در غيبت نعمانى از ابو خالد كابلى نقل ميكند كه گفت: بعد از رحلت حضرت امام زين العابدين عليه السّلام خدمت امام محمد باقر عليه السّلام رسيدم و عرضكردم فدايت گردم از اخلاص و انس من نسبت بپدر بزرگوارتان و ترسى كه از دشمنان داشتم اطلاع داريد؟ فرمود: بلى، مقصود چيست؟
عرضكردم: پدر بزرگوارتان طورى صاحب الامر را براى من توصيف فرمودند كه اگر او را در راهى ببينم دستش را ميگيرم؟ امام فرمود: ابو خالد! مقصودت چيست؟
گفتم ميخواهم نام او را بفرمائيد تا او را بنام بشناسم فرمود: ابو خالد! بخدا قسم از امر عظيمى پرسش نمودى اگر براى ديگرى گفته بودم بتو نيز ميگفتم. مطلبى پرسيدى كه اگر برخى از اولاد فاطمه عليه السّلام بدانند او را قطعه قطعه ميكنند.
عرضكردم: پدر بزرگوارتان طورى صاحب الامر را براى من توصيف فرمودند كه اگر او را در راهى ببينم دستش را ميگيرم؟ امام فرمود: ابو خالد! مقصودت چيست؟
گفتم ميخواهم نام او را بفرمائيد تا او را بنام بشناسم فرمود: ابو خالد! بخدا قسم از امر عظيمى پرسش نمودى اگر براى ديگرى گفته بودم بتو نيز ميگفتم. مطلبى پرسيدى كه اگر برخى از اولاد فاطمه عليه السّلام بدانند او را قطعه قطعه ميكنند.