عقب نشینی کردن ✶


-: پیشونی بند یا زهرا تقسیم کنید بینشون

✶ دشمن محاصرمون كرده؛ رو پشت بامھا بمبهای بشقابی گذاشته ✶


چندتا تخریبچی داوطلب میخوایم برن روی پشت بوم ها


✶ قلب و فكرمون رو هدف گرفته؛ خیلی تلفات دادیم ✶


رمز عملیاتمون یا زهرا بود یادتون رفته انگار

✶ حاجی اینجا مانتو ها دكمه نداره... سلاح جدیدشون ساپورت هستش ✶


اگه سنگرها رو محکم بسازین سلاحها اثری ندارن بگو افسرها سنگر رو جدی بگیرن


✶ حاجی صدامو میشنوی؟ حاجی ما تا آخر ایستادیم ✶

به گوشم :تا آخر پای عملیاتتون بمونید و ناامید نشین
.
✶ علی رو تنھا نمیذاریم.. حــــــاجـــــی.... ✶


-:علی یارتون ...پیشروی کنین پیروزی نزدیکه ...تمام
:|
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
شبی از شب‌ها

با غریو رعدی،

برق،

خندید.

و سپس باران،

زار و دلتنگ گریست

محمد زهری
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم،

دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای

خوشبختی خودت دعا کنی؟
 

Velayt

خودمونی
"منجی دوازدهمی"


فروردین ماه دیگری از یک سال جدید فرا رسید تا بنا به رسم هرساله شروعی شود بر پایان رنج و سختی‌های سال گذشته، به‌امید رسیدن به فرح و شادکامی در واقعیت زندگانی و یا رؤیای ذهنی.

ولی آیا به‌راستی برای بشر رنج پایانی دارد؟ و یا رنج آوردگاهی است که جوهر وجود انسان را از غیر او پاک می‌کند.

آری، هرچه به روزهای پایانی فروردین به‌خصوص بیستمین روز نزدیک می‌شویم، عطر و بوی دلنشین و ملکوتی سید شهیدان اهل قلم را بیشتر احساس کرده و سرمست‌تر می‌گردیم.

سیدی که با رنج عبور از هر غیرخدایی، آن‌چنان خدایی شد که هجرت برایش مقدمه جهاد فی سبیل الله گشت؛ همان هجرتی که معنایی جز عبور از همه سنگینی‌ها و جاذبه‌هایی که تو را به خاک می‌چسباند، در ذهنش متبلور نمی‌ساخت.

پس چکمه‌هایش را به پا کرد و دوباره رخت نبرد که نه با صدام لعین بلکه با اهریمن نفس بر تن کرد و ره‌توشه‌اش را برداشت و عازم قتلگاه فکه شد.

عازم قتلگاه فکه شد چون باور داشت که امام حسین(ع) در صحرای کربلا انتظار هجرت کنندگان را می‌کشد، حتی اگر 1400 سال از عاشورای سال 61 هجری گذشته باشد.


هنوز هم صدای لرزان و بغض‌آلود حاج سعید قاسمی را در محوطه روایت فتح به یاد دارم که می‌گفت:

در آن لحظه‌ای که مین والمری زیر پایش منفجر شد، سر خود را بالا گرفت و تا پای قطع‌شده خود را به نظاره نشست هیچ نگفت جز اینکه خدایا به‌حق جده‌ام زهرا(س) از من راضی شو و شهادت را نصیبم کن.

و چرا چنین درخواستی نداشته باشد، مردی که معتقد بود نهیلیسم با روی گرداندن از آسمان و توجه به زمین آغاز شد.
و گذر از این عصر هم با روی کردن دگرباره به آسمان انجام خواهد شد.

و از این رو با صدای جاودانه‌اش در مستندهای همیشه درخشان روایت فتح بانگ برمی‌آورد که ما به راههای آسمانی آشناتر از راههای زمینی هستیم.

پس چه زیبا رهبر انقلاب در همان سالها فرمودند آن‌چنان محکم و باصلابت از آشنایی به راههای آسمانی صحبت می‌کرد که انگار تمامی آن راهها را دیده بود.

سالها پس از شهادتش، غفلت از آرمانها و آرزوهایش کرده‌ایم، همان غفلتی که معتقد بود بر روی همه چیز فرو می‌نشیند و آینه‌های طلعت نور کور می‌شوند تا رفته رفته یاد خورشید نیز از خاطره‌ها برود و نه عجب اگر در دیار کوران، بوزینگان را انسان بینگارند.

پس باید هم که مرشد ما از صبح تا شام دم از بصیرت عوام و خواص زده و فریاد «أین عمار؟» سر دهد تا جایی که در فردای نوروز همین امسال هم از جای خالی سید مرتضی در عرصه فرهنگ انقلاب صحبت نماید.

به‌راستی چرا در این عصر و زمانه جای سید مرتضی نباید خالی باشد، عصری که فرهنگ غرب با کمک همه‌جانبه رسانه‌های قدرتمندش بر اکثریت قاطع فرهنگ‌های بشری مسلط گشته است، همان فرهنگی که او آن را فرهنگ غربت انسان از حقیقت به حساب می‌آورد؟

و چه زیبا می‌گفت که گمان می‌کنیم شهدا رفته‌اند و ما مانده‌ایم در حالی که شهدا حاضر هستند و زمان ما را با خود برده است.

و چرا نباید زمان ما را با خود برده باشد؟

مگر در جشنواره فیلم فجر فرش قرمز پهن نمی‌کنیم و به‌ سبک هالیوود هنرپیشگان زن و مرد را با ظواهر آن‌چنانی از رویش عبور نمی‌دهیم تا صدای تق تق فلاش دوربین‌های عکاسی فضا را آکنده سازد؟

مگر برای فیلمی که با طعنه و کنایه ایران را پاره تنمان را سگدانی به حساب می‌آورد کف نمی‌زنیم و سوت نمی‌کشیم و بیشترین جوایز سیمرغ بلورین را تقدیمش نمی‌کنیم؟

مگر توحش راک را موسیقی عرفانی نام نمی‌نهیم؟

مگر به شاعر هتاک به ارزشها و باورهای انقلابی و مذهبی‌مان اجازه چاپ کتابش را نمی دهیم؟

و مگر ...

ای‌کاش زمان ما را به ناکجاآبادی که نمی‌دانم کجاست نمی‌برد تا می‌ماندیم به‌مانند شیرمردانی که در ماندگاری ابدی مصداق بارز آیه ملکوتی ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون گشتند.
 
بالا